دنیای نامرئی + آزمایشی

Marl Marl Marl · 1403/04/31 16:47 · خواندن 2 دقیقه

سلام یه رمان تخیلی و کمی غمگین هست که اصلا عاشقانه نیست و حدودی هم ترسناک نامیده میشه خواهشمندا اپتدا پارتهای  اول رو بخونید و بعد بگید که مایل به ادامه هستین یا نه 

و اینکه پارت های اول ممکنه مورد میلتون نباشه ولی تا ادامه همرامیمون کنین تا پارت های اتیشی و خفن از راه برسه

 

 

 

 

امیدوارم خوشتون بیاد💖💖

هرچی تو ذهنم بود رو ریختم تو چمدون بنفشم و با کلافگی پوفی کشیدم.
_ ساحل؟ عجله کن!
زیپ چمدون سنگینم رو بستم و از تخت پایین کشیدم .
به قدری سنگین بود که احساس کردم چند تا از مهره های کمرم جابجا شد.
طبیعی بود که انقدر سنگین باشه، چون این تمام زندگی من بود.تمام چیزهایی که می خواستم با دیدنشون یاد گذشتم بیفتم ، و البته چیز های کاربردی.
دستشو گرفتم و دنبال خودم کشیدم. لحظه رفتن، به اتاقم نگاهی انداختم .
وسایل زود تخلیه شده بود و دیگه هیچ چیز جزء خاطراتم توی اتاق نبود.
               "فلش بک به گذشته"
چند روز پیش ، بابا با عجله به مامان گفت که خونه بزرگ و ارزون قیمتی توی توکیو پیدا کرده و گفت اگه زود نخریم از دستمون میره.
اهیمه کجا و توکیو کجا.
_با عجله پرسیدم پس کارتون چی؟
بابا دستشرو لای موهای فرفریش برد  و گفت:
_ اونجا یه کار بهتر برام پیدا شده . این بهترین فرصته زندگیمه . نباید از دستش بدم.
مامان گفت:
_ چه عالی! پس بهتره از دستش ندیم.
ولی من از این تصمیم ناگهانی غافل گیر شده بودم و به هیچ وجه راضی نبودم.
_ ولی،‌پس دریا چی میشه؟
دریا بهترین دوستم بود. در واقع، تنها دوستی که داشتم.
چطور می تونستم تنهاش بزارم.
بابا پوفی کشید و گفت
_ بیخیال ساحل! اونجا هم میتونی کلی دوستای جدید پیدا کنی!
_ بابا یجوری حرف میزنی انگار ۵ سالمه ! من هجده سالمه بابا! میتونی متوجه بشی؟
بابا_چرا اینقدر شلوغش میکنی ساحل؟ این بهترین فرصت زندگیمه!
چرا نمیتونی یکم منو درک کنی؟
من توی این شرکت نمیتونم پیشرفت کنم ولی توی توکیو بهم قول دادن که مدریرت توکیو رو بهم بدن!
از پشت میز بلند شدم و بدون هیچ حرفی به اتاقم رفتم.
                "پایان فلش بک"
_ رز؟؟؟ پس کجایی؟ دیر شد!
نمیدونم چقدر توی فکر فرو رفتم . از نگاه کردن به اتاقم چشم براشتم و  چمدون رو بلند کردوم و از پله ها پایین رفتم . 
توی ماشین نشستم . بارون شدیدی میومد و به شیشه ها میکوبید. بابا مامان هم توی ماشین نشستند و بابا ماشین رو روشن کرد و ماشین راه افتاد.

اگه مایل به پارت ۲ هستین باید لایک و کامنت بیشتر از ۵ تا باشه