Reality👩🏻‍⚕️p49🧑🏼‍⚕️

S.k S.k S.k · 1403/04/09 20:21 · خواندن 9 دقیقه

سلام خوب هستین ؟ 

میخواستم بهتون بگم که از حمایت ها ناراضی ام نمیدونم چرا ولی قبل امتحانات که 70 لایک بود الان شده 50 خورده لطفا دیگه اخرای کار رو خراب نکنید و حمایت رو ادامه بدید😉♥️ خب اگه پارت های قبل نخوندید برید بخونید بعد بیایید سراغ این پارت😉♥️

شروع پارت جدید ادامه پارت 48


لیا : میخواد برای همیشه از دستت خلاص بشه .


آدرین : چی ؟ 


لیا : باید قول بدی دیگه باهام کاری نداشته باشی … 


مرینت : باشه . بگو این چیزی که گفتی یعنی چی ؟ 


لیا : لایلا میخواد برای همیشه از دستت خلاص بشه … 


آدرین : چطوری ؟ 


لیا : میخواد بین شما تفرقه بندازه . میخواد یه کاری کنه که دوباره همه از مرینت متنفر بشن . فقط میدونم قراره یه سری چیز میز که مربوط به اون شب قتله رو توی اتاقت جا سازی کنه و بعد زنگ بزنه پلیس تا قتل بیفته گردنت و اعدامت کنن . 


مرینت : مگه به همین سادگیاس ؟ فکر کردی پلیس با تلفن یه آدم پا میشه میره خونه ملت رو بگرده ؟ 


لیا : تا الان که موفق بوده . شک نکن موفق میشه …

 

یهو تلفنم زنگ خورد . اون کلارا بود ! سریع گوشی رو جواب دادم . 


کلارا : مرینت ! خرمگس معرکه در حال نزدیک شدنه . اگه سوال جوابتون تموم شد , سریع اونجا رو ترک کنید . 
دیگه وقتی نداشتیم . مجبور بودیم بریم . مثل اینکه یا آندره یا لایلا در حال نزدیک شدن به اونجا بود . با حس نفرت بهش نگاه میکردم … اما از یه لحاظ هم من مدیون لیا بودم . اگه اون نبود من آدرین رو نمیشناختم . اگه اون نبود آندره رو هم خوب نمیشناختم …


مرینت : لیا ! اگه بو ببرم لایلا چیزی فهمیده کل آبروت رو توی تمام آمریکا میبرم ! حالا اگه میخوای امتحان کن ! 
به هر حال به خاطر اون توی هچل بزرگی افتادم و الان باید خودم رو جمع کنم . وضعیت خرابی بود . حالا هر لحظه باید حواسم به لایلا می بود و این از همه بیشتر اعصابم رو خورد میکرد . وضعیت خراب و کثیفی داشتم اما یهو یه گرمی تمام وجودم رو فرا گرفت … آدرین من رو در آغوش گرفته بود . دستاش رو روی موهام میکشید و نوازشم میکرد . برای یک لحظه از خودم بیخود شدم و تمام مشکلاتم رو فراموش کردم … همشون رو … : 


آدرین : بهت گفته بودم , تا من هستم هیچکس نمیتونه بهت آسیب بزنه . حتی اگه شده قتل رو گردن میگیرم تا تو در امان باشی .


مرینت : میدونی چند وقتی بود که کسی تا حالا همچین چیزی بهم نگفته بود . 


آدرین : مهم نیست … گذشته ها برای درس گرفتنه . الان وقت استفاده کردن و آینده هم برای ساختن . میدونی … یکی میگفت چرا انقدر حسرت گذشته رو میخوری ؟ تو هنوز توی گذشته ای ! ! تو توی گذشته آیندت هستی . میتونی تغییرش بدی ! پس نگران و ناراحت از چی هستی ؟ من و تو یه چیزی داریم که لایلا نداره . من و تو هم دیگه رو داریم . پدرامون و مادر هامون رو داریم . ما یه خانواده ایم ! هم دیگه رو داریم ! حتی اگه زوری هم حساب کنی ما قوی تریم 😂 . نگران نباش . دست لایلا رو رو میکنیم … 


مرینت : واقعا ممنونم … 


آدرین : اعضای خانواده از هم تشکر نمیکنن که !


مرینت : مطمئنی ما الان خانواده ایم ؟ 


آدرین : الان مطمئن میکنم . 


همین که این رو گفت صورتش رو بهم نزدیک کرد و بوسه ای طولانی روی لبم زد . 


