💙ceasefire✌
خودتون رو نکشید پارت دادم👇
P: 18
بخش دوم
☆از زبون آدرین☆
پشت در ایستادم و منتظر موندم مرینت بیاد.
وقتی اومد کمی این ور اون ور رو نگاه کرد و منم تو این فرصت در ساختمون رو دوباره بستم.
با ترس به سمتم برگشت و گفت:
مرینت: تو کی هس... آدرین؟!
آدرین: گفتم دستی رسونده باشم.
و چشمکی کوتاه زدم که گفت:
مرینت: خب بیا قبل از اینکه تاکسی بگیریم (اگه یادتون باشه ماشینش هنوز توی اداره پلیس مونده) بهم بگو.
به آسمون سیاه نگاه کردم که متوجه قطرات کم باورن شدم که میخورد به صورتم...
آدرین: بهتر نیست شبمون رو خراب نکنیم؟؟
مرینت: منظورت چیه؟!
آدرین: بزار به وقتش میگم
مرینت: وقتش الانه بهم بگو تا دق نکردم.
خنده ریزی کردم و گفتم:
آدرین: دور از جونت!
مرینت: شوخی داریم با هم؟؟
خواستم جوابی بهش بدم که دیدم تاکسی رسید.
در رو باز کردم. دستم رو به سمتش بردم و گفتم:
آدرین: بیا بریم.
با اخم گفت:
مرینت: خوب فرصت افتاد دستت!
نیشخندی زدم و گفتم:
آدرین: من آدم خوش شانسیم!
و سوار ماشین شد. در رو بستم و رفتم اون سمت ماشین و سوار شدم.
آدرین: میتونید برید
راننده: چشم
مرینت: کجا میره اصلاً؟؟
آدرین: حالا یه جایی میریم دیگه
مرینت: از قبل هماهنگ کرده بودی با راننده مگه نه؟؟
لبخندی زدم، سرم رو به سمت شونهش حرکت داد و گفتم:
آدرین: چرا که نه!
مرینت: تو...
آدرین: میدونم خودتو خسته نکن
(پایان مکالمه...)
بعد از رسیدن به مقصد...
کرایه رو دادم رو گفتم:
آدرین: خیلی ممنون
راننده: خوش بگذره!
بعد از اینکه ماشین رفت مرینت نگاهی بهم انداخت و با تعجب پرسید:
(شروع مکالمه)
مرینت: یه کلوپ؟!
آدرین: اوهوم
مرینت: که اینطور...
آدرین: بریم؟؟
مرینت: متاسفانه نمیتونم جوابی جز بله داشته باشم!
و دستم رو گرفت و با سرعت به سمت کلوپ دوید!
وقتی وارد کلوپ شدیم با دیدنش زبونم بند اومد...
مرینت: چی شده؟؟
آدرین: ۹ سال از آخرین باری که پیانو دیدن گذشته و...
چشمش به پیانو افتاد و گفت:
مرینت: پس این دیدار بعد از مدت هاست مگه نه؟؟
لبخندی از ته دلم زدم و رفتم رو صندلی نشستم.
○فلش بک○
یاور: تو خیلی زود یاد میگیری!
امین: چون استاد ماهری دارم
یاور: ببین چه زبونی میریزه ها
امین: (میخنده) پیش تو زمان نمیگذره یاور!
یاور: برای منم پیش دوتا داداش کوچیکام هیچوقت زمان دیر میگذره...
امین: هی من فقط ۲ سال ازت کوچیکترم!
نینو: چقدر حرف میزنید من اینجا دارم میمیرم از گشنگی!
یاور: الان غذا درست میکنم شکمو!
امین: یاور منم کمی گرسنه هستم بچه گناهی نداره
نینو: دیدی داداش یاور؟!
یاور: باشه الان یه چیزی درست میکنیم
●پایان فلش بک●
شروع به نواختن کردم.
