به خاطر غرورم P24

HARLEY HARLEY HARLEY · 1403/05/18 22:18 · خواندن 13 دقیقه

این پارتم فقط برای کسایی که حمایت میکردن ولی من هنوزم باهاتون قهرم پس دوتا ضد حال میخوام بهتون بزنم برید ادامه 😁...

لونا*

 

من_چی؟.. یعنی چی که از این هتل رفته؟

_خانوم امروز تمام حساب هارو صاف کردو با چمدون و وسایلش بیرون رفت!

من_نگفت.. میره جای دیگه ای؟

_نه خانوم هیچ اطلاعی بهمون نداد!

بدون اینکه حرف دیگه ای بزنم از هتل زدم بیرون!

یعنی چی که رفته.. کجا میخواسته بره!! ؟

رفتم در خونه جولیکا.. محکم در میزدم..

جولیکا_اومدم اومدم.. لونا؟.. تو اینجا...

من_آدرین اینجاست؟!

جولیکا_نه...

به محض اینکه نه رو شنیدم دویدم

جولیکا_صبر کن لونا.. داشت یه چیزی راجب تولد میگفت!

من_تولد؟.. تولد کی؟

جولیکا_دو روز پیش بهم زنگ زدو پرسید که دوست دارم چی کادو بگیرم..

من_برای تو میخواست کادو بگیره؟

جولیکا_نه.. گفت میخواد برای یکی از دوستاش کادو بگیره.. و نمیدونه برای یک دختر چی میتونه هدیه بخره!

من_یه دختر؟؟!؟!؟

جولیکا_اوهوم.. بهش گفتم براش گردنبند بگیره ولی گفت قبلا بهش هدیه داده.. به هر حال فقط در همین حد میدونم..

من_نگفت میره کجا؟!

جولیکا_نه ولی ازم خداحافظی کرد.. جوری که انگار میخواد راه دور بره..

راه دور بره؟.. داشتم فقط میدوییدم..

برمیگشتم خونه.. راه دور بره... کجا اخه!!! ؟

نکنه که برگشته فرانسه!؟

یعنی چی اخه!!

با زور تلاش میکردم واسه خودم نگهش دارم.. ولی... نمیشه!

اخه چرا؟!

در خونه رو باز کردم.. با سرعت رفتم توی اتاقم..

لوییس برادر بزرگترم اومد تو اتاق_چیشده؟

من_من...

و زدم زیر گریه...

***************************************************

*مرینت*

 

آدرین_واقعا مشکلی نداره؟

من_چی مشکلی نداره؟

آدرین_یه نگاه بهمون بنداز.. من الان توی خونه شمام.. توی اتاق تو.. و باهم دراز کشیدیم. یکی ببینه چی ؟دردسر نمیشه برات؟ (تو خونه مری چیکار میکنی😑)

من_بیخیال.. کی میخواد ببینه.. بابام اصن نمیدونه من وجود دارم.. مامانمم اصلا خونه نمیاد!...

آدرین_باشه..خب..برنامت برای امروز چیه؟

من_میخوام با یومکو برم ارایشگاه..

آدرین_ارایشگاه؟

من_سورپرایزت میخوام بکنم..

آدرین_خوش به حالم!!

و هردو خندیدیم..

آدرین_دیشب تولد خوش گذشت؟

من_بهتر ازین تولد وجود نداشت..

ادرین_بقیش قراره بهترم بشه!

از توی بغلش بلند شدم و با مشت به شونش زدم و گفتم_خیلی نامردی اینجوری سورپرایزم میکنی نزدیک بود سکته کنم..

ادرین_یاح یاح یاح!!

من_کوفته نخودچی! 😂

آدرین_عجب.. چقدر هوس کردم!

من_هوس چی؟

آدرین_هوس همون سوشیایی که جلو من میل میفرمودین!

من_امروز بریم باهم سوشی بخوریم..

آدرین_باشه.. کی میری ارایشگاه؟

من_درواقع الان باید پاشم حاضر شم!

آدرین_خب چرا پا نمیشی؟

من__راحتم..

آدرین_ولی خب دست من داره میشکنه😂

من_حجم موهام زیاده شونت درد میگیره🤣

آدرین_بله بله

بلند شدم تا حاضر بشم!..

