بچه یتیم! p1+معرفی رمان
بچه ها نتیجه نظرسنجی شد رمان جدید و متفاوت و چون ایده ی جدیدی برای رمان جدید نداشتم اون یکی ایده ام که همون رمان بچه یتیم! هست رو گفتم بزارم و اینکه شاید اگه هر موقع وقت داشتم بتونم از رمان پری دریایی من یا Golden pearl 👑 پارت دادم 😺❤
معرفی رمان:
شخصیت ها:
مرینت
بچه یتیم سن: قراره در طول رمان تغییر کنه شغل: در خود پارت ها معلوم میشه عاشق طراحی در اوایل رمان بیشتر از یک دوست نداره
آدرین
پدر و مادر داره سن : قراره در طول رمان تغییر کنه ششغل : در خود پارت ها معلوم میشه
در طول رمان میفهمیم بت چه چیزی علاقه داره
مامان ماریلا: آشپز پرورشگاه
مامان بوستیه: معلم بچه ها
عمو توماس:مستخدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از زبان مرینت:
نشسته بودم و به در خیره شدم بودم مثل هر روز منتظر یکی بودم که منو از اینجا ببره همیشه دوست داشتم پدر و مادری داشته باشم خانواده ای که بهش تکیه کنم
صدای زنگ در پرورشگاه بلند شد، خیلی ضعف کرده بودم بلاخره وقت غذا خوردن رسید
از جام بلند شدم و دوان دوان حرکت کردم و روی صندلی نشستم و منتظر بودم که مامان ماریلا غذا رو بیاره
ماریلا: بفرما عزیزم اینم غذات
مرینت: ممنون مامان ماریلا حسابی گشنم بود
ماریلا: ای شکمو
مرینت: هههههه
بعد از خوردن غذا از مامان ماریلا تشکر کردم و دوباره به در خیره شده بودم که زنگ در خورد. عمو توماس در رو باز کرد، خوشحال بودم و فکر میکردم برای بردن بچه به اینجا اومدن ولی این طور نبود.
گوشمو روی در گذاشتم و گوش دادم که مامان بوستیه دستی رو شونم کشید و گفت
بوستیه: فالگوش وایسادن اصلا خوب نیست
مرینت: اوه مامان بوستیه ببخشید واقعا نمیخواستم فالگوش.... بایستم فقط.... فقط....
بوستیه: بله میدونم ولی اونا برای بردن بچه نیومدند برای کمک مالی به پرورشگاه اومدن ولی ممکنه بخوان بچه هم با خودشون ببرن
مرینت: خدا کنه منو با خودشون ببرن
بوستیه: امیدوارم
دوان دوان از اونجا دور شدم که یهو پام پیچ خوردم و افتادم از زمین
مرینت: هق هق هق هق
مامان بوستیه و مامان ماریلا به سمتم اومدن
ماریلا: چیزیت نشد عزیزم!؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1369 کاراکتر
خب چون پارت اول بود کوتاه بود و هیچ شرطی هم نداره عزیزان ولی اینو بگم اگه لایک و کامنت ها بیشتر از ۲۰ نباشه از هیچ کدوم از رمان ها پارت نمیدم
بای 💎👋🏻