𝒔𝒊𝒄𝒌 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕P5
با اینکه اصلا پارت قبل حمایت نشد ولی پارت دادم تا اون هایی که میخونن توی انتظار نمونن ، ولی اگر واقعا این پارت هم حمایت نشه شاید رمان رو ادامه ندم ، چون من زحمت میکشم رمان مینویسم و محتوا تولید میکنم ، بعد شما زورتون دو تا لایک یا کامنت بکنید .
فردا صبح مرینت روی یکی از نیمکت های دبیرستان نشسته بود ، داشت با گوشی حواس خودش رو از اتفاقاتی که افتاده بود پرت میکرد یا شاید بتونه از همهمه ای که توی محوطه دبیرستان بود فرار کنه .
با صدای رز از افکاری داشت بیرون اومد که رز روی شونش میزنه و میگه : چیه....چته دختر؟چرا تو خودتی؟
مرینت لبخند تلخی میزنه و میگه : هیچی......
رز نمیزاره حرف مرینت تموم بشه و میگه : چیه؟باز با جک دعوات شده؟میدونی من از اولش فقط به تصمیمت احترام گذاشتم ولی اصلا از جک خوشم نمیومد .
مرینت میخواست حرف بزنه که یهو جک با یه دست گل نسترن جلوش ظاهر میشه ، مرینت از روی نیمکت بلند میشه که جک میگه : بابت اتفاقاتی که دیروز افتاده متاسفم ، امیدوارم از دست گل خوشت بیاد ، گل مورد علاقته .
مرینت دست گل رو میگیره و بعد از چند سرفه ای که میکنه میگه : برای عذرخواهی دست خالی هم کافی بود ، ولی اگه یکم حواست به من بود و بدن دختر های دیگه رو بر نمیزدی میدونستی که من به گل نسترن حساسیت دارم .
و بعد دسته گل رو روی نیمکت میزاره و ، وسایلش رو برمیداره و اروم تنه ای به جک میزنه و به سمت کلاس میره.
.............................................................
بعد از تموم شدن کلاس مرینت داشت وسایلش رو جمع میکرد که به سمت خونه بره ، تقریبا کل کلاس خالی شده بود و مرینت حضور کس دیگه ای رو به غیر از خودش توی کلاس حس نمیکنه .
داشت به سمت در کلاس میرفت که یکی بازوش رو از پشت میگیره ، مرینت سعی میکرد خودش رو از دست اون ناشناس نجات بده که یهو اون پسر یا دختر مرینت رو برمیگردونه و به دیوار تکیه اش میده .
مرینت اروم چشماش رو که از ترس روی هم فشرده بود رو باز میکنه که با صورت جک مواجه میشه . نفسش رو از روی کلافگی بیرون میده و میگه : باز چیکارم داری هان؟
جک بازوی مرینت رو ول میکنه و بهش میگه : بابت تمام اتفاقاتی که افتاده متاسفم ، مییدونم کارهای اشتباه زیادی انجام دادم ولی من واقعا تو ور دوست دارم مطمئن باش ، یه فرصت فقط یدونه دیگه بهم بده خودم رو بهت ثابت میکنم .
مرینت گیج شده بود ، چطور میتونست از هیز بازی های جک چشمگوشی کنه؟
اما یه جسی درونش میگفت توهم اون رو دوست داری ، مرینت بین دو راهی احساس و منطق مونده بود ، همیشه راه منطق رو رفته بود ، یکبار میخواست راه احساس و اون چیزی که قلبش میگه رو بره نه راه عقلش !
مرینت اروم لب میزنه : می بخشمت ولی قلب من زیاد تحمل نداره خواهشا باهاش درست......رفتار کن.
جک اروم مرینت رو در اغوش میگیره و اروم سرش رو به لاله گوش مرینت نزدیک میگه و نفس های گرمش نثار گوش مرینت میکنه و میگه : قول بهت میدم .
............................................................
جک مرینت رو تا خونه همراهی میکنه ، مرینت هنوز گیج بود که ایا تصمیم درستی گرفته یا نه ؟
فکر نمیکرد یه قلب مریض بتونه تصمیم درستی بگیره ، چرا راه قلبش رو رفته بود ؟ اما هنوز یه حسی درون زنده بود که میگفت تو اون رو دوست داری .
(فکر میکنید من میزارم اینا یه نفس راحت بکشن ، اگه من رو بشناسیم به نسبت به رمانم دیگه ام دنیای پیچیده عشق شاید بدتر باشه🙂😂)
اینم از پارت ، من شرط میزارم اگر رسید که خیلی ممنونتونیم ولی اگه نه که دیگه فقط بخاطر کسانی که اون حمایت رو کردن گهگاهی پارت میدم
شرط پارت بعد ۲۰ کامنت(بدون کامنت های خودم) و ۲۵ لایک .
فک نمیکنم اینقدری هم شرط زیاد باشه نسبت به کامنت و لایک های پارت های قبل.