بدون تو Part 6 the end

✩𝐀𝐢𝐥𝐢𝐧, ✩𝐀𝐢𝐥𝐢𝐧, ✩𝐀𝐢𝐥𝐢𝐧, · 1403/08/28 15:07 · خواندن 3 دقیقه

ادامه مطلب پارت آخر 

چندین روز به مرگ بهترین دوستم فکر کردم ۳ هفته نرفتم مدرسه و خودمو تو اتاق زندانی کردم سایا شاید اولین دوستم نبود که مرد ولی واسم دردش از همه بدتر بود ۲ سال پیش من و سایا با یه دختری دوست شدیم اسمش ستاره بود خیلی ناز مهربون بود یک روز غیبش زد و خب دیگه با دوست پسرش بوده و انگار دعواش شد دوست پسرش ولش می‌کنه میره اونم وقتی من و سایا داشتیم قدم می‌زدیم دیدمش یه ماشین قشنگ زیرش کرد و رفت من کمتر سایا ناراحت شدم سایا با اینکه حتی زیاد باهاش حرف نمی‌زد براش گریه کرد گفت نباید اینطور میشد اون لحظه درکش نکرد ولی الان خوب درکش میکنم من اتاقم یه بالکن داره که نمیشه رفت توش اگر میخوای بری باید از پنجره بری و من همیشه میترسیدم و اون روز از اون راه رفتم خواستم خودمو بندازم که یه لحظه صدای زنگ گوشی از اتاقم اومد صدا زنگ گوشی سایا بود سیو نبود طرف یعنی اسمش نبود فقط نقطه جوابش دادم و گفت سایا چه خبر ها خوب بلدی خودتو به مردن بزنی همه میگن مردی بعد جواب تلفن میدی نمی‌دونم کی بود ولی هرکی بود دختر بود قطع کردم بلاکش کردی و زدم دوباره زیر گریه من وقتی پست داستانی از واقعیت 🖤 گذاشتم تو گفتمان نویسندگان فقط داشتن سایا مسخره میکردن و یکی از نویسنده ها که نمیگم گفت سایا داره همه رو گول میزنی از اتاق عمل اومده و پشت گوشیه هیچوقت نمیبخشمش که پشت دوست مرده من اینطور حرف زد اینقدر راحت حرف زد یه سوال از همه تون میپرسم تابحال دوستی که در حد عشق دوستش داشتین از دست دادین راستش هیچوقت فرصتش پیش نیومد و مطمعنم همه بهم الان میگن گرایش به هم جنسام دارم ولی نه من سایا دوست خودم نمی‌دیدم عشق خودم می‌دیدم و اونو عاشقانه دوست داشتم نه خواهرانه نه دوستانه خب از اینجا منتظر حرفا و توهیناتون هستم میدونین آخر داستان چیشد بزارین من بگم خواهر سایا ۱ هفته پیش بلاخره بورسیه اش گرفت و الان داره چین با تکنولوژی درس میخونه مادرش داخل بیمارستان دیگری در آمریکا شروع به کار کرد و یکی از پرفسور های اونجای در زمینه قلب و پدرش تصمیم گرفت بیخیال کار کردن بشه چون بخاطرش کارش هیچوقت نتونست با سایا وقت کافی بگذرونه و الان تصمیم گرفته لیست آرزو و چیزهای که دوست داره تجربه کنه رو  رو هدفش قرار بده خالش لیسانسشو گرفت و بانک فعلا شروع به کار کرده و من تصمیم گرفتم کسی بشم که همه دوستم داشته باشن می‌خوام آرزوی بزرگ سایا رو بگم اون دوست داشت تبدیل به کسی بشه که هیچکس انتظارشو نداشت.

End

زیبا بود شاید بگین تو این مدت کوتاه این همه اتفاق ممکنه البته امیدوارم لذت برده باشین در واقع یکم حمایتا یک کوچولو خیلی زیاد سقوط کرده و خب برام مهم نیست حمایت بشه یا نه خواستم تجربه اش کنم مرور کردن زندگی رو من گفتم چند پارت دیگه ولی خواستم خلاصه ترش کنم و ۱ پارت تموم بشه شاید بگین چرا بدون تو اسمشو گذاشت چون بدون اون بود که این اتفاقات آخر افتاد.