
رمان irreversible love پارت۲۰

سلام. امدم با پارت ۲۰.
اگه پارتای قبلو نخوندین میتونین از طریق برچسب بخونین و لایک و کامنت بزارین
بفرمایید ادامه
مرینت اخمی کرد:«میشه بپرسم دلیل این کارتون وی بود؟»ادرین با تعجب به مرینت نگاه کرد:«کدوم کار؟» مرینت سعی کرد خودش را از بغل ادرین بیرون بیاورد :«قبل از اینکه من رو از روی صندلی بلند کنی..همون کار...»ادرین خندید:«فهمیدم.مشکلت اینه چرا یک بوسه کوچیک رو پیشونیت زدم. ناخوداگاه بود. دیگه تکرار نمیشه.»مرینت ابرویش را از تعجب بالا برد:« ناخوداگاه؟ مطمعنی؟»ادرین دستان خود را محکم کرد تا مرینت از بغلش بیرون نیاید:«مطمعنم.امیدوارن تو هم راضی شده باشی.»مرینت به در بیمارستان نگاه کرد. باید حتما چیزی را به لوکا می گفت. ادرین از بیمارستان خارج شد و رو به روی ماشین ایستاد، سپس درش را باز کرد و مرینت را درون ماشین گذاشت. بعد خودش سوار ماشین شد و ان را روشن کرد:«خوشبختانه مشکل جدی ای نبود. البته اگه خواستی میتونی یک روز مرخصی با حقوق بگیری. و اینکه وقتی برگشتیم شرکت اون طرح میلیون دلاری رو نشونم بده.»مرینت سری تکان داد:«باشه.ولی مرخصی نمیخوام. پام بهتره. فکر کنم دیگه خودم بتونم راه برم. نمیخواد تو زحمت بیفتی منو بلند کنی. »ادرین ماشین را به سمت شرکت به حرکت در اورد:» زحمتی نیست، اما اگه تو میخوای باشه.»مرینت دستش را زیر چانه اش گذاشت و به بیرون نگاه کرد. در سرش هزاران سوال بی پاسخ بود که برای هیچ کدام پاسخی نداشت، حداقل فعلا. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رسیدیم.»ادرین ماشین را جلوی در شرکت پارک کرد و پیاده شد. مرینت هم در ماشین را باز کرد و از ان پیاده شد، سپس به شرکت نگاهی کرد. دلش نمی خواست دوباره به داخل ان شرکت برود، به دلیل چیزی که انجا بود. شاید هم کسی. کسی به نام ایریس که می توانست نتیجه همه تلاش های مرینت برای در انجا ماندن را بر باد دهد. در ماشین ادرین را به ارامی بست و قدم های کندی به سمت شرکت برداشت. ادرین با تعجب به مرینت نگاه کرد:« مرینت چیزی شده؟ خیلی اروم داری راه میری. مطمعنی حالت خوبه؟»مرینت نفس عمیقی کشید:« راستش نه خیلی. کی میدونه؟ شاید اون یک روز مرخصی که گفتی ایده خوبی باشه. احتمالا فردا نیام. »ادرین خودش را به مرینت رساند و دستش را گرفت: «کار خوبی میکنی. فعلا به من تکیه بده. نمیخوام اتفاقی برات بیفته.»مرینت سرش را نشانه تایید تکان داد:«باشه.»مرینت با کمک ادرین وارد شرکت شد. می توانست نگاه متعجب بقیه کارکنان را حس کند. می دانست همه به چه چیزی فکر می کنند؛ رئیس سخت گیری مثل ادرین کی کارش را رها میکرد تا مطمعن شود حال یکی از کارمندان شرکتش بعد از افتادن خوب است؟ جوابی برای این سوال وجود نداشت، یا شاید هم به فکر مرینت نمی رسید. ادرین مرینت را به اسانسور رساند و سوارش کرد، سپس دکمه طبقه 4 را زد. اسانسور حرکت کرد و پس از چند دقیقه متوقف شد. مرینت دست ادرین را رها کرد و از اسانسور خارج شد:«من با لوکا کار دارم. اگه میشه تو دفترت چند دقیقه منتظرم باشی ممنون نیسن.»ادرین سرش را تکان داد:«حتما.»مرینت خودی را به دفتر لوکا رساند و در زد. سپس وارد اتاق شد:«لوکا؟»به صندلی خالی لوکا خیره شد؛ در اتاق را بی تو پس تمیز او رفت. سپس در کشوری ان را باز کرد. پاکت نامه ای در انجا خود نمایی میکرد. ان را برداشت و رویش را خواند:«برای:مرینت دوپنچنگ نویسنده:لوکا کوفی» در ان را به ارامی باز کرد و تکه کاغذ درون ام را برداشت، سپس شروع به خواندن ان کرد:« سلام مرینت. نمیدونم الان تو چه وضعی هستی، طرح تو به ادرین نشون دادی یا نه، حالت خوبه با تو همین چند دقیقه اتفاقی برات افتاده، نمیدونم که... خیلی چیز ها هست که من نمیدونم. مثل دلیل همین دروغ گفتنات. امیدوارم یک روز حقیقتو به همه، از جمله ادرین بگی. در مورد همه چی.فقط الان از یک چیز مطمعنم:این که تعجب کردی چرا به حال دیدن من فقط یک نامه پیدا کردی. میخواستم بگم من دارم از پاریس میرم، میدونم تعجب کردی، ولی مجبور بودم. یک سری کار ها بود که باید انجام میدادم. نمیدونم کی بر میگردم، ولی مطمعنم که تو میتونی از پی خودت بر بیای. میدونی که اگه بخوای کاری رو انجام بدی صد در صد میتونی. به اون مورد استثنا فکر نکن، اون موقع تقصیر منم بود که نشد، من پشتت در نیومدم، با این که باید این کار رو میکردم، برای دوتامون... . حتی اگه نتونستی تو این شرکت پیش شازده کار کنی هم ناراحت نباش. فقط بهم زنگ بزن. قول میدم بهت کمک کنم. اگه نتونستم هم میگم بیای پیش خودم کار کنی. باشه؟ الکی نگران نباش. برای رفتنم هم ناراحت نباش، هر چند شایدم ناراحت نشده باشی ولی وظیفم میدونستم اینو بهت بگم. امیدوارم تو این شرکت بهترین ها برات رقم بخوره، کنار بهترین افراد.
تقدیم به ماهم، مرینت.
لوکا کوفین.»
پایان پارت ۲۰.
شرط پارت بعد:۱۵ لایک.
امیدوارم همتون ازمون های نوبت اولتونو خوب بدین💛
احتمالا پارت بعدی رو وقتی ازمون های نوبت تموم شد بدم🌸🌸🌸
تا پارت بعد بدرود👋