𝘄𝗵𝗶𝘁𝗲 𝗵𝗲𝗹𝗹8p(پایان فصل اول)
مرگ از سکوت تغذیه میکند اما این بار سکوت معنای سنگین تری داشت..سکوتی به رنگ خون،سکوتی به رنگ زندگی.
(قسمتی از دفترچه خاطرات یونا)
ازدواج اجباری مثل تمام داستان های دیگر بنظر میرسید ولی چه میشود اگر حتی دلیلی برای نه گفتن نداشته باشی؟روز عروسی فرا رسیده بود و بیونگ هو حتی دلیلی برای نه گفتن نداشت ولی...
_خانم یونا آیا قول میدهید تا آخر عمر و در سختی ها و آسانی ها و در غم و مشکلات کنار آقای بیونگ هو باشید؟
_بله
_آقای بیونگ هو آیا قول میدهید تا آخر عمر و در سختی ها و آسانی ها و در غم و مشکلات کنار خانم یونا باشید؟
_نه!
سکوت از مرگ تغذیه میکند اما این بار سکوت معنای سنگین تری داشت..سکوتی به رنگ خون،سکوتی به رنگ زندگی.
بال هایش زرق و برق عجیبی پیدا کرده بود ،مدل موهایش و حسی که در چشمانش دیده میشد تغییر پیدا کرده بود؛آری او کامل شده بود.
ناگهان دسته ای از جادوگران به سمت آنها حمله ور شدند.
پسر با بال هایش پرواز کرد و سعی کرد آنها را بکشد،ولی هر بار فقط میتوانست یکی از آنها بکشد.
آریل ترسیده خشکش زده بود ولی سعی میکرد وحشی ترین حیواناتش را بفرستد.
ناگهان یکی از جادوگرها مچ پای پسر را گرفت و به زمین خورد،زهری در دهانش فرو رفت و مرگی دوباره.
----------
میدونم فصل اول زیاد چیزی نداشت و اینکه فصل دوم قراره حدود بیست پارت بشه.