
عشق خونینـ 𝓅𝒶𝓇𝓉 ³

سلاممم به همه بلاخره صد سال هم گذشت و من یه پارت جدید آوردم 😂😂
از زبون آدرین ....
نمیدونم این چندمین قتلم تو این هفتس این که اصلا تقصیر من نیست یهو قهقه دیوانه وار زدم پس تقصیر کیه عصبی شدم گلدون رو میزو برداشتم پرتابش کردم سمت دیوار که هزار تیکه شد همش تقصیر ** راکان نیله **
نویسنده : بعدا با شخصیت راکان نیل آشنا میشین ...
اسم : راکان
سن : 46
فامیلی: نیل
شغل : پولیس
دشمن : آدرین آگرست
از زبون مرینت....
رو نیمکت پارک نشسته بودم به بستی تمشک توی دستم خیره شدم از بچگی عاشق این لامصب بودم با یاد آوری خاطرات بچگی لبخند غمگینی رو لبم نشست کاش مامانم زنده بود شاید منم بابامو دوست داشتم شاید تنها نبودم از صبح دلشوره بدی تو دلم افتاده انگار داره یه اتفاقی میوفته خوبه رفته بودم امروز کلیسا دو تا شمع روشن کردم یکی برای خودم یکی برای مامانم از ** از مسیح مقدس ** کمک خواستم خواستم تکلیف این دلشوره عجیبو مشخص کنه ولی هیچ کمکی نکرد که هیچ بدتر هم شد از جام بلند شدم رفتم خونه ظهر بود رو کاناپه دراز کشیدم TV رو روشن کردم شبکه ها رو بالا پایین میکردم همین طوری خوابم برد .....
چند ساعت بعد ....
با صدای شکستن چیزی از خواب پریدم همه جا تاریک بود از جام بلند شدم گردنم درد گرفته بود اول چراغ حالو روشن کردم بعد بعد رفتم سمت صدا که از آشپز خونه میومد آشپز خونه تو تاریکی فرو رفته بود عین فلم ترسناکا سرمو تکون دادم که حالا از ترس سکته نکنم تا پامو گذاشتم تو آشپز خونه خشکم زد بازم داشتم خواب میدیدم اون واقعی نیست چرا بیدار نمیشم بازم دوتا گوی سبز وحشی خودشه این واقعیه اون دلشوره لعنتی الکی نبوده برق چاقوی تو دستش ترسمو هزار برابر کرد نمیدونم چرا نمیتونستم از جام تکون بخورم انگار یکی منو اون چسپونده باشه آروم آروم نزدیکم میشد بلاخره تونستم تکون بخورم یه چیغ کشیدم دویدم طرف اتاقم که حداقل بتونم با بابام تماس بگیرم داشتم همین طوری با دو از پله ها میرفتم بالا که نمیدونم چطوری ولی پامو گرفت که خوردم زمین سرم محکم خورد به نرده ها گرمی خونو رو پیشونیم حسش کردم با این که سرم گیچ میرفت ولی بلند شدم چون که نزدیکم بود با همون پام زدم تو دهنش که دو قدم رفت عقب سری بلند شدم دوباره از پله ها دویدم بالا که اینبار بهم رسید هولم داد سمت دیوار گلدون رو پیز کنار دیوارو گرفتم سمتش پرتاب کردم که جا خالی داد از اون لبخند های وحشتناک خودش زد داشتم مث چی میلرزیدم چاقوشو توی دستش سفت تر کرد با صدای فوقالعاده خشنش غرید .....
ادرین : 《《 خیلی شجاعی تونستی منو بزنی ولی بیبنم میتونی جونتو نجات بدی 》》
از موهام گرفت بلندم کرد پوزخندی زد چاقو رو بلند کرد که باهاش پاره پورم کنه یهو صدای زنگ در اومد که با عصبانیت زیر لب لعنتیلعنتیه گفت دوباره میخواست کار نیمه تمو شو تموم کنه که اینبار یکی درو محکم میکوبید بعدش صدای آژیر ماشین پولیس اومد صدای بابام بود که داشت صدام میزد .....
کااااااااااااااات
تموممممم شدددد
بلاخره بعد هزار یک قرن پارت جدید آوردم اینم از پارت هیجانی و ترسناککک ببخشید بابت تاخیر آخه خیییلی گشادیم میاد نمیدونم همین پارتو چطوری دادم میدم ://///
شرط برای پارت بعدی
⁴² کامنت
²⁶ لایک
بترکونید که بریم پارت بعدی
تا پارت بعد
بای بای
❤️❤️❤️