[Lost]p1

꧁l𝓪∂𝔶 ℤ꧂ ꧁l𝓪∂𝔶 ℤ꧂ ꧁l𝓪∂𝔶 ℤ꧂ · 1403/06/02 23:24 · خواندن 3 دقیقه

 برای دیدن پارت یک رمان گمشده برو ادامه🥰

ماری:

سلام ماریا

ماریا:سلام اجولی بیا بشین که صبحانه پنکیک داریم🥞

ماری:واو مرسی 😋

ماریا:امروز کارم شلوغه دیر میام خونه میتونی با دوستات بری بیرون گردش😊

ماری: ساعت چند برمیگردی؟😩

ماریا:میدونی شغلم به عنوان کارآموز سخته پس باید خیلی کار کنم تا بتونیم خرجمونو دربیاریم پس با سوآ برو یه چرخی تو شهر بزن ولی مراقب خودت باش

ماری:متوجه ام امروز کارخونه تعطیله و میتونیم باهم دور بزنیم

ماریا:خوبه پس آماده شو برو مدرسه

ماری:راهی مدرسه شدم خیلی خسته کننده بود امروز برام روز جالبی نبود این بچه های ۱۸ ساله خیلی زورگو ان ولی این پسره هم خوشگله هم پولدار....به هرحال اون با من خیلی تفاوت داره .....پس بیخیال

ماری:سوآ

سوآ:جانم؟😗

ماری:میشه امروز یه چرخی بزنیم....خواهرم دیر برمیگرده

سوآ:اتفاقا تو فکرش بودم حتما 🤭

تو راه برگشت

سوآ:شهر خیلی پر تنوعه نمیخوای چیزی بخری؟🤗

ماری: ما همین الانشم در آمد کمی داریم چی میخوام بگیرم🫤

سوآ:اونجا رو ببین اینا اون پسره جن و جک نیستن؟🤨

ماری:آره اینجا چیکار میکنن😄

سوآ:هردوتاشون پولدار و عالی مرتبن صد در صد اومدن خرید ولش...بیا بریم 

داشتیم همینطور می‌گشتیم که یه لباس چشم رو گرفت...خیلی قشنگ بود یه لباس صورتی کمرنگ  با دامن کوتاه نگین دار‌ و پاپیون ولی قیمت بالایی داشت به هرحال من نمیتونستم بگیرمش 

جن:شما دوتا اینجا چیکار میکنین؟😃

سوآ:حق خرید کردن نداریم؟😣

جن:این دختره کیه؟🤨

سوآ:دوستم ماری

جن:خوشبختم😊

ماری:همچنین .... توجهم به لباس جلب شده بود ولی خیلی گرون بود...چیکار باید میکردم؟!

جن:ازش خوشت اومده؟

ماری:چی...؟!

جن:لباس!

ماری:آم..نه😅

جن:میخوای من برات بگیرمش؟😃

ماری:ن..نه من به پول کسی احتیاج ندارم!🫤

جن:اوهوم....جک بیا بریم

ماری:هوفف😮‍💨

سوآ:وایییی دیدی چقدر باهات مهربون بود🤭

ماری:کجاش مهربون بود...😒

سوآ:اون اکثرا سرد رفتار میکنه ولی باتو خیلی خوب بود🤭

ماری:اوم ساعت چنده؟😄

سوآ:ساعت پنجه هنوز کلی وقت داریم میخوای یه آبمیوه بکیریم؟😋🧋

ماری:باشه😊🧋

[۲ ساعت بعد]

ماری:وایی خسته شدم...پام داره در میاد بیا برگردیم خونه😖

سوآ:باشه

[ماریا]

سلام خانوم 

خانوم:لطفا به خانوم نشسته رسیدگی کن 

[۳ ساعت بعد]

ماریا:جسارتا آخر ماهه حقوق..

خانوم:دنبال پولی؟!میدونی دست و بالم خالیه انتظار حقوق داری؟

ماریا:ولی من اینجا کار میکنم پس باید حقوقی هم دریافت کنم

خانوم:از الان به بعد اخراجی!

ماریا:ولی..

خانوم:گمشو بیرون!

...اخخخ صورتم....کبود شده بودم...جایی بهم کار نمی‌دادن حالا اینجا حقوقمم ندادن...چیکار میکردم؟!

پیاده برگشتم خونه....نمیخواستم ماری چیزی بفهمه براش نودل پختم...که زنگ در خورد حتما ماری بود..

ولی...

این پارت تموم شد داستان اصلی از پارت بعد شروع میشه امیدوارم خوشتون اومده باشه

شرایط پارت بعد:۲ لایک و کامنت :)