آدرین : راضی شدی میخوای زن من بشی ؟ 


مرینت : آره ! باشه بابا 😅. 


کلارا : اهمممممم 


من و آدرین یهو برگشیتم و به کلارا نگاه کردیم . بیشور معلوم نبود که از کی داشت ما رو دید میزد ! 


آدرین : دقیقا کی اومدی ؟ 


کلارا : بخوام دقیق بگم از قسمت " تا من هستم هیچکس نمیتونه بهت آسیب بزنه "


مرینت : اوف … گاومون زایید ! 


کلارا : نگران نباش ! به مامانت نمیگم ! 

 

چشم غره ای به کلارا رفتم که آدرین گفت  : بیخیال . سوار بشید بریم . 


بعد سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم .

 

مرینت : 
وضعیت مسخره ای بود . باید فکر میکردم تا ببینم لایلا دقیقا میخواد چیکار کنه . چه آتویی از من بسازه … چون وضعیت خیلی خیلی اضطراری بود , به آلیا و نینو هم گفتم بیان تا با کلارا و آدرین با هم فکر کنیم ببینیم میشه چیکار کرد . هممون جمع شده بودیم توی زیر زمین خونه کلارا تا ببینیم میشه چیکار کرد … : 


آلیا : اصلا فکر کردین کی میخواد همچین کاری بکنه ؟ 


نینو : از اون بدتر اینه که نمیدونیم کجا میخواد مرینت رو گیر بندازه .


کلارا : خب این تمام چیزیه که میدونیم … و باید با اینا به حسابش برسیم . 


نینو : مثل اینه که با دو تا معادله میخوای 10 تا مجهول رو به دست بیاری … نمیشه که ! 


آدرین : اشتباه نکن ! باید یکم روی حرف های لیا دقت کنیم … اون گفت میخواد همه رو از مرینت متنفر کنه ! همه رو … 


مرینت : این یعنی زمانی این اتفاق می افته که همه دوستام و خانوادم کنار هم جمع هستن . یعنی روز تولدم که دو روز دیگس . 


آلیا : حتی با دونستن این موضوع هم نمیتونیم دقیقا بفهمیم که قراره کجای خونتون این کار رو انجام بده . اصلا میخواد بدون اینکه بیاد کس دیگه ای رو بفرسته تا این کار رو براش انجام بده . شاید اصلا به جز اتاق مرینت جای دیگه ای اون مدارک شب قتل رو جاساز کنه ! اون جوری باید هر روز و هر ساعت حواسمون به کل خونه باشه و هر لحظه جاهای مختلف خونه رو چک کنیم !

 

نینو : که اگه بخوایم این کار رو بکنیم دیگه کارمون راز نیست و کافیه فقط خانوادتون متوجه بشه … 


کلارا : احتمالش کمه که جای دیگه ای به غیر از اتاق مرینت اون مدارک رو بزاره . چون اگه اونطوری باشه ممکنه دید پلیس و دادگاه از روی مرینت بره به سمت یکی دیگه از اعضای خانواده ! 


همه داشتن باهم دیگه صحبت میکردن و فکر منم درگیر این موضوع بود که اصلا میشه جلوی لایلا رو طوری گرفت که کسی خبر دار نشه ؟ : 


آدرین : تو فکری ؟ 


مرینت : بهم میخوره نباشم ؟ 


آدرین : بعضی وقت ها لازم نیست آدم یه سری چیز ها رو بدونه. دیدت رو نسبت به قضیه عوض کن ! مطمئنم موفق میشی ! 


یکم که به به حرف های آدرین فکر کردم دیدم داره راست میگه ! ما تا الان داشتیم به این فکر میکردیم که مچ لایلا رو بگیریم . اما لازم نبود حتما ما مچش رو بگیریم … 


مرینت : مشکل ما اینه که میخوایم یه معادله 10 مجهولی رو حل کنیم ! دقیقا مشکل همینه ! 


آلیا :  میخوایم بفهمیم که اون میخواد دقیقا چیکار کنه ! دقیقا مشکل این چیه ؟


مرینت : مشکل اینه که ما میخوایم بدونیم لایلا میخواد چی کار کنه در حالی که ما اصلا نباید یه سری چیز ها رو بدونیم ! 


نینو : حالت خوبه ؟ 


مرینت : گرفتی ما رو ؟ بزار درست توضیح بدم . ببین . ما تا الان میخواستیم سر از کار لایلا در بیاریم . شاید هم هیچ وقت در نیاریم . اما میتونیم یه کاری کنیم که اون گیج بشه . 


