💌 Part 4 💌 Mutual Love

𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑳𝒐𝒕𝒖𝒔 𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑳𝒐𝒕𝒖𝒔 𝑩𝒍𝒂𝒄𝒌 𝑳𝒐𝒕𝒖𝒔 · 1403/04/06 22:04 · خواندن 4 دقیقه

سلاااااام 😀 پارت جدید آوردم دیگه ببخشید این زوج آدرینت یکم زود عاشق شدن 😅 ولی مرینت تا پارت 7 هیچی از علاقش به آدرین نمیگه 😁 ولش برین ادامه 😍👇🏻


مرینت :


آدرین : ا ... اونطور که فکر میکنین نیست من داشتم ...
مرینت : داشتین منو میبوسیدین !
آدرین : آ - آره ولی فقط بخاطر این بود که به هوش بیای ... من قصد داشتم که بهت ...
مرینت : تجاوز کلمه ایه که دنبالش میگردین ؟
آدرین : چی !؟ نه ! درواقع نفس دادن کلمه ایه که دنبالش بودم !
مرینت : چی !؟ هاه ! به گمونم اون کسی که بهتون پزشکی یاد داده یه مورد از به هوش آوردن خفه شده ها رو نگفته !
آدرین : اوو واقعاً چی !؟
مرینت : صبر کردن ! تا نفسش بالا بیاد !
آدرین : آه بیخیالش من فقط میخواستم به هوش بیارمت نمیدونستم انقدر اصبانی میشی !
مرینت : باشه ، بیاین بهث و تموم کنیم شاید به یه جا رسیدیم ...
آنا : آقا ، پدرتون اومدن .
آدرین : وای ! خاک عالم بر سرم بیچاره شدم !
مرینت : چی بیچاره ؟ تو چه مرگته ؟ باباته دیگه تو حتی ...
آدرین : ساکت شو ! اگه بفهمه تو اینجایی دیگه زندم نمیزاره !
مرینت : چی ؟ واقعاً بابات اینقدر بدجنسه ؟
آدرین : گفتم ساکت شو !
داشت دور و بر و نگاه میکرد ...
آدرین : برو این تو و تا وقتی نگفتمم پاتو از اینجا بیرون نمیزاری !
و بعد رفت . چی !؟ واقعاً با خودش چی فکر کرده که منو اینجا گذاشته ؟ ... تا اینکه صدای حرف زدن شنیدم ...
آدرین : بله پدر .
گابریل : هیچی . فقط میخواستم درباره ی شرکت بدونم ، همه چی خوبه ؟
آدرین : بله پدر ، همه چی خوبه .
گابریل : راستی ، تونستی یه آدم خوب برای دستیارت پیدا کنی ؟
آدرین : ... بله پدر .
گابریل : خوبه ، کی هست ؟
آدرین : کریس زگ
گابریل : خوبه ... خب من میرم امیدوارم تو کار موفق باشی پسرم .
آدرین : ممنون پدر ، خدانگهدار .
گابریل : خدانگهدار .
و بعد در رو بست و رفت ... وای خدای من ! چرا دروغ گفت چرا نگفت منم ؟
یه دفعه آدرین اومد و در رو باز کرد .
آدرین : خوبی ؟
مرینت : آره ... خوبم .
مرینت : چرا بهش نگفتین منم ؟ از اون گذشته چرا بهش گفتین یه مرد دستیارتونه ؟
آدرین : آااااه ! چون اگه میفهمید یه زن دستیارمه از وسط دو نیمم میکرد .
مرینت : چرا ؟
آدرین : تو طول سال هایی که کار میکردم زن های زیادی برای دستیار بودن شرکت میکردن ، همشونم بخاطر من اومده بودن شرکت ، ولی ... همشونو رد کردم .
مرینت : چرا ؟
آدرین : چون بیشتر زنا بخاطر من نه بلکه به خاطر چیزایی که داشتم دوستم داشتن !
مرینت : چی ؟ اینکه ... خیلی بده ... و ... منظورت اینه که ...
آدرین : آره ، آره من تو تمام وقتی که داشتم کار میکردم دستیار نداشتم ، چون پدرم کسی رو میخواست که ... دنبال مال و اموالمون نباشه .
مرینت : ( پوز خند ) هههمم !
آدرین : چیش خنده داره ؟
مرینت : قضیه اینه که پدر شما فقط به پول و شهرتی که داره فکر میکنه .
آدرین : خب الان چیه این خنده داره ؟
مرینت : این قسمتش خنده داره ، اینکه زن ها همش دنبالتونن ، خب این واقعاً خنده داره ! منو یاد یکی از حرف های بابا بزرگم انداخت ، اون همیشه میگفت مردای خوشتیپ بد بختن هاهاهاها ( خنده )
آدرین : محض اطلاعتون خانم دوپن چنگ ، من رئیستونم نمیشه اینجوری با من حرف بزنین هه !
مرینت : چشم آقای آگرست ، پس من دیگه حرفی ندارم .
آدرین : حالا بهتر شد ، بیا بیخیالش بشیم بابا .
بعد خودش و انداخت رو تخت !
آدرین : چی شده ؟
مرینت : چیزی نشده .
آدرین : بیخیال چی شده وقتی کسی قیافش اینطوری آویزونه حتماً یه طوریش شده !
مرینت : خوبه باز شما حداقل پدرتون رو دارین ، من حتی همونم ندارم .
آدرین : منظورت چیه ؟
مرینت : وقتی 13 سالم بود ... پدر و مادرم و از دست دادم .
آدرین : اوو ... متاسفم ولی ... چرا حالا یادش افتادی .
مرینت : واسه آدمی مثل من عادیه ، هر وقت بچه ها رو با پدر و مادرشون میبینم و حتی هر بزرگتری که پشت تلفن داره بچش دعوا میکنه ، مسخرست مگه نه ؟
داشتم گریه میکردم ...
آدرین : آروم باش !
و بعد بقلم کرد ، اون آغوش گرمی داشت . اون خیلی مهربون بود ، طوری که وقتی بقلم کرد ... دلم شاد شد ...
آدرین : ببینم تو واقعاً ... همه رو از دست دادی ؟
مرینت : نه ، برادر دارم ...
آدرین : هاه خوبه ...
مرینت : ولی تو کره است .
آدرین : اوو چرا ؟
مرینت : رفت تا خرج زندگیمونو در بیاره .
آدرین : منم مادرمو وقتی 12 سالم بود از دست دادم .
مرینت : ااا ، خیلی متاسفم .
آدرین : از وقتی مرد ... حتی یه بارم از ته دلم خوشحال نبودم  ...
مرینت : جالبه ! شما از ته دل خوشحال نیستین و من حتی یه بارم کلمه ی دوست دارم رو از ته دل نشنیدم ...
آدرین : نکنه ...
مرینت : نه ، دوست داشته شدم ... ولی یه بارم از ته دل نشنیدم .
آدرین : و ... تو ...
مرینت : اونطوریَم فکر نکنین ، مردای زیادی دنبالمن ها ، ولی من میدونم که هیچ رابطه ای دووم نمیاره ...
آدرین : ولی ... من همچین آدمی نیستم ، چطور میتونی همچین فکری کنی ؟ همه ی آدما که اینطوری نیستن .
مرینت : میدونم ، اما هیچی تا ابد پایدار نمیمونه


ادامه دارد ..........


تمووووووم 😀 پارت بعد  و فردا میدم 🤗