عشق ناتمام پارت 1
خب راسیاتش میخواستم شب آپلودش کنم اما دلم نیومد بکوب رو ادامه مطلب
لطفا مثل قبل ازم حمایت کنید تا انرژی بیشتری برای نوشتن رمان داشته باشم
18 جولای 2015
اشک هایش همانند باران فوق شدید از صورتش سرازیر میشد و چشمانش از شدت گریه قرمز شده بودند او بیشتر از همه از دروغ خوشش نمی آمد مخصوصا از طرف فردی که عاشقش بود و حاضر بود به خاطرش همه کار انجام دهد آدرین پسر خوشتیپ قصه ما قلب دختری که احساساتش همانند کوه استوار بود و هیچگونه زمین نمیخورد را جریحه دار کرد در همین تاریخ بود که او را ول کرد و به سمت دختری دیگر روی اورد دختری که چشمانی سیاه و موهایی بسیار بلند داشت اما پاکی قلبش به اندازه مرینت دوپن چنگ نبود مرینتی که آدرین را از سال 2010 تا الان همچون گل بهاری که تازه شکوفه زده بود دوست داشت هر چند که آدرین به خودی خود مرینت را ترک نکرد بلکه به خواست مادرش امیلی اینکار را انجام داد هر چند که امیلی مرینت را بسیار دوست داشت اما به دلیلی نا معلوم که هیچوقت درباره آن سخن نگفت به پسرش گفت که ارتباطش را مرینت قطع کند آدرین اصرار زیادی داشت که رابطه اش را با مرینت ادامه دهد اما مادرش همچین چیزی را نمیخواست اعتقادش بر این بود که دختر شهردار پاریس لایلا راسی برای او مناسب تر است آدرین به ناچار قبول کرد اما ته دلش اما همچنان به مرینت احساسی داشت که نمیتوانست آن را به لایلا داشته باشد یا حتی ابراز کند.
آدرین با چشمانی سبز رنگ همانند زمرد و موهای زرد رنگ همانند گل آفتاب گردان هر دختری که او را می دید عاشقش میشد لایلا هم همانند آن دختر ها بود و حتی او باعث شد که امیلی تغییر عقیده دهد تا پسرش با مرینت دوپن چنگ قطع ارتباط کند(جزئیاتش بمونه برا بعد)
مرینت:باورم نمیشه آدرین من رو ترک کرد با عقل جور در نمیاد کسی که 5 سال با من تو رابطه بود الان یهویی با یه پیام|نمیتونم ادامه بدم|ترکم کرد چجوری دیگه میتونم به شخص دیگه ای اعتماد کنم....خدا لعنتت کنه آدرین ازت متنفرم
سابین:دخترم حالت خوبه؟
مرینت:نه از اینجا برو مامان حوصله حرف زد ندارم
سابین:خواستم یه چیزی بهت بگم ولی ولش کن
مرینت:بگو ببینم اتفاق بدی افتاده؟نکنه آدرین اومده
سابین:نه اون نیومده خواستم بگم نظرت چیه که یه مدت از پاریس دور بشی و بری کانادا شاید اونجا حالت بهتر بشه
مرینت:میخوای از شرم خلاص بشی
سابین:این حرفتو میذارم به پای اینکه ناراحت و عصبی هستی
مرینت:باشه......میرم..ولی قبلش باید با آلیا حرف بزنم
سابین:باشه ولی درباره جدایی چیزی بهش نگو
آدرین:به خاطر حرف مادر از دختری که دوسش داشتم دست کشیدم و افتادم دست لایلا یعنی از من بد شانس تر وجود داره شرط میبندم مرینت الان حالش بد جور خرابه
نینو:چرا بهش زنگ نمیزنی؟
آدرین:زنگ بزنم بگم شرمنده که باهات کات کردم چون یه آدم عوضی هستم که به خاطر مادرش مجبور شده با یه ج.... دو هزاری وارد رابطه بشه اون هیچوقت درک نمیکنه و بعید هم میدونم که من رو ببخشه
نینو:اگه من جات بودم میرفتم باهاش حرف میزدم البته الان نه که ساعت 3 شبه فردا اول وقت برو باهاش حرف بزن
آدرین:باشه فردا میرم ببینم به حرفم گوش میده یا نه ولی نمیدونم فایده داره یا نه
19 جولای 2015
سابین:دخترم عجله از پروازت جا میمونی ها
مرینت:تقریبا تمومه
سابین:مرینت یه نفر اومده دیدنت
مرینت:بهش بگو بیاد بالا
آدرین:سلام مرینت
مرینت:تو با چه رویی اومدی اینجا گورتو گم کن تا خفه ات نکردم
آدرین:اول گوش کن چی میخوام بگم بعد هر کاری خواستی کن
مرینت:من به هیچکدوم از حرفای مزخرفت گوش نمیدم کادو هایی هم که طی این 5 سال برام گرفتی همه داخل اون صندوق هستن....من دارم میرم کانادا دیگه سراغم رو نگیر زنگ هم نزن و حتی به سرت نزنه که با آلیا حرف بزنی
آدرین:میشه نری.......من بدون تو نمیتونم
مرینت:موقعی که ترکم کردی باید فکر اینجاشم میکردی
آدرین:یعنی برات مهم نیستم
مرینت:دیگه مهم نیستی برام مثل آشغال مییمونی که باید پرتت کنم آشغالی دیگه ارزشی برام نداری....خداحافظ عشق قدیمی
خب خب میدونم الان خیلیا میگید(وای چه چرت بود وای چقدر کلیشه ای بود)ولی خب الان درسته تابستونه اما جوجه رو آخر پاییز مییشمرن برای این رمان برنامه های زیادی دارم یادتون نره لایک کنید و کامنت بزارید
تا پارت بعدی فعلا.............