Paranoia p6
من سر این پارت مغزم قفل کرده بود. بالاخره تونستم بنویسمش و میدونم یکم ایراد داره ولی نوشتنش خیلی سخت بود
برید ادامه
از همون اول هم برام مهم نبود اگه منو بشکنی، اگه یه درد توی قلبم بشی و فقط میخواستم عاشقت بمونم
_ کیم تهیونگ
۴ آپریل ۴:۱۱ صبح، سئول کره جنوبی
_ بله جناب کیم؟
اوه.. اون پسر تهیونگو یادش بود..
دوتا گیلاس شراب لیمو روی میز قرار گرفت، جونگکوک گیلاس رو بین انگشتاش گرفت و لبه شیشه ای رو به لباش نزدیک کرد.
تهیونگ لبخند محوی زد و دوباره به اون چشمای درشت خیره شد، انعکاس خودش رو توی چشمای جونگکوک میدید.
تهیونگ بعد از سر کشیدن نوشیدنش سرشو سمت عقب هدایت کرد، با صدایی که از ته گلوش میومد زمزمه کرد
+ چشمای قشنگی داری
جونگکوک برگشت و نگاهش رو به مرد مقابلش داد، گیلاسی که نیمه پر بود رو روی کانتر گذاشت
_ دفعه قبلی گفتی اسمت قشنگه
تهیونگ جوابی نداد، فقط یه لبخند زد و بازهم برای شراب درخواست کرد، به پشت سرش تکیه داد و کل افراد بار رو از نگاهش گذروند. بعد از پیدا کردن فرد مورد نظر ابرویی بالا انداخت و دوباره سمت جونگکوک برگشت
+ اولین باره اینجا میبینمت.. آخه من زیاد میام اینجا
خب قطعا افسر جئون انتظار این سوالو نداشت. دستی روی فکش کشید و لبخند محوی زد
_ اره اولین باره میام اینجا.. از محیط خوشم اومده
جونگکوک باید یه حرکت میزد اما ذهنش خالی بود و نمیدونست چیکار کنه. تهیونگ نگاهش رو روی نقطه نامعلومی قفل کرده بود و پوزخندی گوشه لبش جا خوش کرده بود. فکرش بهم ریخته بود و ذهنش پر از موضوعات بدون نظریه بود.
متوجه ویبره تلفنش شد و بعد از گفتن ببخشید کوچیکی از جونگکوک فاصله گرفت.
افسر جئون درحالی که سعی داشت عصبانیتش رو پشت یه لبخند قایم کنه دستی برای کیم تکون داد و نگاهش رو به گیلاس نسبتا خالی داد.
_ سلیقش افتضاحه.
با خیال اینکه دومین دیدارشون رو خراب کرده میخواست از جا بلند شه. مشروب خوردن با یه مجرم براش سخت بود و کاملا خراب کرده بود. حس میکرد تهیونگ متوجه لرزش صداش، کلت قایم شده زیر بلیزش و نفسای بریده بریده ش شده.
جونگکوک میخواست از روی صندلی بلند شه که حضور کسی پشت سرش رو حس کرد. صندلیو کمی جلو کشید و دوباره روش نشست و تهیونگ هم روی صندلی خودش نشست
+ تاحالا ندیده بودم کسی از شراب لیمو خوشش بیاد. میتونم شماره تو داشته باشم؟
با اشاره دست از تهیونگ خواست گوشیشو جلو بیاره و بعد شمارش رو سیو کرد.
̼̼ ̼ ̼̼ ̼̼
۷ آپریل ۲۰۲۴ ، دگو کره جنوبی
آخرین دونه شکلات رو هم برداشت . نگاهش رو روی عکس بچگی ته ری قفل کرده بود و فقط بریده نفس میکشید
+ دلم برات تنگ شده. ببخشید یه مدت نیومدم دیدنت، هوا داره گرم میشه و دوباره میتونیم شکوفه های گیلاس رو ببینیم، من هنوزم آدم بده ام. بنظرت اگه اون اتفاقا نمیفتاد ما باهم خوشحال بودیم؟ من فقط یبار نجاتت دادم ته ری و بعد اون فقط به عنوان یه درد بهت نگاه کردم، متاسفم. من اون بیرون یه ساختمون دارم ، تو گانگنام.. فکرش رو هم میکردی یه روز اونجا زندگی کنم؟ هنوز نتونستم خودم رو ببخشم. من یه گناهکارم و میخوام به گناهکار بودن ادامه بدم... ببخشید ته ری، قرار نیست دیگه همو ببینیم.
تهیونگ از جا بلند شد و خاکی که روی کت شلوار براقش نشسته بود رو با دست تکوند و اروم سمت ماشینش قدم برداشت، سوار ماشین شد و سرشو روی فرمون گذاشت. زندگی براش کابوس شده بود و دورتا دورش قفسی کشیده بود که نه خودش از اون قفس بیرون میومد نه به کسی اجازه ورود میداد. ساعت رو چک کرد و ماشینش رو روشن کرد. خیابونای دگو بهش حس آشنایی میداد؟؟ نه شاید فقط کابوساشو کمی ترسناک تر میکرد. شاید شلوغی سئول رو ترجیح میداد.
