
365 روز با تو 𝓟𝐚Řⓣ {21}

سلامممم به همه بلاخره بعد یه ماه اومدم با پارت جدید 😁
میدونم خیلی دیر شد ولی حجم درسا خیلی زیاده نتونستم به موقع پارت بدم ...
ادامههه ....
از زبون آدرین...
تو بالکن روی صندلی های چوبی نشسته بودم مثل هر روزی که نمیرفتم شرکت و فقط تمام روزو زل میزدم به ترانس اتاق مرینت یاد چند روز قبل افتادم که بخاطر آب دادن به گُل اومد توی راتس ولی دیگه نیومد شاید اونم متوجه شده بود بود غرق در افکار خودم بودم که صدای کاگامی منو به خودم آورد ...
کاگامی: عه آدرین چرا نشستی اینجا فردا شب مهمونیه مگه یادت رفته که همه سهام داران توی اون مهمونی استند ...
ادرین: بی حوصله پوفی کشیدم گفتم ...
خوب میگی چی کار کنم یه مهمونیه میریم دیگه
کاگامی: باید بریم لباس بخریم ..
ادرین: باشه برو آماده شو من پایین منتظرتم..
بعد حرفم کاگامی اومد گونه مو بوسید رفت شاید اونم متوجه بیقراری من شده باشه که آنقدر عشوه میاد ...
رفتم تو اتاقم لباس پوشیدم از خونه زدم بیرون نشستم تو ماشین بعد چند دقیقه کاگامی هم اومد میخواستم حرکت کنم که در خونه الکس هم باز شد با ماشین اومد بیرون منو که دید بوقی زد کنار ماشینم ترمز کرد ...
از زبون مرینت....
امروز الکس بدجور عصبامو خورد کرد هی هر روز مهمونی مهمونی من دیگه خسته شدم میدونم که الکس هم ازین مهمونی ها خوشش نمیاد ولی مجبوره که بره مثل من ،
توی لندن خیلی خوب بود اگر مهمونی میرفتم ، میرفتم اگر هم نمیرفتم اشکال نداشت ولی الان به قول الکس من زنش به حساب میام باید هر جای که اون رفت منم برم پوفی کشیدم رفتم تو اتاقم یه تیپ اسپرت زدم اومدم بیرون الکس تو خونه نبود رفتم تو حیاط نشستم تو ماشین الکس ماشینو روشن کرد از خونه اومدیم بیرون من سرم تو گوشیم بود که الکس وایستاد با تعجب سرمو آوردم بالا دیدم که الکس داره با یکی حرف میزنه ...
الکس : سلام ادرین چطوری
آدرین: سلام الکس خوبم تو چطوری
الکس : منم خوبم تو عم داری میری جایی
ادرین: آره دارم کاگامی رو میبرم که لباس بگیره
الکس : خوبه منم مرینتو میبرم
مرینت: به آدرین نگاه کردم سلام کرد منم با اجبار فقط سر تکون دادم ...
کاگامی هم سلام کرد منم خیلی سرد و جدی جوابشو دادم با هم راه افتادیم ..
از پنجره به خیابون خیره شدم دلم برای اینجا خیلی تنگ شده بود دلم میخواست همین الان پیاده شم ولی باشه برای بعد .....
بعد چند دقیقه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم دیدم که کاگامی دست ادرینو گرفت بیخیالشون شدم دست الکسو گرفتم جلو تر از اونا رفتیم داخل پاساژ منو الکس از یه ور رفتیم اونا از یه ور دیگه ...
نمیدونم چند ساعت گذشت ولی خیلی خسته شدم توی این چند ساعت فقط تونستیم برای الکس لباس بگیریم تموم ...
من میخواستم یه لباس ساده بگیرم که در عین حال شیک هم باشه داشتم همین طوری میگشتم که چشمم خورد به یه لباس مشکی رنگ خیلی ساده بود و خیلی شیک به الکس گفتم میرم اون ور میام اونم سر تکون داد لباسو گرفتم رفتم توی اتاق مخصوص پوشیدمش خیلی عالی بود از اتاق اومدم بیرون دنبال الکس گشتم بیبنم که نظر اون چیه ...
نویسنده: 《 پارت بعد عکس لباس رو میزارم 》
همین طوری عقب عقب میرفتم که خوردم به یکی خواستم سری بیام اینوور که دستاشو محکم دورم حلقه کرد از بوی ادکلنش معلومه که الکس نیست یکم ول ول خوردم که لباشو چسپوند به گوشم با صدای بم مردونش گفت ...
آدرین: میشه آنقدر ول ول نخوری منم نترس
مرینت: ناخداگاه سرم جام وایستادم که صدای خنده تو گلوییش رو شنیدم دوباره با همون صدا گفت ..
آدرین: دلم برات تنگ شده بود پری کوچولو
مرینت: هیچی نمیگفتم فقد خودش حرف میزد این بار سرشو فرو کرد توی موهام ادامه داد ...
آدرین: میدونیکه چقد دلم برای این عطر موهات تنگ شده بود ...
مرینت: بغض کردم با صدای که میلرزید گفتم ..
خودت مقصر تمام اینایی اگر باهام اون کارو نکرده بودی الان هیچ کدوم مون جایی که هستیم نبودیم ...
نمیدونم آدرین زیر لب یچی گفت ...
سرشو فرو کرد تو گردنم نفس عمیقی کشید دلم میخواستم دنیا همین جا وایسته دیگه تکون نخوره قلبم خیلی آروم گرفته بود دوباره آروم لب زد ...
آدر ین: میدونی که چقد من تشنم ..
مرینت: منظورشو نگرفتم که منو چرخوند سمت خودش صورتمو بین دستاش گرفت به چشمام خیره شد نمیدونم چرا ولی ازش خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین که با صدای آرومی گفت ..
ادرین: مرینتم ..
مرینت: چشمامو محکم بهم فشار دادم
اون جوری صدام نکن لعنتی
آدرین: به من نگاه کن اون نگاه هاتو ازم نگیر بزار توی دریای چشمات غرق شم ...
مرینت: دلم برای اون احساسی که توی صداش بود ضعف رفت لباشو رو پیشونیم حس کردم چشمامو بستم بعد رو چشمام لباش گذاشت بعدش آروم ادامه داد ...
خیلی دلم برات تنگ شده بود دلم برای اون آغوش خواستنیت تنگ شده بود پری کوچولو ...
مرینت: اشک تو چشمام جمع شد سرمو آوردم بالا که جوابشو بدم بگم که چرا زندگیمونو نابود کرد که این بار لباش گذاشت رو لبام آروم ، نرم و شیرین میبوسید چشمام گشاد شده بود حتا نمیتونستم تکون بخورم ...

شما اینجا چشم های مرینتو باز تصور کنید 🙈🙈
الکس : مرینت تو ....
با چیزی که دیدم خشکم زد ....
تمام تمام...
نویسنده چی کار کرد
همه به یه صدا ...
کرم ریختتتتتت 🤣🤣🤣
خاک تو گورش 😐
بچها مرسی بابت حمایتاتون
بخاطر تاخیر این پارت پارت بعدی رو دو تا پارت طولانی میدممم 😍🥳🥳
شرط پارت بعدی
60 کامنت
30لایک
شرطا رو کمکردم چون این پارت کم بود
تا بعد
خدانگهدار ...
❤️❤️❤️