
رمان همکلاسی من (پارت ۱)

.
.
سلام برای تاخیر متاسفم برو ادامه...
*آوا در حال دویدن تو خیابون*
آوا:آیی خدا نمیشه روزی زود بیدار شم!
*وارد شدن به دبیرستان*
آوا:چقدر اینجا بزرگه!! *نگاه کردن به ساختمون دبیرستان* دیانا نامرد یک سال اینجا درس خونده!
*آوا وارد دبیرستان شد*
آوا: وای یادم رفت دیر شده! *در حال دویدن به سمت یک کلاس*
*وارد کلاس شدن*
خانم والدر (معلم): باید دانش آموز جدید باشی؟
اوا: بله برای تاخیر عذرخواهی می کنم
خانم والدر:مشکلی نیست می تونی خودت رو بهمون معرفی کنی؟
*اوا به دانش آموزا نگاه کرد*
آوا: بله من آوا اِستون دانش آموز انتقالی هستم.
خانم والدر: باشه آوا جان می تونی بری بشینی
*آوا دیانا را می بینه*
*آوا در ذهن خودش: دوست اسکولم هی هی هی*
*آوا پیش دیانا میشینه*
دیانا: چه خبر خره؟!
آوا: تو چطوری جذاب خانم؟*آوا لبخند شیطانی میزنه*
دیانا: والا هیچی درگیر کارای خودمم
آوا: راستی تو چرا زودتر بهم نگفتی که بیام تو این بهشت(دبیرستان رو میگه)
دیانا: می خواستم خودم از خوبی ها بهرمند شم*دیانا خندید*
آوا: ها ها ها خیلی بامزه ای
خانم والدر: خب شروع می کنیم...
*بعد یک ساعت و نیم*
*زنگ تفریح*
*آوا و دیانا در حال صحبت کردن تو کلاس*
دیانا: آوا می خوام بختت رو باز کنم
آوا: ها؟
دیانا:کلی پسر خوب اینجا هست توام باید یکیو پیدا کنی
آوا:خفه شو
*یکدفعه ویلیام وارد کلاس میشه*
*آوا در گوش دیانا:این کیه؟*
دیانا:ویلیام، باهوشترین پسر کلاس و کسی که همه دخترا براش میمیرن
*آوا در حال نگاه های زیر زیرکی به ویلیام*
دیانا:داری چه غلطی می کنی؟*دیانا با خنده*
*آوا با استرس* آوا: هیچی
دیانا:باشه بیا بریم کافه یک چیزی بخوریم گشنمه
آوا: تو کِی گشنت نیست؟
*دیانا و آوا به سمت کافه دبیرستان رفتن*
و...
.
.
ببخشید اگه خوب نیست اولین رمانمه
امیدوارم خوشتون اومده باشه
پارت بعد
۶ کامنت
۵ لایک
نظرات را در کامنت بنویسید می خونم
بای بای