واقعی تࢪین عشق p29

SΔLIN SΔLIN SΔLIN · 1403/04/23 01:36 · خواندن 1 دقیقه

پارت بیست و نهم

 

...گابریل صندلی اش را رو به پنجره _ به سمت دورنمای پاریس _ چرخانده بود و متفکرانه بیرون را می‌نگریست. 

جسیکا نیز مقابل میزش نشسته بود. او از گابریل پرسید:« شما گفتین که برای گیر انداختن مرینت یه نقشه دارین... خب، اون نقشه چیه؟» 

گابریل به سمت جسیکا چرخید، یک پایش را روی دیگری انداخت و گفت:« مرینت حالا یه موجود فوق‌العاده باهوشه، اون داره تکامل پیدا می‌کنه، و با روش های مختلف سعی می‌کنه از دست ما فرار کنه، اون حالا حتی با پسرم هم ارتباط داره، ولی از یه طرف نمیتونم مچشو بگیرم، از طرفی هم نمیتونم آدرین رو تحت فشار بزارم... بنابراین باید با مرینت مثل خودش بجنگم...» 

جسیکا پرسید:« چطوری؟» 

گابریل خیلی ساده گفت:« یه هوش مصنوعی جدید.» 

جسیکا سرش را تکان داد و گفت:« خودتون میدونین که باید به بدبختی سهام دار های شرکت رو راضی کنیم تا برای یه پروژه جدید پول بهمون بدن، اون ها از وقتی که مرینت سرکش شده و فرار کرده حسابی ناراضی و عصبانی ان، حالا اگه ازشون بودجه بیشتر بخوایم... اوه خدای من... فکر کنم اونوقت این جا رو به آتیش بکشن...» 

گابریل بلند شد و به سمت در دفتر رفت، سپس به جسیکا گفت:« یه قرار ملاقات با سهام دار ها ترتیب بده، خودم بلدم چجوری راضیشون کنم...» 

جسیکا هم بلند شد و گفت:« بسیار خب... حداقل بگید که اسم این پروژه جدید رو میخواین چی بزارین؟» 

گابریل برگشت و با چشمانی که از شدت هیجانی ترسناک میدرخشید، به جسیکا گفت:«لایلا!»...

 

 

 

 

 

 

{ تا بعد }