موهامو بالا بستم..

من_خب.. تو چیکار میکنی؟

آدرین_دلم واسه اینجا تنگ شده میرم یکم پارکارو بگردم..

من_باشه😁

هردو رفتیم سمت در.. کفشامونو پامون کردیم..

دم در لارا وایستاده بود.

من_خب دیگه تو برو.. باز همو میبینیم.

آدرین_میخوای باهاتون بیام؟

من_نه با لارا میرم.. فعلا

ریوما_فعلا...

هردو از یک سمت رفتیم.. من رفتم پیش لارا..

لارا_چه عجب!.. دوساعته کجایی تو؟

من_عه اومدم دیگه!

لارا_بدو بریم فقط ..

پیدا کردن تاکسی یکم طول کشید.. این روزا همه میزنن بیرون.

لارا_بابت موهات مطمئنی؟

من_اره بابا یکم تنوع میشه..

لارا_خایلی خوب...

رسیدیم ارایشگاه... به موقع رسیدیم.. نشستم روی صندلی تا کارمو شروع کنه..

لارا_من میرم اتاق ماساژ به ریلکس کردن احتیاج دارم..

من_موفق باشی!

رفت طبقه بالا... منم دیگه چشمامو بستم تا خانوم ارایشگر کارشو تموم کنه😜😁

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

آدرین*

توی فضای ازاد داشتم واسه خودم میچرخیدم..

حس و حال عجیبیه!.. همش دلشوره میگیرم!

یه شیر کاکائو خریدم و روی صندلی نشستم.. نمیدونم میخواد چیکار کنه ولی گفت کارش 1ساعت حداقل طول میکشه!

همینطور که داشتم میخوردم چیزایی توی فکرم نقش بست که واقعا عجیب به نظر میرسید!

همه چیز پراکنده بود!

اگر بگم عجیب ترین اتفاقای زندگیم رو از سر گذروندم دروغ نگفتم!

حضور کسی رو حس کردم... پشت صندلی رو نگاه کردم.. یه یارو خیلی چاق و هیکلی پشت صندلی دست به سینه وایستاده بود..

قیافش اشنا بنظر میرسید...

من_امری داشتین؟

و دوباره با دردناک ترین ضربه ممکن از هوش رفتم! 😶👍🏻

:::::::::::::::::::::::::::-:::::::::::::::::::::::::::-:::::::::::::::::::::::::::::- ::

*مرینت*

بالاخره تموم شد... واییی دمار از روزگارم درومد!

خیلی نشستم دیگه خسته شدم!

بدبخت ارایشگر مرد تا موهای منو درست کرد!

پولمو حساب کردم و رفتم طبقه بالا..

درو باز کردم_لارا؟

لارا_ها؟

کوفته برنجی ها چیه😑

من_کار من تموم شده چقدر دیگه تمومی؟

لارا_من حالا حالاها هستم!

من_پس من میرم دیگه!.. آدرین منتظره..

لارا_کجا میرین؟

من_احتمالا میریم مغازه نیتن سوشی بخوریم..

لارا_خوش بگذره مرغ عشقا!

من_حق داری سکوت اختیار کنی.. من رفتم.

لارا_فعلا!

از ارایشگاه بیرون رفتم..

گوشیمو دراوردم تا بهش زنگ بزنم.. در حالی که سرم تو گوشیم بود به یک نفر برخورد کردم!

من_وای واقعا معذرت...

یه مرد شدیدا هیکلی جلوم بود.. تقریبا گردنم نصف شد تا ببینمش!

مرد_سوار شو و در ماشین رو باز کرد!

من_ببخشید؟

مرد_سوارشو!!

من_چرا باید....

ولی دیگه چیزی حس نکردم!.. فقط درد بود و تاریکی!

]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]]

*آدرین*

چشمام تار میدید.. یک نفر جلوم بود..

ولی بخاطر دردی که توی چشمام جمع شده خیلی درست نمیدیدم!

یکم که سرحال اومدم دوروبرمو نگاه کردم!

مثل یجور خرابه بود!

یکی کنارم به صندلی بسته شده بودو دهنشو مثل من بسته بودن!

مرینت؟؟!!!... مگه این با لارا نبود! ؟

اونم کم کم به هوش اومد.. دقیقا مثل من سردرگم بود..