آدرین : درسته گفتم از یه زاویه دیگه نگاه کن ولی من واقعا دارم گیج میشم ! 


کلارا : نه نه نه ! مرینت راست میگه ! منظور مرینت اینه که ما یه کاری کنیم که لایلا ندونه چیکار کنه ! 


مرینت : دقیقا ! ممنون کلارا ! چند تا راه داریم . این که برای لایلا پاپوش درست کنیم که اصلا هم پاپوش نیست کار خودشه ! دوما اینکه بتونیم یه مدرک محکم پیدا کنیم برای اینکه قتل کار لایلاست . سوم اینکه یه کاری کنیم خودش حرف بزنه … پاپوش درست کردن نیاز به مدرک داره و مدرک هم نیاز داره  به اینکه یه نفر بره بیمارستان اگرست و دنبال سرنخ بگرده . 


آلیا : اگه لازم باشه من و نینو میریم پاریس تا دنبال سرنخ بگردیم . بعید میدونم چیزی از شب قتل مونده باشه … 
مرینت : وقت تلف کردنه . فقط راه سوم برامون میمونه . حرف کشیدن . 


آدرین : راستش تجربه نشون داده که اکثر آدمها تو موقعیت هایی که عصبانی هستن هر چیزی که توی ذهنشون هست رو میگن ! 


مرینت : میتونستم حرفت رو در یه صورت قبول کنم اونم اگه لایلا آدم بود . آدم نیست که ! حیوونه ! 


کلارا : لایک داری ! 


آلیا : اما مجبوری امتحان کنی . 


مرینت : درسته … اما فقط حرف کشیدن نیست . ما نیاز داریم تا ثابت کنیم . توی دادگاه من 4 نفر شاهد عینی میخوام تا حرفم اثبات بشه . اما چون قضیه قتل در میونه فکر نکنم فقط فیلم و عکس و شاهد برامون کافی باشه

 . 
کلارا : اونش با من ! درسته نمیتونم توی دادگاه حاضر بشم , اما میتونم برات آدم جور کنم . 


مرینت : واقعا ازت ممونم . 


آلیا : من و نینو هم تا حد توانمون بهت کمک میکنیم . نگران نباش . 


آدرین : منم که همیشه کنارتم . شاید جسمم پیشت نباشه اما روحم همیشه درون توست ! 


مرینت : واقعا از همتون ممنونم ! اگه شما ها نبودید منباید چیکار میکردم ؟ 


برای یه لحظه خدا رو شکر کردم که همچین آدمهایی کنارم هستن . با اعتماد به نفس رفتم جلو و دستم رو آوردم بالا . 
مرینت : دو روز دیگه ما یه نفر رو از زندگیمون حذف میکنیم . هستید ؟ 


همه دستاشون رو آوردن بالا و روی دست من گذاشتن … حالا ما مونده بودیم و یه نقشه تا امتحان کنیم ببینیم درست کار میکنه یا نه …


8000 کاراکتر 

سلام خوب هستین ؟

پست (the court of love♥️ p1♥️) را از وبلاگ (وبلاگ لیدی باگ) در بلاگیکس بررسی کنید

https://ladybug.blogix.ir/post/22860

این رمان جدیدم اگه دوست داشتید بخونید اگه نه دیگه هیچ حمایت هم نشه کلا میزارم میرم .... چون من واقعا بخاطر لایک و کامنت ها اینجا بودم 

خب در مورد واقعیت هم  از حمایت ها ناراضی ام و پارت هم که میدم بخاطر 

چند تا از دوستام هست واقعا شما حس نکنید که ما براش زحمت میکشیم؟ چشم میزاریم؟ وقت میزاریم؟ حرف میشنویم؟؟ واقعا چه وضعشه ؟؟

الان ی عده میان میگن آخه حمایت های تو که خوبا ۴۰ تا لایک میگیره عزیزم 40 تا برای من کمه برای منی که بعضی پارت هام بیشتر از 70 تا و کامنت هام بیشتر از 250 تا بود من قراره بشه اینطوری پبش بره اگه یک پارت هم مونده باشه به آخر ادامه نمیدم خود دانی اینجوری ادامه بدید ...

برید همون رمان های منحرفی رو بخونید و لایک کامنت بزارید لیاقت تون هم رمان های آشغال و کودکانه هست که فقط بخاطر لذت و حس شهوت میخونید