مرینت اومد و دستش رو روی شونهم گذاشت و با لبخند زیبایی به کلید های پیانو نگاه میکرد...
بعد از چند دقیقه پیانو زدن مرینت گفت:
مرینت: کجا یاد گرفتی؟؟
آدرین: پیش بهترین دوستم، یا بهتر بگم: "برادرم"
خواست چیزی بگه که یکی پرید وسط حرفش و گفت: تو عالی میزنی ادامه بده!
بعد اومد نشست پیشم روی صندلی و گفت: اسم من کلویی هست
آدرین: عاممممم... خوشبختم
کلویی: راستش منم پیانو بلدم. میخوای با هم بزنیم؟؟
آدرین: نه ممنون، ولی اگه مزاحم شما شدم میتونید بزنید چون من الان میخواستم برم
کلویی: از ترس دوست دخترت اینکار رو میکنی؟؟
مرینت: من همسرشم
کلویی: آخه چرا این ژولیده رو انتخاب کردی واسه ازدواج؟؟
آدرین: حرف دهنتو بفهم
کلویی: کمم گفتم تازه
مرینت: آدرین...
به سمتش برگشتم و گفتم:
آدرین: جانم؟؟
دستش رو از روی شونهم برداشت و گفت:
مرینت: امشب شب دردسر سازیه
آدرین: از روزی که تو شکم مادرم بودم وضعیت من همین بود عادت دارم
مرینت: ولی بزار اینبار من استارت بزنم
آدرین: چی؟!
یه دفعه از سمت راستم رفت سمت چپم و از موهای دختره گرفت و کشون کشون رفت عقب!
سریع از جام بلند شدم و داد زدم:
آدرین: مرینت ولش کن!
و بعد از کمی کتک خوردن از اون دختره و کتک زدنش بلاخره داشتم موفق شدم جداشون کنم.
آدرین: انقد وحشی بودی خبر نداشتم؟؟
مرینت: حالا کجاشو دید...
کلویی به مرینت جمله کرد و نزاشت حرفش رو تموم کنه!
آدرین: ای بابا دوباره شروع شد! ولش کن دخترهی هار!
ذاتاً میتونم با اطمینان بگم اگه مرینت تنها بود خودش از پس اون بر میومد چون تکنیک های کیک بوکس و دفاع شخصی رو ادقام کرده بود و جلوی چشمم دختره رو شل و پل کرد!
اما به هر حال نمیتونم بزارم اینجوری پیش برن وگرنه بقیه به پلیس زنگ میزنن...
خواستم برم سمتشون و مانع دعواشون بشم که یه گاو نر (مرد گنده😂) اومد با سیلی زد تو دهن مرینت!
...
صدای سوت شدیری تو گوشم میپیچید...
دلم میخواست زنده زنده اون مرتیکه رو چال کنم...
با تمام توان به سمت مرینت دویدم و گفتمش.
آدرین: مری...
نتونستم حرفم رو تموم کنم چون دیدم کمی خون از دهنش اومد بیرون!
آدرین: (با نگرانی داد میزنه) مرینت!
مرینت: من حالم خوبه نگران نباش.
صدای اون دوتا به گوشم رسید:
کلویی: آفرین الحق به داداش خودمی!
پسره: خفه شو احمق! اگه بابا تو رو به من نسپرده بود همینجا خفت میکردم...
دندون هام رو روی هم محکم فشار دادم، برگشتم سمت اون نره خر و داد زدم:
آدرین: مرتیکه عوضی قیمه قیمهت میکنم!
یه دفعه متوجه شدم که دستم رو گرفته...
مرینت: لطفاً آروم باش من چیزیم نشده.
چه بلایی داره سرم میاد؟؟ چرا انقد احساساتم عجیبن؟! خشمم برای ۱ ثانیه فروکش کرد ولی نه... نمیتونم بزارم اون مردک بره...
(چشاش کور شده هیچ چیو نمیبینه)
دست مرینت رو پرت کردم اونور و گفتم:
آدرین: ببخشید ولی من نمیتونم از این بگذرم.