با دیدن من چشماش چارتا شد.. متاسفانه هیچ حرفی نمیتونم بزنم...

سعی کردم دستامو باز کنم ولی خیلی سفت و سخت بسته شده بودن!

_خوش اومدین!

نگاه هردومون سمت ستون رفت.. میتونستم حدس بزنم چخبره.. ولی خب مرینت چون هیچی نمیدونست احتمالا خیلی ترسیده...

با اولین نگاه کسی که روبرومون بود رو شناختم..

لوییس، شکی توش نیست!!

باید حدس میزدم لونا بعد ازین که بفهمه برگشتم اروم نمیگیره!

هرچند توفع نداشتم اینجوری وارد عمل بشه!

لوییس_خب.. اینجا چی داریم..

دهن هردومونو باز کرد..

مرینت_ااااینجا.. چخبره؟!؟

من_شیک و مجلسی بیهوشمون کردن اوردن توی این خراب شده!

مرینت_اون وقت چرا؟

یه صدایی اومد_خودتون تصمیم گرفتین این اتفاق بیوفته!

لونا بود.. اخمام رفت توی هم!

مرینت_لونا؟.. تورو هم گرفتن؟

من_نه لونا مارو گرفته!.

مرینت_میشه یکی به من توضیح بده اینجا چخبره؟

لونا_بهت اخطار داده بودم.. ولی انگار فایده ای نداشت!

من_اره برای ادم زبون نفهمی مثل من فایده نداره!

لونا_پس تو باعث این اتفاقایی ها؟

و صورتشو جلوی صورت مرینت برد..

این بیچاره از خدا بیخبر نمیفهمید ما اصن از چی حرف میزنیم

من_عه موهاتو صاف کردی کوتاه  هم که کردی؟.

مرینت_تازه فهمیدی ؟!

من_عجب چه موهای صاف بهت میاد.. !

مرینت_موهامو کلا صاف کردم!

لونا_الان توی این شرایط از مو حرف میزنین؟

من_یعنی چی موهاتو کلا صاف کردی؟؟!

مرینت_یعنی کراتینه کردم تا چند فصل دیگه موهام فر نمیشه!!

من_خب چراااا؟؟؟ من به عشق این پشمکا زنده بودم!

مرینت_پشمک خودتی!!.. موهام رو اعصابم بود!

من_تو به موهات چیکار داری مهم من بودم!!!

لویس _ساکت!!!!

هردو ساکت شدیم.. ولی زیر چشمی همو نگاه میکردیم..

اگر چه زیر چشمی همو میدیدم...

لونا_میدونستم نمیتونم برای به فرانسه برگشتن جلوتو بگیرم.. ولی تمام تلاشمو کردم!

مرینت_کی میخواستی برگردی فرانسه؟

من_با شما میخواستم برگردم!

مرینت_پس چرا برنگشتی!

من با داد_همین دختر کله برفکی زد بلیطمو جرواجر کرد تهدید میکنه خب چه غلطی میخواستم بکنم!

لونا_به من گفت کله برفکی؟

لوییس تفنگ گذاشت رو کله من و گفت:الان به خواهر من جی گفتی؟

مرینت_واستا یه لحظه نکشش کار دارم!

الان وجدانن.... بیخیال چیزی نگم بهتره!!!

بعد ادامه داد_لونا تورو تهدید کرد.. به چی؟؟؟

من_به اینکه شمارو میکشه!!!!

مرینت_تو هم باور کردی؟

من_حاج خانوم الان همین مارو اینجا دست بسته انداخته!!

مرینت_بعد تو از کجا میدونستی که این کله گندست؟

لونا و لوییس به هم نگاه کردن...

من_خب من یبار دیگه هم همینجوری تحویل این خانوم داده شدم

مرینت_کی؟!؟!

من_همون جولی کپله منو اورد پیش این!

لوییس_شیرین عقل این به درخت میگن!

من_شما یه لحظه سکوت کن..

مرینت_یعنی اون دوروز که نبودی پیش این بودی؟!

لوییس_باز گفت این..

منو مرینت هردو باهم دیگه گفتیم:خفهههههه!!!

من_بله.. چیزی نمیگفتم چون نگران میشدی!!

