عشق بزرگ پارت 6

Amir2023 Amir2023 Amir2023 · 1403/05/10 21:58 · خواندن 3 دقیقه

من آمده ام با پارت جدید برو ادامه مطلب

آدرین:پدر هیچوقت از یه کابوس نمیترسیده الان دقیقا چی دیده که انقدر ازش ترسیده هممم......حتی اگه ازش هم بپرسم چیزی بهم نمیگه بهتره بیخیالش بشم برم که مرگمو بزارم فردا کلی کار دارم.......رو این تخت فقط جا مرینت خالیه....(گوشیش زنگ خورد ساعت 4 نیم صبح)

شروع مکالمه

مرینت:اقای اگراست کمتر به من فکر کن

ادرین:تو چطوری میفهمی؟

مرینت:به خاطر شناخته زیاده.......کاری از پیش بردی؟

ادرین:نه هنوز همه چی به تو بستگی داره تو باید بفهمی اون زن کیه

مرینت:خیلی خب فردا تو شرکت میبینمت

ادرین:باشه تا فردا خدافظ......دوست دارم

مرینت:غلط اضافی نخور.......منم دوست دارم 

ادرین:پس چرا.......قطع کرد سوسک بالدار.....من اخر از دست این دیوونه میشم


8:25 صبح

سابین:رئیس مرینت داره از مسیر منحرف میشه...اگه یه موقع فکر خیانت بزنه به سرش ممیخواید چکار کنید

ناشناس:اون باهوشه فکر خیانت نمیزنه به سرش اگه هم بزنه خلاصش میکنم داغش رو میزارم به دل ادرین

سابین:اینطوری ادرین اسیب میبینه

ناشناس:بعضی چیزا هستن که تو این دنیا نمیشه بهشون رسید

سابین:میخواید افشای هویت کنید؟

ناشناس:هیچکس نباید بدونه که من کی هستم نباید کسی بدونه که من با ادرین نسبت فامیلی نزدیک دارم

سابین:من میرم ادرین رو زیر نظر بگیرم با اجازه تون مرخص میشم

ناشناس:میتونی بری..........ادرین امیدوارم دلت برای پسرخاله ات تنگ شده باشه چون قراره گابریل به خاک سیاه بشینه ولی نگران نباش به تو اسیب نمیرسونم


2 سال قبل

پدر فیلیکس:تو یه سگی و این اتاق هم لونته امیدوارم ازش لذت ببری

فیلیکس:چرا این همه با من بد رفتاری میکنی فقط چون از یه نفر دیگه ام دلیل نمیشه خیلیا هستن بچه پرورش گاهی به سرپرستی قبول میکنن چرا اونا مثل تو نیستن

پدر فیلیکس:دهن کثیفتو ببند.....یه پشه ریز داره برای من ویز ویز میکنه چقدر رقت انگیز دیگه نمیخوام حتی تو خونه ام بمونی گورتو گم کن


فیلیکس:الان وقت تجدید خاطرات نیست باید رو زمان حال تمرکز کنم نباید بزارم این اتفاق برای ادرین هم بیوفته.....درسته که گابریل پدر واقعیشه اما دلیل نمیشه که ادرین رو آواره نکنه........سابین مرینت رو صدا کن

سابین:چشم قربان

شروع مکالمه 

سابین:رئیس باهات کار داره سریع بیا

مرینت:باشه...مشکلی پیش اومده 

سابین:نمیدونم فقط گفت که بری پیشش بهتره که دیر نکنی

مرینت:باشه الان میام

پایان مکالمه

10 دقیقه بعد

مرینت:چیزی شده رئیس؟

فیلیکس:نه چیزی نشده......یادته درباره هدفم پرسیدی

مرینت:اره یادم و همچنان برام سواله چرا میخواید به خانواده اگراست نزدیک بشید؟

فیلیکس:من پسرخاله ادرین هستم......تو فقط یه وسیله هستی که به ادرین نزدیک بشم

مرینت:شما صداتون زنونست چجوری سرخاله ادرین هستید خیلی شوخی بی مزه ای هست

فیلیکس:خیلی خب مثل اینکه باید چهره مو ببینی(ماسکشو برداشت)

مرینت:این امکان نداره دقیقا شبیه خودشی

فیلیکس:درسته با خیلی به هم تشابه داریم در حدی که ما رو اشتباه میگیرن 

مرینت:این خیلی......خیلی بد شد چجوری بهش بگم که پسرخاله ات کسیه که میخواد گابریل رو بکشه

فیلیکس:طبق نقشه پیش برو و در ضمن به ادرین چیزی نگو

مرینت:باشه چیزی نمیگم ولی چجوری میخواید این قضیه جمع کنید هر ان ممکنه که بفهمن که شما کی هستید

فیلیکس:دهنت بسته باشه کسی چیزی نمیفهمه

 

 

خب اینم از این ناشناس مشخص شد کیه.....پارت قبلی درباره عشق ابدیش نسبت به ادرین گفتم احتمالا خیلیا فکر کردید ناشناس یه زنه ولی نه فیلیکس بی بخاره امیدوارم که لذت برده باشید از این پارت یادتون نره که لایک کنید و کامنت بزارید من برم محو بشم تا پارت بعدی.....فعلا