بوسه وحشی

Setayesh Yousefzadeh Setayesh Yousefzadeh Setayesh Yousefzadeh · 1403/04/12 20:20 · خواندن 3 دقیقه

پارت 3 

ادامه .......

سلام خوشگلا من اومدم با پارت سوم بوسه وحشی ❣️ 

قبلش بگم که شما لایک‌ها رو می‌رسونید ولی کامنت‌ها رو نه ممنون میشم کامنت‌های این پست و لایک‌ها رو زیاد کنید ♥️❣️

 

ادامه........

 

+ممنونم الان میام 

 

 

+وقتی لارا رفت رفتم جلوی میز آرایشم یه خورده به خودم رسیدم و رفتم سر میز شام چند نفر بودن 

+یه خانم مسن یه دختر که انگار از خودم بزرگتر بود و لوکاس اونجا بودن......

 

+با صدای آروم سلام دادم که پیرزنه شروع کرد به صحبت کردن 

::, خب دخترم بیا بشین 

 

+رفتم نشستم 

+حین غذا خوردن از من سوال می‌پرسید 

 

:: خوب دخترم اسمت چیه 

 

+ لیلی هستم

:: فکر کنم بتونی برای چی اومدی اینجا دیگه 

 

+ب....بله

//مگه میشه ندونه اومده برای هر /////////////////زگی 

دیگه 

_ نینا خفه شو گمشو برو تو اتاقت 

+ با حرف زدنه خیلی ناراحت شدم من هر/////////زه نیستم 

با یه ببخشید از سر میز بلند شدم و رفتم سمت اتاقم و روی تختم دراز کشیدم و تا جایی که تونستی گریه کردم جوری که یادم رفت کی خوابم برد..

.

.

.

‌فردا صبح.

.

.

.

+با صدای در زدن اتاقم بلند شدم تا ببینم کیه 

در رو باز کردم و با چهره لوکاس مواجه شدم

 

+ببخشید اینجا چیکار می‌کنید 

+نمی‌تونم بیام پیش زنم 

+ببخشید میشه بریم تو اتاقتون فکر کنم حالتون خوب نیست

 

+داشتم درو می‌ بستم که یهو وارد اتاق شد و چسبوند منو به دیوار 

ترسیده بودم که یهو دیدم در اتاق باز شد 

همون زنه بود فکر کنم اسمش نینا بود 

 

اومد دست لوکاس رو گرفت داشت از اتاق می‌رفت بیرون که گفت 

// دیگه نبینم نزدیک لوکاس بشی هر ////////////////// زه 

 

+ خیلی ناراحت شدم و تو دلم گفتم آخه این چه سرنوشتی من دارم .... این‌ چه زندگی اخه

خسته شدم از این سرنوشت و زندگیم 

 

بغض کرده بودم که یهو در باز شد این دفعه لارا بود 

 

به حالت نگرانی اومد سمتم 

 

لارا:خانم اتفاقی افتاده 

+لارا دیگه خسته شدم ....... آخه این همه دختر اینجا هست چرا من چرا من بدبخت....

 

لارا:خانم..... تا جایی که من میدونم خانم بزرگ شمارو مشناختن

و به خاطر همین شما را انتخاب کردن

فکر می‌کنم خانم بزرگ و پدر شما عاشق هم دیگه بودن و طی یک اتفاق از هم جدا میشن به خاطر همین شاید شمارو انتخاب کردن 

 

+پس منو به خاطر امتحان آورده اینجا آوردن من بی دلیل نبوده(بغض)

لارا:نمی‌دونم خانم شاید اینطور باشه ولی خودتون رو نگران نکنید همه چی درست میشه ..... اگر کاری ندارید من دیگه برم 

 

+ نه ممنون که پیشم بودی لارا 

لارا: خواهش میکنم خانم هر وقت دلتون گرفت من پیشتون هستم

 

+ممنونم ....... لارا رفت و منم کمی فکر کردم و خوابم برد .........

 

اینم پارت 3 امیدوارم راضی باشید خوشگلا 

ممنون میشم شرایط رو کامل کنید 

شرایط 

10 کامنت

13 لایک

♥️