جزیره رنج1p
با رمان شریکی اومدمم
قتل شماره۲۱۳خانم اسکارلت به راهروی۲و اتاق۴از سمت چپ بیاید.
استرسی وجود اسکارت را فرا گرفته بود چرا برای هزارمین قتل؟آن قدر فکر کرد که دیگر یادش رفت به اتاق رسیده است.با شک و تردید اولین قدم را برداشت،قدم دوم،قدم سوم و...صدایی که از پاهایش ایجاد میشد آزار دهنده بود؛خودش را جمع کرد و با سرعت بیشتری قدم هایش را برداشت.
_بیا مشخصات قتل،یادت نره باید وانمود کنی یه دختر فقیر هستی که برای خدمتکار شدن اومدی.
با تردید کاغذ را در دست خود گرفت.
نام:جونیور اندرسون
سن:۲۴
وضعیت مالی:ثروتمند
شغل:؟
محل زندگی:خیابان مدیسون،پلاک۱۵
با خواندن اسم جونیور اندرسون ناگهان سرش به طرز وحشتناکی درد گرفت و چشمانش سیاهی رفت.
بیا دنبالم میخوام یه چیزی رو بهت نشون بدم.
_چشم جونی.
+خانم اسکارلت حالتون خوبه؟
عجیب بود چرا این اتفاق برایش افتاده بود؟جونیور چه ارتباطی با گذشته اش داشت؟آب را خورد و سعی کرد به چیزی فکر نکند.
_خانم میدونین خیابون مدیسون کجاست؟
+فقط کافیه به سمت راست حرکت کنی دخترم.
اسکارلت زیر لب تشکری کرد و به سمت راست حرکت کرد.
خیابان مدیسون
هوفف خداروشکر راه رو اشتباه نیومدم خونه اش باید همین جاها باشه.
خانه؟بیشتر شبیه عمارت بود.حتی شاید یک...یک...قصر!
با جواهرات باشکوهی تزئین شده بود و رنگ مشکی اش شکوهش را ده برابر میکرد.
به سمت در ورودی حرکت کرد،آنجا نگهبان نداشت؟
اخطار!اخطار!خطر ناشناس
_آممم سلام من کاملیا هستم برای خدمتکار شدن اومدم.
فردی ناشناس با تردید لب زد:
_میتونی بیای تو.
وارد قصر شد؛چیدمان زیبا و با سلیقه اش حتی از نمای بیرونی هم زیبا تر بود!
_باید صبر کنی رئیس بیاد.
-------
خببب این رمان شریکی من و لوناس.