❤غروب عشق P3❤

Melika Melika Melika · 1403/04/15 00:58 · خواندن 1 دقیقه

واقعا ممنونم از کسانی که از رمانم حمایت کردن!🙏🏻✨

بفرمایید ادامه مطلب✨🦋

مرینت به سمت کیم قدم برداشت! مرینت: سلام کیم! خوبی؟ کیم: اوه مرینت تویی! سلام! ممنون خوبم تو چطوری؟ مرینت: منم خوبم مرسی! میخواستم یه چیزی رو بهت بگم! کیم: بله بگو! چی شده؟! مرینت: میخواستم بگم که میشه برای رقص خداحافظی دانشگاه همراهیم کنی؟! کیم: عه چیزه من.... باشه ولی... مرینت: اوه مرسی کیم پس تا اون روز!! من رفتم خدافظ! مرینت کیم رو بغل کوتاهی کرد و رفت از آلیا هم خدافظی کرد و رفت خونه! مرینت خیلی خوشحال بود که قرار بود با کیم در جشن خداحافظی دانشگاه برقصه!!!  اون رفت و لباسی که خودش طراحی کرده بود رو تا شب دوخت و بعد خوابید! فردا صبح وقتی از خواب بلند شد اتاقش رو که دیشب نامرتب کرده بود جمع کرد و بعدش موهاش رو جلوی آینه درست کرد و خودشو آرایش کرد و لباسش رو پوشید! مرینت خودش رو تو آینه نگاه کرد و گفت: به به عجب خانومی شدم واسه خودما! بوس به خودم! بعد هم با ماشین پدرش رفت دانشگاه وقتی از ماشین پدرش پیاده شد رفت سالن بزرگ دانشگاه. اونجا واقعا مهمونی باشکوهی برگذار شده بود! مرینت در بین همه ی مهمون ها دنبال کیم میگشت تا بالاخره اونو دید! مرینت به سمت کیم رفت و بهش گفت:سلام کیم! تا 20 دقیقه ی دیگه رقص دو نفره شروع میشه حاضر هستی که؟!  کیم در جواب گفت..........