✨️عروس ارباب✨️43,44,45 =p

✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ · 1403/04/05 21:24 · خواندن 4 دقیقه

ادامه شیطونااااا🌜قیافه های زن و شوهر تو کاور هس😅 آریان چ کراشه:/

✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋
#ᑭᗩᖇT_42

مگه میشد اصلا به آریان نزدیک شد ، خیلی ترسناک رفتار میکرد که باعث ترس من میشد من ازش دوری میکردم چون میترسیدم ازش درسته از من حمایت میکرد بهم احساس امنیت و آرامش میداد ، اما اون ترسی که ازش داشتم رو نمیتونستم از خودم دور کنم !.
_ آهو
به سمتش برگشتم خیره به چشمهاش شدم و با صدایی که بشدت گرفته شده بود گفتم :
_ جان
_ چرا تنهایی نشستی ؟
_ همینطوری اومدم بیرون نشستم
_ مامان آریان خیلی ناراحت و غمگین هستش
سریع نگران پرسیدم :
_ چه اتفاقی واسش افتاده ؟
_ چون واقعیت ها رو متوجه شد ، چون نتونست از تو دفاع کنه
من هیچ کینه ای ازش نداشتم چون به وقتش خیلی مراقبم بود
_ هیچوقت با من بد برخورد نکرده بود ، همیشه هوام رو داشت با اینکه بقیه اذیتم میکردند
_ هنوزم دوستش داری ؟
لبخندی روی لبم نقش بست مگه میشد دوستش نداشت اون همیشه مثل یه مادر پیشم بود
_ مگه میشه دوستش نداشته باشم زن عمو معصومه
صدای آریان اومد :
_ اینجا چیکار میکنی ؟
با شنیدن صداش ترسیده سریع سرجام وایستادم و با صدایی لرزون شده گفتم :
_ فقط نشسته بودم چون حوصلم سررفته بود
زن عمو معصومه بلند شد
_ سلام آریان خوبی عزیزم
آریان خیلی مودبانه و سرد جوابش رو داد :
_ سلام ممنون زن عمو شما خوب هستید ؟
_ از احوالپرسی های شما
آریان  دوباره نگاهش روی من نشست و با صدای بم و خش دار شده اش گفت :
_ هوا سرده لباس نازک پوشیدی برو داخل سرما میخوری زود باش
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
〖↝🦋✨〗

✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋
#ᑭᗩᖇT_43

با شنیدن این حرفش بلند شدم خیلی حرف گوش کن به سمت داخل رفتم ، خودش هم پشت سرم اومد داخل اتاقمون شدیم که با صدایی سرد و بم شده اش گفت :
_ ببینم تو امروز که با لادن و مامانش هم صحبت نشدی درسته ؟
سری به نشونه ی تائید واسش تکون دادم داشت درست میگفت  من اصلا باهاشون دهن به دهن نشده بودم پس نباید چیزی میگفت
_ نه
سری تکون دادم که خواستم برم داخل حمام لباس عوض کنم که صداش بلند شد :
_ کجا داری میری ؟
ایستادم متعجب بهش چشم دوختم چرا داشت اینطوری برخورد میکرد آخه
_ دارم میرم داخل حموم لباس عوض کنم
_ شام خوردی ؟
_ نه
_ پس صبر کن اول شام میخوریم بعدش واسه ی خواب آماده میشی .
_ اما من میل ندارم
اخماش بشدت تو هم فرو رفت :
_ قصد داری مریض بشی که میل به شام نداری و از خودت داری ادا درمیاری ؟ 
_ اینطور نیستش من فقط ...
_ هیس ! زود باش بیا بریم پایین
ناچار باهاش همراه شدم به سمت پایین اصلا نمیشد باهاش مخالفت کرد که همش خودش دستور میداد
 پیشش نشستم که زن عمو معصومه با غیض داشت بهمون نگاه میکرد
_ آهو
آقاجون بود که اسمم رو صدا زده بود ، تو چشمهاش زل زدم :
_ بله
_ فردا صبح جایی نرو باهات کار دارم .
متعجب سری تکون دادم ولی چ کاری میتونست باهام داشته باشه ، نگاهی به بقیه انداختم همشون متعجب شده بودند حتی عمو فرشید چون آقاجون تا به امروز هیچوقت دوست نداشت با من هم صحبت بشه همیشه من رو لکه ی ننگ خطاب میکرد
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
〖↝🦋✨〗

✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب🌿🦋
#ᑭᗩᖇT_44

لادن نتونست جلوی خودش رو بگیره و پرسید :
_ با این دختره شما چ کاری میتونید داشته باشید آقاجون میشه بگید ؟
آقاجون خیره بهش شد و گفت :
_ فکر نمیکنم بهت ربطی داشته باشه واسه ی همین اگه ساکت باشی بهتره
لادن که حسابی خیط شده بود ساکت شد چون میدونست بیشتر ادامه بده آقاجون بدتر میرینه بهش پس باید عادت های زشتش رو ترک میکرد
_ آهو
_ بله زن عمو معصومه
_ عصر میای بریم خرید ؟
خیره به آریان شدم اگه اجازه میداد خوب میشد ، وقتی نگاه من رو دید سری تکون داد :
_ میتونی بری
لبخندی بهش زدم و تشکر کردم که زن عمو مریم با غیض گفت :
_ خوبه تا قبل این هر غلطی دوست داشتی کردی حالا آریان آدمت کرده .
_ زن من هیچ غلطی نکرده کسایی که واسش نقشه کشیدند باید بهتر متوجهش باشند
زن عمو مریم دهنش بسته شد ، مشخص بود متوجه منظور آریان شده
صدای عمو هوشنگ بلند شد :
_ کافیه دیگه نیاز نیست این بحث رو همش کشش بدید بخاطر اشتباه یه زن داداش من نباید شرمنده بشه
نگاهم به عمو محمد افتاد پس چرا آثار پشیمونی یا شرمندگی تو صورتش دیده نمیشد
آریان گوشه ی لبش کج شد :
_ بابا شما واقعا خیلی ساده هستید !
_ چرا ؟ 
_ دقیقا بر چ اساسی گفتید داداشتون شرمنده هستش وقتی عین خیالش نیست ؟
عمو محمد صداش بلند شد :
_ آریان احترام به بزرگتر رو فراموش کردی ؟ فقط داری توهین میکنی
_ شما یادتون رفته بود آهو تنها یادگار داداشتون هستش و باید مراقبش باشید
عمو محمد کلافه چنگی تو موهاش زد مشخص بود داره خودش رو کنترل میکنه
صدای آقاجون بلند شد :
_ آریان
_ باشه آقاجون کشش نمیدم اما کسی حق نداره درمورد زن من بد صحبت کنه وگرنه واسش بد میشه بهتره همه متوجه این شده باشند
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
〖↝🦋✨〗لایک ۲۰ کام ۳۰ هااااااا