«دایی ناتنی من» p10

. 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. . 𝓶𝓪𝓼𝓾𝓶𝓮𝓱. · 1403/10/28 14:17 · خواندن 1 دقیقه

ببخشید بد قول هستم می‌دونم وای ایده ای  نداشتم ببخشید 🤦🏻‍♀️😊

"راوی" 

 

در نگاه هرکدام چیزی می‌گذشت از جنس های مختلف برای آدرین جنس عشق برای دخترک تنفر چه تضاد زیبای سکوت عجیبی در اتاق حکم فرما بود و کسی نمی خواست این سکوت را بشکند که تقه ای به در خورد و بعد صدای سابین که در راباز میگرد آمد که با خنده می‌گوید 

+صحبتهاتون تموم نشد یه عمر وقت صحبت کردن دارید شما الان مهمونها میان 

و چقدر در طول عمر خود  مرینت از آمدن مادرش خوشحال شد ولی برای آدین متفاوت 

مرینت با لبخند گفت

- الان میایم مامان  

و بعد بودن هیچ حرفی دنبال مادرش رفت 

 

آدرین از پشت نظاره‌گر دلبرکش بود که چطور راه می‌رفت با آن لباس بلندش قد کوتاهش راه می‌رفت و آن لباس عجیب در تنش نشسته بود 

بعد از بسته شدن در اتاق آدین گوشی موبایلش را در می‌آورد و به یکی از محافظانش پیام میدهد با این محتوا که امنیت اینجا را بالا ببرند و منتظر جوابشا نمیماند و از اتاق بیرون می‌رود 

از آن طرف دخترک خودش را به اتاقش میرساند و در را قفل میکند چقدر عجیب که قلبش از قفسه سینه ش بیرون آمده بود 

به طرف تختش میرود و خودش را روی تخت پرت می‌کند و به سقف خیره میشود که صدای در میاد و پشت بندش صدای....

 

 

 

 

 

 

ببخشید کم بود چون ایده ای نداشتم و اینکه شما اکه ایده ای داشتید بهم بگید پارت بعدی 25 تا کامنت 15 تا لایک 😊 🫶 ✨