̼̼ ̼ ̼̼ ̼̼
جونگکوک درحالی که نگاه مطمئنی به هوسوک مینداخت از ماشین پیاده شد و کمی صبر کرد. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که هوسوک هم به دنبال اون جیپ مشکی حرکت کرد و جونگکوک سعی کرد با نگاهش جایی که تهیونگ نشسته بود رو پیدا کنه.
کیم ته ری
فوت : ۲ اکتبر ۲۰۱۱
تولد : ۶ ژوئن ۱۹۹۹
یه دسته گل روی زمین افتاده بود و یه جعبه خالی. جونگکوک جعبه رو از روی زمین برداشت. بوی شکلات میداد.
کمی اونور تر، کیم سوکهون به خاک سپرده شده بود.
فوت : ۱۶ ژانویه ۲۰۱۰
تولد : ۸ آگوست ۱۹۷۰
جعبه رو دوباره همونجا رها کرد و پایین برگشت. جونگکوک با دقت اطراف رو گشت تا مقبره مادر تهیونگ ، یون هه جین ، رو هم پیدا کنه اما چیزی نبود. خواهر تهیونگ مرده بود. اون هم یک سال بعد از مرگ پدرشون و جونگکوک باید تمام اینارو میفهمید.
تهیونگ یه دلیل میخواست، درسته؟
قسمت سخت کار همینجا بود. زنجیره مدارک متوقف شده بود.
بعد از کمی جستجو تونسته بود آدرس خونه ی عمه تهیونگ رو پیدا کنه. درحالی که برای چندمین بار به کاغذ سفید توی دستش نگاه میکرد سعی داشت خونه ای با در آهنی و دیوارای آجری رو پیدا کنه، لبخندی از روی رضایت زد و چند بار به در کوبید.
کمی صبر کرد و بعد دختری با موهای بهم ریخته تو چهارچوب در ظاهر شد
جونگکوک کارتش رو از کیفش بیرون اورد و به دختر نشون داد
_ جئون جونگکوک از اداره پلیس گانگنام. میتونم چندتا سوال از مادرتون بپرسم؟
دختر لبخند کجی زد و درو اروم باز کرد.
دوتا فنجون چایی روی میز گذاشت و صندلی رو برای خودش عقب کشید. نگاه جونگکوک سمت عکسی گه روی دراور بود رفت. اون خانوم حتما عمه تهیونگ بود. کنار عکس دوتا شمع مشکی روشن بود.
+ درمورد بدهی های مادرمونه؟
نگاهی به پسر رو به روش انداخت. با وجود اینکه پسر عمه ی تهیونگ بود اما جونگکوک هیچ شباهتی در چهره هاشون نمیدید.
_ خیر.. درمورد کیم تهری و کیم تهیونگ چندتا سوال دارم. بعد مرگ پدرشون چه اتفاقی افتاد؟؟
به وضوح میتونست ترس و تعجب رو توی چهره شون ببینه و کنجکاو بود دلیل این همه حیرت و پریشونی درباره اون دوتا بچه چی بوده.
+ بعد مرگ دایی اونا یه مدت پیش ما زندگی میکردن.. خب مادرم به قدری پول نداشت که بتونه چهارتا بچه رو تنهایی نگه داره و تهیونگ...
الان استرس بیشتر توی چهره شون مشخص بود. اینبار دختر کوچیکتر سمت جونگکوک برگشت
+ اتفاقی افتاده؟؟ چرا ما باید اینارو بهتون بگیم؟
_ کیم تهیونگ مظنون به یسیری جرایمه که نمیتونم فاش کنم. اگه مدرک یا اطلاعاتی داشته باشید و مخفی نگهش دارید طبق قانون مجازات میشید
̼̼ ̼ ̼̼ ̼̼
بعد از اینکه در آهنی روش بسته شد به دیوار تکیه داد و نفس تازه ای گرفت که ویبره گوشیش رو توی دستش حس کرد، گوشیشو بالا اورد و تماس رو وصل کرد
+ چیزی دستگیرت شد؟؟
سعی داشت چیزی که شنیده بود رو به زبون بیاره اما تصورش هم برای جونگکوک سخت بود. باور نمیکرد. جمله های توی ذهنش اذیتش میکردن و باعث میشدن بیشتر از اون مرد متنفر بشه.
_ هیونگ نیم... کیم تهیونگ..
+ چیشده جونگکوک؟ چی فهمیدی به منم بگو!
_ خودش پدرشو کشته.. تو ۱۴ سالگی پدرشو کشته
داریم وارد بگاییا میشیم🎀🎀🎀
نظرتونو برام کامنت کنین
یه سوال میپرسم جواب بدید
بنظرتون چرا تهیونگ یه مجرم شده و جونگکوک یه پلیس؟