🖤 hot and cold life 🖤p1

𝓐.𝓡 𝓐.𝓡 𝓐.𝓡 · 1403/05/21 17:38 · خواندن 3 دقیقه

اومدم بایه رمان جدید البته معرفی شو گذاشته بودم ولی خو مهسا موقت کرد البته منم یادم رفته بود قرار نیس معرفی بزاریم 🙂💛 کاور رو هم هنو اماده نیس

 

پارت اول رمان 💙



از زبان آدرین

از سرکار برگشتم بوش رو حس کردم پاپ کیک پیتر آخه این بچه درس و مشق نداره میشینه مثل قنادا شیرنی و کیک میپزه مثل پدر بابای ما هم که بهش افتخار میکنه مگه میشه یه ادم دو تا استعداد داشته باشه شایدم ممکنه 

قناد و خواننده 😑

رفتم لباسام رو عوض کردم دیدم یکی زنگ زد آقای اگراست بود.

(گفتوگو ادرین با اگراست) 

آدرین: سلام آقای اگراست 

گابریل: ادرین یادته گفتم یه دختر دارم فکر کنم تو هم اونو از دور دیدی اون یه مشکلی داره

آدرین: چه مشکلی؟ 

گابریل: یه مشکل روانی بهش میگم فردا بیاد پیشت 

آدرین: باشه مشکلی نیس لطفا بگید ساعت1 بیاد 😊

گابریل: باشه خدا نگهدار

آدرین: خداحافظ

(پایان مکالمه) 

از زبان مرینت 

گابریل: مرینت 

مرینت: چیه 

گابریل: یه روانشناس دیگه واست پیدا گرفتم 

مرینت: این یکی هم قراره بپیچونم باشه فردا میرم پیشش یکم باهاش بازی میکنم اگه مثل اون یکی باشه می... 

گابریل: قرا نیس این کا رو کنی این یکی خیلی کار بلده 
مرینت: ببینیم و تعریف کنیم 
آدرسش رو بده 

گابریل: بیا. ساعت ۱ 

مرینت: یعنی قراره دیر ناهار بخورم؟ هعی ههههههه (خنده های بلند)

از زبان آدرین 

ساعت ۱ شده بود و بیمارام تموم شدن البته به جز یکیشون 

چند دقیقه منتظر موندم تا بیاد میخواستم زنگ بزنم به آقای اگراست که دیدم اومد 

وقتی چهره شو دیدم فهمیدم که یه چیز دیگس فکر میکرد افسردگی داشته باشه

(مکالمه مرینت و آدرین) 

مرینت: اوه دیر اومدم متاسفم 

آدرین: اشکالی نداره میتونی بشینی 

مرینت: خوبه دکترمون مهربونه 

آدرین: یه دکتر باید با بیماراش ملایم رفتار کنه 

پاهاشو رو ی هم انداخت) مرینت: خوبه میبینم دکترا مهربونم شدن حالا بگذریم دکی جون کارتون با من چیه؟! 

آدرین: خب اول باید یه دکتر مشخصات بیمارشو بدون خب خودتو معرفی کن

مرینت: باشه من یه دختر نا کامم که مادرشو از دست داده و گیر پدرش افتاده که داره دنبال یه روانشناس برای دخترش میگرده

آدرین: اسم، سن

مرینت: مرینت اگراست، ۲۶ ساله 

حالا راضی شدی؟ 

آدرین: حالا از زندگیت و مشکلت بگو تا من برات... 

مرینت: یه مشت چرت و پرت برات بنویسم تا تونارو بخوری و بمیری

آدرین: تا دارو های لازم برات بنویسم و همین طور کمکت کنم تا مشکلنو حل کنی من یه روانشناس هستم و وظیفه ام کمک به مردمه 

مرینت: خوبه میبینم که دکی جون به فکر مردمه خب دکی چطوره توهم خودتو معرفی کنی 

آدرین: من آدرین اندرسون ۲۸ ساله 

مرینت: داش داری یا آجی؟ 

آدرین: اینجا من سوال میکنم

مرینت: یجوری میگی انگار داری بازجویی چیزی میکنی 

ادرین: باشه جواب سوالتو میگم یه برادر کوچیک دارم 

مرینت: خب قراره تو چجوری به من کمک کنی؟ 

آدرین: تول باید تو از مشکلاتت بگی ولی این جلسه برای اینکه بیشتر باهات آشناشم

مرینت : باشه من یه آجی کوچولو دارم خوبه خوشگله حرف گوش کنه یه پدر رو مخ دارم که شاید یه روزی بکشمش. قهقهقهقه (خنده های بلند) 

آدرین: چه زود گذشت ساعت ۲:۱۰ دقیقه شد البته شما دیر اومدید 

مرینت: اها باش من میرم پی کارم خدافظ دکی بی اعصاب (نیشخند) 

(پایان مکالمه) 

هعی چه دختر عجیبی بود البته این طبیعیه چون اون یه مشکل روانی داره 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ꧁

اینم از پارت اول رمان امیدوارم خوشتون اومده باشه و چون این پارت اول رمان بود سخت نمیگیرم و شرط نمی زارم ولی از پارت بعدی شرط داریم 😁😁💚 

راستی لایک و کامنت فراموش نشه 🥺🤍❤

بای بای 👋🏻