توی دختر مهتاب نوشته بود که پسره(لیوای)گفت: اصلاً چرا عاشق دختری شدم که غرورمو زیر پا میزاره💔ولی لیوای واقعاً دوسش داشت...عشقش نسبت به دختره حقیقی بود...ولی در آخر از هم جدا شدن... ولی من سرش خیلی فشار خوردم و هر وقت این جلمه رو میدیدم نا خود اگاه انگار بیخودی قلبم درد میگرفت: ونژی اولین عشقم نبود، ولی اخرینش بود...
ولی لیوای سر این هم غرورش، هم دلش، هم قلبش شکست.