گـــودال عــشــق🖤❤️

♡Mja♡ ♡Mja♡ ♡Mja♡ · 1403/10/23 11:33 · خواندن 3 دقیقه

سلام چطورید💙💙

من اومدم بای داستان

بپر اداممه🪼🪼🪼

خانه گابریل : گیج نشید این فقط اخباره ، من نادیا شاماک هستم . امروز نزدیک ظهر شدوماث لیدی باگ و کت نوار رو زندانی کرده و با خودش جایی برده که هیچ کسی نمیدونه.. مردم پاریس نگران قهرمان هاشون هستن . شدوماث نامردی کرد و با تحدید جان اون ها باعث تسلیمشون شده . پلیس ها و ارتش دارن دنبال اونها میگردن . در این خصوص با شهردار بورژوا صحبت میکنیم . شهردار:ما همه جا رو دنبال اونها میگردیم . اگر تا فردا صبح پیداشون نکنیم ، با توجه به شناختی که از شدوماث داریم ، احتمالا باید دنبال...جسد اونها بگردیم😥

از زبان گابریل:تلویزیون رو خاموش کردم . داشتم فکر میکردم چیکار کنم که لیدی باگ و کتنوار زجر بیشتری بکشن....از زبان آلیا:هی ، مرینت گم شده ، من که میدونم،لیدی باگ مرینته ، یعنی باید به پدر و مادرش بگم؟ نه نمیتونم . خداکنه آسیبی نبینه.... از زبان نینو : هرچی به آدرین زنگ میزنم و پیام میدم جوابم رو. نمیده . سابقه نداشته ، نکنه اتفاقی افتاده؟آلیا هم خیلی نگرانه ، شاید به خاطر لیدی باگ و کت نواره.... راوی:کل پاریس بهم ریخته . همه بدجوری نگران لیدی باگ و کت نوار هستن . به خصوص آلیا و لوکا که هویت هاشون رو میدونن . البته لوکا بیشتر چون هویت جفتشون رو میدونه ، مطمئنه اگر آدرین آگراست رو گم شده اعلام کنن ، پاریس بدجوری تو گیر و دار میره . همه گیجن . مادر و پدر مرینت نمیدونن چرا خونه نمیاد . گابریل هم متوجه نبود آدرین شده اما اهمیت خاصی نمیده چون فکر میکنه اون هرجا باشه برمیگرده .

  ☆خب و اما بریم سراغ قهرمانامون:☆

لیدی باگ و کت نوار که پیش هم بودن. کت با انگشت موهای لیدی باگ که توی صورتش ریخته بودن رو کنار زد... از زبان لیدی باگ : کت موهامو کنار زد . به صورتم نگاه میکرد . منم سرم پایین بود . (حالتی که پیش هم بودن مثل کت بلانک وقتی مرینت هویت آدرین رو میفهمه ولی خب اینجا هردو در حالت تبدیلی هستن و توی زندان هم هستن) کت زبون باز کرد : خوبی؟ منم جواب دادم:آره.. بعد یهو یادم اومد آخرین حرفایی که کت بهم زده بود«اگه اذیتت کردم ببخشید» عصبانی شدم . خودم رو از عقب کشیدم و عصبانی بهش زل زدم . داشت از تعجب شاخ درمیاورد . منم ... از زبان کت:یهو لیدی باگ زد زیر گوشم!چرا؟؟

ولی معلوم بود سعی کرده خیلی محکم نزنه . دستم رو روی صورتم گذاشتم : چرا میزنی ؟؟؟ لیدی:برای اینکه قبل اینکه بیهوش بشیم حرصم رو درآوردی. اون موقع دستم بسته بود اما الان که نیست . پس تلافی کردم . بعد روشو اونور کرد . منم به حالت منت کشی،دستم رو زیر چونش گذاشتم و گفتم:قهری؟ لیدی گفت : امم..نه . خوشحال شدم . گفتم : پس یه .... میدی ؟ لیدی : کت؟ چه وقت این کاراست آخه .پاشو یه راهی پیدا کنیم خودمونو از این سیاهچاله نجات بدیم . ناامیدانه بهش گفتم : خب بابا ، حالا..صبر کن...چرا ارباب شرارت معجزه گر هامون رو برنداشته ؟؟ چرا هنوز تو حالت تبدیلیم؟ دیدم لیدی حسابی رفت تو فکر .

یهو یه صدایی گفت : من بگم؟😈

این بود پارت1

توی کامنت ها بهم بگید دوست داشتید یا نه❤️❤️❤️

دوستون دارم بای💞💞