شاهدخت مخفی P2

Sevil Sevil Sevil · 1403/05/03 13:52 · خواندن 5 دقیقه

برید ادامه مطلب 

از زبان سویل 

وسایل رو گذاشتم سر جاش کاسمت رو از جیب لباسم بیرون آوردم و روشنش کردم میخواستم تنهایی برم تا اومد تونل رو باز کنم کاسمت خاموش شد کار نکرد پس به یک نفر دیگه که کاسمت داره یا یه وسیله ی دیگه ساعت رو فعال کردم یاد کلاس آموزشی موقعی که کارآموزی بودم افتادم پرفسور بهم گفته بود که می تونن از کاروک استفاده کنم تو ساعتم تو تنظیمات ساعتم هست سریع رفتم تو تنظیمات ساعتم چشمم افتاد به کاروک مأمور ویژه رو دکمه زدم و یک فلز که روش یک ساعت بود و پایینش دکمه بود کاسمت و کاروک رو روشن کردم و تونل باز شد قبل از اینکه بسته بشه رفتم داخلش و رسیدم به پایگاه 

از زبان راوی

در راهرویی تاریک مامور ویژه راه می‌رفت راه رویی که فقط سویل در آن بود پایگاه لس بعد از فاجعه ی بزرگ و بسته شدن دروازه های بین دنیا های مخفی پایگاه دیگر خبری از خوشی نبود صدای قدم های سویل فضا رو پر کرده بود سویل رو به اتاق معلمش که سویل را آموزش داده بود ایستاد خواست در را باز کند ولی دست هایش به طرف در نرفتند سویل به راهش ادامه داد و در آن لحظه به طرف اتاقی که پرونده ها را در آن نگه میدارند رفت او میخواست آرام و بی صدا کار را انجام دهد و پرونده را بخواند و از پایگاه خارج شود و کسی متوجه نشود ولی در آن لحظه که خواست در اتاق پرونده ها را در آن نگه میدارند رفت او میخواست آرام و بی صدا کار را انجام دهد و پرونده را بخواند و از پایگاه خارج شود و کسی متوجه نشود ولی در آن لحظه که خواست در اتاق پرونده ها را باز کند صدایی گفت به به ببین کی اینجا هست مامور ویژه سازمان لس سویل به پشت خود برگشت و با مامور روبه رو شد 

