𝟑𝟔𝟓 با تو *𝓟𝐚Řⓣ *²⁰

𝒢☯𝓁𝒾 𝒢☯𝓁𝒾 𝒢☯𝓁𝒾 · 1403/09/18 23:41 · خواندن 4 دقیقه

سلامممم به همه اومدم با یه پارت طولانیییی حالا ادامه ..

 

 

ادامه فلش بک ....

 

 

از زبون الکساندر  .....

 

 

الکساندر  : دکتر گفت باهاش حرف بزنم خوب میشه حرفامو میشنوعه ولی من چی بگم حتا نمی دونم اسمش چیه میرم شانسمو امتحان میکنم  لباس مخصوص رو پوشیدم رفتم کنارش نشستم دستشو گرفتم آروم آروم شروع کردم به حرف زدن .....

 

[[ دیگه چقد میخوای بخوابی تو دختر پا شو بیبن چند ماهه که خوابی میخوان بدونم تو کی هستی بالای اون درخت چی کار میگردی کی باهات همچین کاری کرده بود ]] 

اون دستش که تو دستم بود یکم تکون خورد اول فک کردم اشتباه دیدم ولی دیدم که کاملا تکون میخوره سری پرستار و دکتر رو خبر کردم یکم چکش کردن منم از اتاق اومدم بیرون  دکتر بعد چک اومد بیرون گفت که مریضتون همه حرفاتو شنیدن تا شب بهوش میاد منم تشکری کردم مثل همیشه وایستادم نگاش کردم ..

یعنی میخواسته خودکشی کنه من نجاتش دادم یا یکی پرتش کرده یا ناخواسته افتاده هر وقت بهوش بیاد اولین سوالم اینه که رو درخت چی کار می‌کرد.....

 

نویسنده [[ داشت دوچرخه سواری میکرد 😐😑 / آخه خنگ خدا افتاده بود دیگه 😐 ]] ....

 

شب شد دوباره رفتم اتاقش نشستم کنارش بهش خیره شدم حس کردم پلکاش تکون خورد بهش نزدیک شدم کم کم چشماشو باز کرد اولین چیزی که دیدم تو تیله آبی بود  بیدار شد واییی بیدار شددددد .....

دکتر دکتررررررر دختره بیدار شد ....

بهتر بود نگم چون منو بیرون کردن کرکره ها رو هم کشیدن بعد یه ربع دکتر اومد بیرون از لبخند رو لب معلوم بود که خبرای خوبی داره ....

 

دکتر : تبریک میگم آقای بوناچیچ مریضتون به هوش اومد حالش خوبه فقط یه هفته دیگه عم مهمان ما هستند باید زخمای رو بدنش خوب شه که عفونت نکنه منم سر تکون دادم تشکری کردم رفتم تو اتاق سرش سمت پنجره بود صدای پامو شنید برگشت سمتم گیچ نگام میکرد لامصب خیلی خوشکل بود تا الان متوجه نشده بودم کنارش نشستم چشماش پُر از سوال بود از منم همین طور صدامو صاف کردم گفتم ....

 

الکس : سلام اسم من الکساندر بوناچیچه  اسم ت چیه ؟؟؟

مرینت: آروم لب زدم ، سلام اسم منم مرینته من کجام ؟؟

الکس: جوننن اسمو ، به خودم اومدم امم تو بیمارستانی البته تو بیمارستان لندن  یهویی چشمای درشتش گرد شد از تعجب آروم لب زد ....

 

مرینت: م من لندن چی کار میکنم تو چطوری منو پیدا کردی کجا پیدا کردی ؟؟

 

الکس : تمان اتفاقات رو براش تعریف کردم بعد تمام شدن حرفام یه قطره اشک از گوشه چشمش افتاد پایین منم خیلی جدی ازش پرسیدم ...

 

[[ تو میخواستی خودکشی کنی ؟؟؟ ]] 

 

مرینت: ن نه نه منو یه عوضی یهویی هول داد پایین 

 

الکس : که این طور باشه آروم باش گریه نکن 

 

مرینت: آخه چطوری گریه نکنم من تو یه کشور غریبم هیچ کسی رو هم نمیشناسم ...

 

الکس : آروم باش خودم همون طوری که آوردمت دوباره برت می‌میگردونم  نگران نباش اگرم نخواستی بری پیش خودم بمون منو دوستت بدون هوم ؟؟

 

مرینت: تو دلش " حس خوبی بهش داشتم میتونستم بهش اعتماد کنم ....

 

 

یه هفته بعد ....

 

از زبون مرینت...

 

یه هفته عین برق باد گذشت الکس خیلی کمکم گرده تا این جا منم تصمیم گرفتم کع فرانسه نرم بمونم پیش الکس رفتیم تو خونه شون تنها زندگی می‌کرد خیلی خدمت کار داشت فک کردم منم قراره مثل اینا کار کنم ولی از اون جایی که من حسابداری خوندم و تو فرانسه هم تو چند شرکت کار کردم الکس منو دستیار شخصی خودش کرد  بهم حقوق میداد منم آروم زندگیمو میکردم آرزو داشتم فقط یه بار آدرینو بیبنم از یه سوالی بپرسم فقط یکی این که .....

[[ چرا ]] 

همین فقط همین سوال یه سال سپری شد منو الکس همچنان دوستیم بعضی از اونا که با الکس شریک هستند فکر می‌کنند منو الکس یا نامزدیم یا ازدواج کردیم بعضی جا ها مجبور بودیم بگیم نامزدیم به قول الکس ...

 

هم من در امانم هم اون ....

 

بعدش که قضیه فرانسه اومدن شد .....

 

پایان فلش بک ....

 

وقتی که به خودم اومدم دیدم که تو خونه اییم یعنی آنقدر تو فکر بودم الکس داشت با لبخند نگام میکرد منم لبخندی بهش زدم ...

 

الکس : حالت خوبه دوست من 

مرینت: خوبم دوست من 

توی این دوسال تنها چیزی که ازش سر در نیاوردم اینه که چرا فامیلی الکساندر  با فامیلی الکس یکیه وقتی که الکساندر خوابه خیلی شبیه الکس میشه نمیتونم ازش بپرسم ....

 

خب خب تماممممم

 

وایییی دستممممم شکستتتتتت 

 

مرسییی بابت حمایتاتون خیلی بهم انرژی میدید این پارتم طولانی دادم پارت بعد یه اتفاق غیر منتظره میوفته پس منتظر باشید. 

 

شرط پارت بعدی 

75 کامنت 

20 لایک 

 

تا بعد بای بای 

❤️❤️❤️