بلند شدم و به سمت اون مرده حمله ور شدم.
مرینت: آدرین ولش کن
آدرین: دخالت نکن.
بعد پسره رو کوبیدم به دیوار و دستم رو گذاشتم روی گلوش.
آدرین: تکون بخوری خفت میکنم
مرینت: میگم ولش کن!
یکی از بطری ها رو برداشتم و محکم کوبیدم به میز و یه تیکه تیز به سمت گلوش گرفتم.
آدرین: حالا بهم بگو با کدوم دستت دست رو زن من بلند کردی؟؟
پسره: اول اونو بکش کنار بعد با هم حرف بزنیم.
بعد خواست شیشه رو بکشه اونور که شیشه رو چسبوندم به گلوش و کمی فشار دادم.
نفسش رو حبس کرد و گفتم:
آدرین: یادم اومد. دست راستت بود.
مرینت داشت میومد سمتمون که شیشه رو پرت کردم سمتش.
بعد به اون پسره نگاه کردم و گفتم:
آدرین: تو دوتا دست داری. این خیلی برات زیاد نیست؟؟
بعد صدای آژیر ماشین های پلیس اومد.
کلویی: نگران نباش داداشی کم مونده
مرینت: آدرین ولش کن پلیس اومد
آدرین: بیا برگردیم سر بحثمون: نظرت چیه که من یکی از دست هات رو بکنم تا درس عبرت بشه برات؟؟
پسره: التماست میکنم نکن.
دستش رو محکم گرفتم و چرخوندم که جیغش رفت رو هوا.
کم مونده بود که واقعاً دستش بشکنه که صدای شلیک از پشت سرم شنیدم.
نگاهی به پشت سرم انداختم و دیدم کمیسر آرکت پشت سرمه.
مرینت: دیگه حتی منم نمیتونم نجاتمون بدم...
۳ ساعت بعد...
مرینت: انقد سوت نزن!
آدرین: چیکار کنم خب تو بازداشتگاه حوصلم سر میره!
مرینت: اگه سعی نمیکردی دست اونو بشکونی از ما شکایت نمیکردن!
آدرین: محض اطلاع تو اول گیس و گیس کشی راه انداختی
مرینت: طلب کار هم هستی؟!
از جاش بلند شد و داد زد:
مرینت: همه یه فرصت بهت دادیم و تو گند زدی به همه چیز.
منم بلند شدم و گفتم:
آدرین: من سالهاست که با همین روش از عزیزانم محافظت میکردم
مرینت: ولی تو قرار بود تغییر کنی!
آدرین: من...
(مرینت پرید وسط حرف آدرین)
مرینت: تو زندگی خودت بس نبود، بلکه زندگی منم نابود کردی! تو یه آدم بد شگون هستی!
این حرف کلاً تو سرم بار ها و بار ها اکو شد...
"تو یه آدم بد شگون هستی"
جملهای که پدرم همیشه بهم میگفت...
بعد از ۲۰ سال دوباره همون جمله...
مرینت: چیزه من... زیاده روی کردم معذرت میخوام.
در حالی که سرم پایین بود گفتم:
آدرین: تصمیمی که مطمئن بودم گفتنش شبمون رو خراب میکنه، همین بود...
مرینت: منظورت چیه؟!
سرم رو بالا آوردم و با جدیت و قطعیت تمام گفتم:
آدرین: من میخوام برای همیشه از زندگی تو برم!
..........................................................................................................
آنچه خواهید خواند...
آلیا: دادستان ماموریت مرینت تو خطره
دادستان: اینکه واضح بود!
*************************************************
¤پایان¤
شرط نداریم ولی حمایت کنید
منم کار و زندگی دارم درک کنید
کامنت بدید و لایک کنید ولی تو کامنت تهدید نکنید چون حدف میکنم
بانگو فن ها حتماً روی عکس کلیک کنن✨