بوسه وحشی

Setayesh Yousefzadeh Setayesh Yousefzadeh Setayesh Yousefzadeh · 1403/04/10 12:40 · خواندن 3 دقیقه

پارت 2 

سلام بچه ها من اومدم با پارت دوم بوسه وحشی

 

ادامه......

 

_صبح با سردرد بلند شدم... گوشیمو برداشتم و دیدم 19 از دست رفته از خانم بزرگ دارم...

زنگ زدم و با یه بوق جواب داد 

 

::الو لوکاس کجایی از دیشب بهت هزار بار زنگ زدم 

_ببخشید گوشیم پیشم نبود و نتونستم جواب بدم 

 

::پففف....... امشب بیا عمارات دختره رو امشب میارن 

 

 

_چشم الان میام..... رفتم سمت ماشین و سوار شدم و به سمت عمارات راه افتادم 

پرش زمانی بعد رسیدن به عمارات )

بعد از اینکه رسیدم به سمت اتاقم راه افتادم که یهو نینا رو دیدم که داشت میومد به سمتم 

// کجا بودی چرا دیشب نیومدی عمارات ؟

 

_به تو ربطی نداره نینا برو اونور 

 

//چرا آنقدر باهام سرد شدی....به خاطر اینکه بچت سقط شده ..... خوب منم ناراحت میشم ... فقط تو نیستی که

 

_نینا.. حوصله بحث کردن ندارم  تمومش کن 

 

(پرس زمانی به شب)

 

.

.

.

+با هزار بدبختی منو از پیش خانوادم بردن بردن....

هنوزم باورم نمی‌شه که خانواده منو فروختن

+ سوار یک ون مشکی شدم و راه افتادم 

وقتی پیاده شدم....

دهنم باز مونده بود از بزرگی این خونه .... البته خونه که نه امارات 

+یه دختری که انگار هم سن خودم بود داشت میومد سمتم 

لارا(خدمتکار):سلام خوش اومدین

 

+ممنونم

 

لارا: من از این به بعد خدمتکار شخصی شما هستم 

اسمم لارا هست

+ هوم ممنون لارا میشه عمارات رو نشونم بدی...

لارا:بله حتما بفرمایید

 

+اون دختر لارا همه جای عمارات رو بهم نشون داد

ولی من هنوز نمی‌دونستم چرا باید اونجا باشم .....برای چی اومدم اینجا ... که ازش پرسیدم 

 

+لارا تو می‌دونی من برای چی اینجام 

 

لارا: تا جایی که من اطلاع دارم شما قراره وارث بیارید برای ارباب 

 

+ی.....یعنی چی ... منو برای وارث آوردن اینجا نه باورم نمی‌شه 

 

لارا: بیاین بریم اتاقتون و فعلاً استراحت کنید 

 

+ب...باش... تو شک بودم.. آخه چرا من اونم از بین این همه دختر... چرا من لامصب...

تو فکر بودم که با صدای لارا به خودم اومدم 

لارا: خب اینجا اتاقتون هست.... بفرمایید 

 

+ممنونم لارا

 

لارا: خواهش می‌کنم اگر کاری داشتی حتماً صدام کنید

 

+تنک ممنون... بعد از اینکه لارا رفت داشتم اتاقو می‌گشتم اتاق بزرگی بود تم اتاق سیاه و سفید بود دقیقاً سلیقه من....

+تشنم شد و گفت و می‌خواستم برم آب بخورم از اتاق رفتم بیرون و سرم پایین بود که یهو به یه جسم سفتی برخورد کردم 

 

+سرم رو بالا گرفتم و یه پسر خوشتیپ و جذاب دیدم....... (نمی‌دونم چرا دارم اینا و مینویسم 😂😂😑)))

دروغ چرا ازش خوشم اومد....

خواستم برم که یهو دستم رو گرفت 

_ صبر کن تو لیلی هستی؟

 

+بله من لیلی ام. ( با اینکه اسمش رو انتخاب کردم خودم ولی خندم میگیره )

 

_خوشبختم منم لوکاس هستم کسی که قراره واسش وارث بیاری....

 

+امم ببخشید... از کنارش رد شدم ضربان قلبم رو صد رفته بود دستام یخ کرده بود .... حتما الان صورتم عین گوجه شد .....

 

+از اونجایی که لارا همه جا رو بهم نشون داده بود رفتم سمت آشپزخونه و یه لیوان آب خوردم و سریع برگشتم سمت اتاقم رو تخت دراز کشیده بودم ..... به اون لحظه فکر میکردم.....

 

که با صدای در به خودم اومدم 

لارا:خانم..... خانم بزرگ میگن که بیاین شام خاطره 

+ممنون الان میام 

........

 

خوشگلا تا همینقدر نوشتم راستش چند بار پاک شد دستم خورد 

ممنون میشم لایک و کامنت بزارید 

شرایط پارت بعد 

10 کامنت

10 لایک 

♥️♥️

 

بوسه وحشی 

پارت 2

ادامه.......