𝟑𝟔𝟓 روز با تو part¹⁶
سلاممممم به همههه بعد قرن هااااا اومدمم😅🤦♀️😁
مرینت: در خونه باز شد خونه بزرگی بود و یه مهمونی بزرگ چراغ های اصلی خاموش بودند فقط نور کمی از چراغ های دیزینی خوشکل بود که چهره بعضی ها رو میتونستی بیبنی ولی از بعضی ها رو نع الکس داشت به یکی دست تکون میداد به منم گفت اون شریک مونه میخواستم که نگاش کنم ولی ........
الکس: رفتیم داخل آدرینو از دور دیدم براش دست تکون دادم به مرینت گفتم که اون شریک مونه ولی اون برگشت عقبو نگاه کرد به یه دختری که تقریبا 2 سالش بود نگاه میکرد....
نویسنده: اون دختر بچه مال کاگامیه راستی یادم رفت اسمشو بگم اسمش ماریاست آدرین اسمشو این گذاشته
مرینت: اون دختر بچه کوچولو افتاده بود رفتم بلندش کردم بهش نگاه کردم خیلی خوشکل بود با لهن بچه گونش تشکری کرد رفت .....
نویسنده : ها ها ها بازم ندیددد
آدرین: همه چی حاظر و آماده بود همه مهمون ها میومدن بعد نیم ساعت الکس هم اومد ولی همسرش نبود....
/ آه تو هم که هی گیر دادی به همسرش /
الکس جون پس همسرت کجاست نیومده؟؟؟
الکس: چرا اومده همین جا بود داشت با یه بچه حرف میزد ...
ادرین: او باشه خب من برم از مهمون ها پذیرایی کنم تو هم برو بشین حتما میام پیشت
الکس: اوکی تو برو
مرینت: رفتم کنار الکس وایستادم گفتم بریم بشینیم رفتم روی سندلی ها نشستیم.....
ادرین: رفتم سمت میز الکس اینا با مامان ، کاگامی و الیا ....
مرینت: یکم تشنم بود به الکس گفتم میرم یکم آب بخورم اونم قبول کرد بلند شدم رفتم
نویسنده: یوهاااااااآااااآا بازم ندیدددد
داشتم آب میخوردم دیدم که چند نفر پشت میزی که ما نشسته بودیم وایستاده بودند پسره پشتش به من بود نمی تونستم بیبنمش کیه بیخیال رفتم دیدم که اونا هم از میز دور شدند نشستم که الکس با خنده گفت ...
الکس: واییی عشقم یکم زود تر میومدی شریکم با خانواده اش اومده بود که تو رو بیبینه ولی از شانسشون هر موقع تو یه جا غیبت میزنه ..
مرینت: خندیدم گفتم اشکال نداره امشب حتما هم دیگه رو میبینیم.....
یهو همه چراغ ها خاموش شد یه آهنگ ملایمی پخش شد همه رفتن وسط که برقصن الکس اومد جلو دستشو دراز کرد منم دستمو گذاشتم توی دستش رفتیم وسط داشتیم میرقصیدیم که.....
الیا: مهمونی خوبی بود به شریک مون نگاه کردم دیدم با یه دختر میرقصه حتما زنش بود موهاش خیلی شبیه موهای یکی بود ولی یادم نمیاد اون کیه چون پشتش به من بود نمی تونستم چهره شو بیبینم ....
الکس: با مرینت داشتیم میرقصیدم آهنگ به جایی رسید که باید جاهامونو عوض میکردیم انگار مرینت هم فهمیده بود به شکل خاصی دورش دادم دیدم که الان دارم با زن آدرین میرقصم لابُد مرینت .....
مرینت: الکس بیشعور جامو با یکی عوض کرد تا سرمو بلند کردم کیه که با دو تا چشم سیز جنگلی رو به رو شدم از حرکت وایستادم فقد زل زده بودم به اون ...
آدرین: جا هامونو عوض کردیم دختری که افتا. بغل من نمی تونستم صورتشو بیبینم وقتی که سرشو آورد بالا با دیدن چشمای آبیش از حرکت وایستادم اونم زل زده بود به من چراغ های اصلی روشن شد با دیدن صورت کاملش ماتم برد ....
نویسنده: بلههههههههه بلاخرهههههههههه هموووووووو دیننننننننننننننن
مرینت: دست پام یخ بسته بود نمی تونستم که تکون بخورم اون آدرین بود همونی که 2 سال پیش منو کشته بود اونم داشت با چشمای گشاد شده نگام میکرد .....
آدرین میخواست حرفی بزنه که یهوووو
یهووووو این نویسنده مریضتون این پارتو تمومش کرد 😅🤦♀️
خب خب تمامممممممم شددددد
بچه ببخشید که کم بود میخواستم این پارتو طولانی بدم ولی بدجور سرما خوردم
ببخشید بابت تاخیر چند روزه سرما خودم اصلا نمی تونم تکون بخورم امروز حالم یکم خوب بود چون گه گفتمانمو پاره کردید که پارت بده پارت بده منم این پارتو دادم
شرط برای پارت بعدی 80 کامنت
30 لایک
چون این پارت کم بود شرطو هم کم کردم
بوس به همه تون بای