رمان عشق شکسته پارت 15
مردم میگن ما عجیب غریب ایم
اما ما فقط توی زندگی هامون
کلی رنج و بدبختی کشیدیم.
یه گروه داریم.
یه گروه داریم
که هر وقت به اینه نگاه میکنند
نوجوون های شکسته ای رو میبینند
همه ی کسایی که میشناسن مون فکر میکنند
ما هنوز هم همون بچه های 12 ساله ی شاد و بیخیال هستیم
اما کسی نمیدونه اون بچه ها سالهاس که مردن
قبلا با دنیا هیچ رازی نداشتیم.
اما الان کسی حتی خودمون
از درونمون خبر نداره.
کم کم به پایان فصل یک نزدیک میشیم. و راستی ممکنه شعر و پوستر توی فصل دو تغییر کنه چون شعری که الان هست ممکنه به فضای خوفناک فصل دو نخوره. ولی اینم که فصل دو چه فضایی داره هم احتمالیه. شاید این شعر مال فصل سه باشه. همه چیز ممکنه.
مرینت: پوف. باشه. تیکی اسپان سان.
آدرین: پلک کواز دنت
خلاصه تبدیل میشوند.
کت بلانس: چه عجب خانمی که قلبم رو شکوند اومد.
لیدی باگ الان در ذهن: منو میگه؟
لیدی باگ آینده: چون پدرت مجبورم کرده بود. وگرنه تا ابد تو خونه حبس شده بودی در ضمن من از کجا میدونستم میخواست کاری کنه که آکوماتیز بشم؟
کت نوار:(تو ذهن ) یعنی بابام مای لیدی رو مجبور میکنه با من قطع رابطه کنه؟ و قصد شرور شدن اون رو کرده؟
لیدی باگ الان: خدایا بازم جریان کت بلانس شروع شد.
کت نوار: مگه تو قبلا هم با من جنگیده بودی؟
لیدی باگ الان : بله چون روی اون جعبه ی کلاه فرانسوی اسمم رو نوشته بودم. میخواستی کل دنیا رو نابود کنی.
کت نوار: جدا؟
لیدی باگ آینده: بله و من هنوز یادمه با اینکه 5 سال از اون جریان گذشته.
کت بلانس: زمان برگردون. نیروی اونا رو بگیر!
و با این حرف حواس هر سه تای اونا جمع شد و فهمیدند چه مشکل بزرگی دارند.
لیدی باگ الان: میشه بعدا راجبش حرف بزنیم؟ و الان بجنگیم(به آرامی) آدرین؟
کت نوار: باشه
بانیکس: آکوما مثل دفعه ی پیش توی زنگوله ی کت بلانس هست.
لیدی باگ آینده: خیلی خب پیشی تو معجزه گر منو میخوای منم بهت میدمش(خیلی دل فریبانه)(حالا معمولی)ولی اول بزار تو رو از این شرارت آزاد کنم.(و زنگوله رو نابود میکنه) کت نوار تو رو آزاد میکنم.
خب اینم از اکوما بریم سراغ آموک.
یوزپلنگ و ببر وحشی: که ما اینم حل کردیم.
کت نوار آینده: من چرا اینجام؟
بانیکس و لیدی باگ: بعدا توضیح میدیم. بچه ها خدانگهدار.
و میرن و همه چیز به حالت عادی بر میگرده.
لیدی باگ: نمی دونستم تو آکوما گیرهم داری.
دختر یوز پلنگی: ندارم.
*لیدی باگ اموک رو هم خنثا میکنه*