مرینت_میزنم لهت میکنم میدونی این مدت که نبودی من چه حالی بودم؟

من_اره میدونم..

مرینت_چجوری میدونی؟

من_از دوربین مخفی داشتم میدیمت

مرینت_تویه موز از دوربین منو دید میزدی؟؟!

من_کجاتو میخوام دید بزنم از دوربینای هتل میدیمتون که دنبالم میگردین!!

مرینت_تو دیدی دنبالت میگردیم بعد یه زنگ نزدی!؟

من_خیر سرم گروگان گرفته بودنم!!

مرینت_حالا به چی تهدیدت کردن!!

یهو لونا با داد گفت_اههههه بسه دیگه!!!... آدرین عاشق تو شده بود توهم عاشق اون شدی خب منم ادرین رو دوست دارم!! گرفتمش و تهدید کردم اگر اینجا پیش من نمونه تورو میکشم!!!.. بلیطشو پاره کردم چون قرار بود با شماها برگرده فرانسه!

مرینت_اول از همه تو غلط کردی!

اینو به لونا گفت.. خیلی هم خشم توی صداش بود..

بعد با یک لحن اروم و مظلوم گفت:تو منو دوست داشتی؟

من_مگه نمیدونستی؟

مرینت_از کجام میخواستم بدونم اخه.. منو تو هر روز سر همه چی باهم شوخی میکنیم...

من_خب اگر اینجوری نبود که بهت هدیه نمیدادم!!!!.. واستا ببینم تو چی؟.. لونا گفت تو هم منو دوست  داشتی😑

مرینت_هنوزم دارم!!!... عه!.. لو دادم!

لونا_دیگه من گفتم لو دادن نداره!

من_مگه تو زبون نداری بیای همینو به من بگی!

مرینت_چی چی رو بگم وقتی توی اسکله بودیم به بلند ترین حالت ممکن گفتم دوست دارم ولی توئه فراخ رفتی انرژی زا بگیری...

من_خب نمیتونی بگی آدرین واستا کارت دارم خوب.. بعد همینو بگی!

لونا_حرف حق بود!

من_خب چرا بعدش نگفتی؟

آدرین_غرورم نذاشت.. اصلا چرا خودت نگفتی؟

من_منم به همین دلیل!...

لوییس_اه بسه دیگه دارین چی میگین.. آبجی میخوای با اینا چیکار کنی؟

لونا_.. اوم.. این یکی رو میکشم.. بعد دیگه فقط منم و ادرین!

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

*مرینت *

حالا تمام حقیقت تعریف شد.. ولی نمیخواستم باورش کنم.

هرچند چندان دور از ذهنم نیست.. لونا از همون اولشم مارو نسبت به هم رقیب میدونست!

وقتی گفت منو میخواد بکشه یجورایی دلم ریخت!

چیزای زیادی دارم برای گفتن و تجربه کردن!!!

من_نه نه چرا منو بکشی.. خودتو بکش و آدرین اون دنیا باهم باشین!

آدرین_الان جدی گفتی؟! 😑

من_اره یه درصد بزارم تو بمیری!

لونا _میشه بس کنین😐

من_خیر سرم میخوای بکشیم ها!!!

لوییس_میخوای یه تیر خالی کنم تو کلش؟

من_کاش موهامو صاف نمیکردم لاقل گلوله تو موهام گیر میکرد!!!

آدرین_برای همین میگم نباید موهاتو صاف کنی

من_دیگه کردم دیر گفتی!!

ادرین_عجب ادمی هستی تو!

یه مدت فقط به هم نگاه میکردیم.. جدا از شوخی انگاری واقعا قراره ریق رحمتو سر بکشم!

آدرین_اگر بکشیش باید منم بکشی!

لونا_چی؟

با تعجب بهش نگاه کردم...

آدرین_وقتی اومدم اینجا تونستی با یک پرواز به تنهایی گیرم بندازی.. ولی اگر بمیرمم میتونی؟

سرشو انداخت پایین ومعلومه جیزی نمیتونه بگه، بیراهم نمیگفت..

نمیدونم باید برای این حرفاش باید خوشحال باشم یا ناراحت!

من_لازم نیست آدرین.. خب به هر حال هرچیزی سرو تهی داره دیگه!

