❤دلبر زیبای من❤
سیلام و علیکم
بفرما ادامه🤕❤
P:16
رو کردم به بابای مرینت و گفتم میشه یه لحظه بیایید اومد و گفتممیشه مرینت و ببرم با خودم
باباش کمی مکث کرد بعد گفت ...
خب من هنوز به شما اطمینان کامل ندارم نمیشه
آدرین نگاهی به من کرد و شروع کرد خواهش کردن تونست بابامو راضی کنه
چطوری ...
راضی کردن بابام اصلا کار آسونی نبود.
ولی آدرین تونست ...
آدرین نگاهی بهم کرد و بابام گفت مرینت برو آماده شو
رفتم بالا کیف دستیمو برداشتم خمیر دندون، مسواک ، شونه و یه دست لباس و شلوارم برداشتم گذاشتم توی کیفم و از همه مهمتر لوازم آرایشم
یه شلوار مشکی پوشیدم با پالتوی قهوه ای رنگم و عطر زدم
موبایلمم برداشتم و رفتم پایین
آدرین منتظرم بود از مامان و بابام یه دل سیر خداحافظی کردم و رفتم سمت ماشین آدرین و نشستم جلو صندلی کنار راننده
آدرینم نشست و راه افتاد