از زبان سویل 

{« لوان تویی کی اومدی من نفهمید}

لاون:{همین الان فکر میکردم با اما و اون دوتا عقل کل و با پسر عموت ولی تنهایی چطور اومدی فکر می‌کردم کاسمت به تنهایی نمیتونه دروازه رو باز کنه ولی تو چطور اومدی 🤨؟}اه از لاون متنفرم واقعا باید بکشمش ولی فعلاً نه باید جوابش رو بدم پس گفتم{ام نمی‌دونم من کاسمت رو تصادفی روشن کردم بعد اینجا سبز شدم همین 😁}  معلوم بود حرفم رو باور نکرده خب معلومه باور نمی‌کرد اون تحصیل کرده است منم تحصیل کردم ولی در حد اون ماموریت نرفتم ولی لادن گفت {اهم باشه ولی دنبال چی میگردی هان صلاح جدید می‌خوای باید بگم اتاق صلاح ها اونوره و آنقدر هم اینجا تغییر نکرده ولی دیگه از تو انتظار نداشتم که راه اتاق صلاح ام اس رو فراموش کنی } گیرم انداخت اینم از من که میخواستم بی صدا بیام برم الان باید یدونه بهانه‌ای چیزی پیدا کنم سرش رو شیره بمالم پس گفتم {نه دنبال اتاق صلاح ها نمی‌گیردم اصلا دنبال چیز خاصی نمی‌گیردم فقط اومدم به پایگاه سری بزنم و برگردم همین فقط همین } گند زدم مثلاً قرار بود دست به سرش کنم بیا جمعش کن  فقط تو دلم خدا خدا میکردم ولم کنه بره گفت {مطمئنی نکنه میخوای بری اتاق پرونده ها نکنه} همون لحظه صدای آژیر قرمز رو که برای اتفاقات خیلی خیلی خیلی خراب روشن میکنن یعنی یک اتفاق خیلی بد افتاده عالی شد چون من جزو مامور ها هستم باید برم اصلا عالی اگر نرم لاون من رو دیده بهشون میگه من اینجا بودم و آژیر استراری به صدا اومده منم بهشون کمک نکردم و دیگه دستم به پرونده ها نمی‌رسه عالی شد لاون سریع گفت {اگر میای به اِما پسرعموت خبر بده زود باش این آژیر استراری در زمان حوادث اتفاقات خیلی استراری روشن میشه } نمی‌دونم چرا یکدفعه از دهنم در رفت و گفتم{ به کلارا و انجس نگم } لادن بهم با صورتی که تعجب کرده و داشت می‌گفت نه نگاه کرد ولی گفت {به اونا میخوای بگو ولی این مشکلات بخاطر اونا هست و لی انگار یادت رفته اره ولی بگو } نمی‌دونم چرا با اِما تماس گرفتم و همه چیز رو گفتم قطعا بعد از ماموریت میکشتم که تنهایی رفتم صدر در صد کشته میشم بعد از خبر کردن اِما و بقیه رو خبر کردم رفتم به سمت اتاق کنترل درش رو باز کردم رفتم داخل کِیتی لاون آنجلا پرفسور فرمانده کالین کلین دیوید الکس  اونجا بودن به سمت فرمانده برگشتم قبل از اینکه من حرف بزنم اون حرف زد گفت {خورشید از کدوم طرف در اومده سویل مامور ویژه ی سازمان بلاخره بعد از اون خرابکاری اون دوتا کلارا و انجس اینجا اومده هان بگو ببینم } فرمانده هم می‌خواد گیرم بندازه گفتم {اومدم به پایگاه سری بزنم و برگردم زود ولی صدای آژیر دراومد و خب مجبور شدم بیام چون مامور هستم  } لبخند مثلمی تحویلش دادم فرمانده معلوم بود که حرفم رو باور نکرده گفت {آهان کین اینطور } روبه کیتی گفتم {چیشده کیتی چرا آژیر استراری رو به صدا آوردین } گفت {خودت حدس بزن } این حرفش فقط یک معنی داشت بلند گفتم{ جاناتان} کیتی سرش رو تکون داد جاناتان عضو یک گروه بزرگ قاتل هست اونا مردم ثروتمند رو میکشن ولی به ترض وحشت ناکی اونا قدرت های الاهیه درمانگر رو میخواستن بخاطر همین الاهه قدرتش رو به من داد تا ازش محافظت کنم وقتی فقط پنج سال داشتم قدرت درمانگر قدرت خوبی هست ولی وقتی تو دست شیاطین مثل جاناتان بیفته دنیا به نابودی کشیده میشه بخاطر محافظت از قدرت درمانگر و الاهه به من قدرت درمانگر داده شد درسته قدرت درمانگر در گفتن قدرت معمولی به نظر بیاد ولی فقط یک قدرت معمولی نیست این قدرت می‌تونه دنیا رو نابود و از اول بسازه بخاطر همین نباید به دست شیاطین بیفته دنیا رو نابود میکند شبیه قدرت متعلق هست ولی خیلی قوی تر تا خواستم حرف بزنم در باز شد پسر عموم کلارا انجس اِما اومدن تو همه یجور بهشون چشم غره رفتن ولی خیلی راحت اومدن سر جاشون اما اومد و گفت {فرمانده ما حاضریم که عملیات رو بدست بگیریم و می‌دونم بخاطر اتفاقات اخیر خیلی به من و بقیه بی اعتماد شدین و خب ما نیومدیم به پایگاه ولی خب الان اینجا حاظریم و می‌خوایم بهمون ماموریت امروز رو بدین} 

___________________________________________________ 

4947 کارکتر 

چطور بود