لونا_چی داری میگی.. یعنی ناراحت نیستی؟.. حرف مرگ و زندگیه!!!

من_نه ناراحت نیستم..راستش..از همون موقعی که توی فرودگاه بهم برخورد کردیم... دوست داشتیم بیشتر اشنا بشیم.. وقتی توی هتل هم رو دیدیم خیلی خوشحال بودم.. اما خودمو خیلی پایین تر میدونستم.

یکم مکث کردم و بعد با لبخند ادامه دادم.:هرچند..تمام بد اخلاقیام بخاطر این بود که میخواستم یجوری بفهمونم که دختر ضعیفی نیستم.. شایدم برای اینکه جلب توجه کنم اینطوری میکردم.. ولی خب.. نمیدونم چطوری بگم..

به صورت هیچکدومشون نگاه نمیکردم.. ولی میفهمیدم که جو غمگینیه!

من_خب.. من هیچوقت نخواستم جای کسی رو بگیرم.. فقط از کسی خوشم اومد که هدف کس دیگه ای بود!.. پس اگر بخوای بکشیمم کینه ای به دل نمیگیرم!

ادرین_صبر کن.. چی!!

چشمام رو بستم.. صدای ماشه رو که در حال کشیده شدن بودن شنیدم.. ولی شلیکی اتفاق نیوفتاد!

چشمامو باز کردم.. ادرین کاملا مشخص بود نفسش بند اومده بود!

_نه.. شلیک نکن!

لونا تفنگ رو از لوییس گرفت و رو زمین انداخت..

اومد جلو و دستامونو باز کرد..

لونا_لوییس.. دستای آدرین رو باز کن..

اونم دستاشو باز کرد.. زانو زد.. و در حالی که اشکاش میریخت بغلم کرد..

انتظار این حرکتو نداشتم.. یجورایی مطمئن شدم اخرای زندگیمه!

من و آدرین رو بلند کرد.. و دستامونو توی دستای هم داد!

_شما مال همین.. چیزی نمیتونه تغییرش بده!

دستای مارو بهم قفل کرد و دستاشو از روی دستامون برداشت.. سرشو پایین انداخته بود و اشکاش میریخت!

منو ادرین به هم نگاه کردیم.. لبخند زدیم و با اون دست دیگمون دستای لونا رو گرفتیم..

با شُک سرشو بالاگرفت.. و با شادی بغلمون کرد..

******

درو باز کردیم...

من_چرا هر وقت جایی میریم بچه ها باید باشن؟

لارا_شیطونا شما دوتا کجا بودین قرار بود زودتر از مابرسینا!

من_اره داشتیم شیطونی میکردیم😒

آدرین_بیخیال.. این چیزا بینمون میمونه!

من_بین خودم و خودمت!

همه چیز خوب پیش میرفت...

ادرین از مسابقات امریکا دست کشید و با تیمش همینطور پیشرفت میکردن..

گروه دوباره دور هم جمع شد و هر روز یه روز جدید میشد..

لوییس برگشت امریکا و خبر به گوشمون رسید لونا توی کافه هتل با کسی اشنا شده و الانم خیلی همو دوست دارن!

باعث خوشحالی ما بود..

جریانا هم از سر ما گذشت..

با آدرین توی پارک نشسته بودیم..

آدرین_خب.. همه چیز عالی شد.. مگه نه مرینت؟

من_کاگامی!

ادرین_چی؟

من_اسم اصلیم اینه!

آدرین_اسم اصلیت کاگامیه؟

من_اره... البته مرینت هم میتونی صدام کنی..

آدرین_نه.. از کاگامی بیشنر خوشم میاد..

من_جدی؟

آدرین_معلومه.. راستی..حالا که موهاتو صاف و کوتاه کردی همینطوری باز بزار خیلی بهت میاد..

من_چشم اقا ادرین اونم چشم..

آدرین _افرین خانوم کاگامی.. خب.. بریم یکم راه بریم..

من_بریم..

پایان این هفته با بهترین حالت ممکن تموم شد..

هم برای من.. و هم برای اون....

 

 

پایان.....

 

 

 

 

 

این رمان تموم شدددددددددد.....

 

 

ضدحال😂😂

ضدحال زدم به همتون شیپ این همه مدت آدریگامی بود😂


فحش آزاد😂🤚