رمان عشق شکسته پارت 14
مردم میگن ما عجیب غریب ایم
اما ما فقط توی زندگی هامون
کلی رنج و بدبختی کشیدیم.
یه گروه داریم.
یه گروه داریم
که هر وقت به اینه نگاه میکنند
نوجوون های شکسته ای رو میبینند
همه ی کسایی که میشناسن مون فکر میکنند
ما هنوز هم همون بچه های 12 ساله ی شاد و بیخیال هستیم
اما کسی نمیدونه اون بچه ها سالهاس که مردن
قبلا با دنیا هیچ رازی نداشتیم.
اما الان کسی حتی خودمون
از درونمون خبر نداره.
لولو سلام رسونده و میگه سعی کنید رمز و اینکه شعر راجب کیه رو پیدا کنید. و یک چیزی از فصل دو به بعد قراره یک سری اتفاقات چه طوری بگم؟ نه چندان خوشایندی بی افته.
همون موقع عجیب ترین چیز دنیا نمایان شد. زمان برگردون و بانکیس هر دو اونم یه جا!
الناز:( با قاطعیت)این فقط یه سنتی مانستر از زمان برگردونه.* و هم اکنون هویت بانیکس کشف میشود*
مرینت :از کجا فهمیدی؟
الناز: چون اگه جفتشون آکوماتیز بوده باشند. قاعدتا بانیکس هم اینجا نباید بود.
الکس: واو! یه سنتی مانستر از نسخه ی ابر شرور من.
الناز: عجقم وقت نداریم باید حاکماث رو بکنیم تو گونی.(حاکماث از کجا اومد؟/عزیزم مگه یادت نیست که تیر چراغ برق خورد تو سر حاکماث؟/ آهان)
مرینت : عجله کنید.
آلیا : مرینت جان اگه کمک کنی بد نیست.
مرینت: باشه.
خلاصه اونا یه طوری حاکماث رو میکنند تو کیسه.
مرینت: بچه ها برید یه جای امن منم بعدا میام.
الناز: منم بعدا میام چون باید ببینم امیر رضا و بقیه حالشون خوبه یا نه.
میلن : زود بیاید.
مرینت و الناز: قول میدیم.
بقیه میرن بجز الناز و مرینت الناز اول میره سراغ پسرا مرینت هم بظاهر میره کمک خبر کنه. الناز وقتی همه ی پسرا بجز امیر رضا رو برد اونو بیدار کرد و گفت: زود تبدیل شو.که وقت نداریم.
امیر رضا : باشه. علی. وقت شکاره.و تبدیل میشه
الناز:نیلوفر. نقاب پدیدار. تبدیل میشن.
(پسرا)
آدرین: بچه ها شما برید منم میام.
بقیه : باشه.
نینو: ولی زود بیای.
آدرین: باشه.
و میره یه جای خلوت و اتفاقی مرینت رو میبینه.
آدرین: عه سلام مرینت تو اینجا چیکار میکنی؟
مرینت: خب معلومه میخوام تبدیل بشم تو چی؟
آدرین: نمیخوام فرصت مبارزه با نسخه ی ابر شرور خودم رو از دست بدم.
مرینت: پس هردومون یک چیزی تو سرمونه.
آدرین: میشه تبدیلت رو ببینم آخه همیشه آرزو داشتم تبدیل مای لیدیم رو ببینم.
اگه نظر ندید میگم لولو و زنش شما رو بکشن.