عشق سرطانی F2, P8

Aida Aida Aida · 1403/03/29 18:12 · خواندن 4 دقیقه

سلام از دستتون دلخورم چرا کامنت نمیزارین 

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

مرینت. حالت خوبه
مارلین........
آدرین. نه اینطوری نمیشه
مرینت. یعنی چی
آدرین. فقط یه راه داریم
مارلین. چه راهی؟ 
آدرین. طلاق 
مرینت ( و باعصبانیت). طلاق آدرین
مارلین. درسته طلاق 
و بلند شد 
مارلین. مرینت میشه تا فردا اینجا بمونم 
مرینت. معلومه 
فردای آن روز 
«موقعیت :فیلیکس تو ویلای خودش مشغول کتاب خوندن» 
خدمتکار. آقا براتون یه نامه از دادگاه اومده است
ف. نامه 
خ. بله بفرمایید 
و نامه رو داد و فیلیکس  هم خوند 
ف. کاری کرد که خودم خواستم 
که یهو گوشی یه فیلیکس  زنگ خورد 
ف. سلام عشقم 
ک. سلام خوبی 
ف.  ممنون توچی؟ 
ک. منم، چه خبر 
ف.  هیچی 
ک. خواستم تورو به داداشم معرفی کنم 
ف. داداشت؟ 
ک.  آره داداش بزرگم اسمش آلکسه 
ف.  آها باشه 
ک. خب هفته ی دیگه دو شنبه 
ف.  نه نمیتونم 
ک. چرا؟ 
ف. برام یه کار پیش  اومده 
ک. باشه پس فردا شب ساعت 8 تو کافه 
ف. باشه تو کافه 
ک. خداحافظ 
ف. خداحافظ 
«موقعیت :مرینت و مارلین روی صندلی پارک نشسته اند و ماریا و کریستوف دارن تاب بازی میکنن» 
از زبون مارلین :
تو حال خودم بودم و داشتم فکر میکردم که اون فقط منو برای بچه هاش میخواست که یهو :
مرینت. مارلین 
مارلین. بله 
مرینت. خوبی؟ 
مارلین. آ آره خوبم 
مرینت. زمان دادگاه کی هستش؟ 
مارلین. یه هفته ی دیگه، یه هفته ی دیگه، دیگه راحت میشم از همسر بودن (داشت اشتکهاش میریخت) دیگه راحت میشم، دیگه راحت میشم 
که یهو دل و رودم یکی شد حالم بد شد و بالا آوردم  و بدو بدو کردم سمت دستشویی و مرینت دنبالم نگران میومد
از زبون مرینت :
داشتیم صحبت میکردیم که یهو حالش بد شد و بالاآورد و بدو بدو به سمت دستشویی رفت منم دنبالش رفتم 
رفت و دستو صورتشو شست. منم گفتم :
مرینت. خوبی؟ چیشد؟ 
مارلین (سرفه کرد). آ آ ره تو برو جای بچه ها هواست بهشون باشه 
منم زودی رفتم اونجا دیدم دارن سوار سرسره میشن رو صندلی نشستم دیدم مارلین داره میاد 
از زبون مارلین :
خیلی حالم بد بود وقتی که بالا آورد میاد دوران حاملگیم افتادم نکنه من حامله ام اما امکان نداره دکتره گفت دیگه حامله نمیشم 
از دستشویی اومدم بیرون و کنار مرینت نشستم 
مرینت. بهتری؟ 
مارلین. آره 
مرینت(خندیدمو دستمو زدم به دستش). نکنه دوباره میخوام خاله بشم 
مارلین. نه امکان نداره، دکتر گفت من دیگه حامله نمیشم 
مرینت. خیله خب چرا عصبانی میشی 
(هفته ی بعد دادگاه) 
«موقعیت :فیلیکس تو راهروی دادگاه رو ستدلی نشسته و مرینت و مارلین و آدرین  از در وارد دادگاه میشن» 
مرینت. مارلین مارلین نگاه فیلیکس 
و بعد رفتیم جلوش و فیلیکس از جاش پا شد
ف. بلاخره کار خودتو کرد 
مارلین. 😔
که یهو آدرین یه سیلی محکم به فیلیکس میزنه
آدرین. 😡
مرینت. 😳
آدرین. بدبخت داری با دشمنت ازدواج میکنی دیونه 
ف. 😳😏هنوزم دستت سنگینه
آدرین. ببین😡
سرباز. خانوم مارلین دوپن چنگ و آقای فیلیکس دوپن چنگ و همراهانشون وارد بشن 
وارد شدیم و 
قاضی. خب خانوم شما چرا درخواست طلاق دادین 
مارلین(نگاهی به فیلیکس کردم و نفسم رو رها کردم ).یه زن دیگه تو زندگیشه
ق. حقیقت داره
ف.  بله نه من دیگه این خانومو دوست دارم نه ایشون 
مارلین (با گریه) . من تورو دوست داشتم و دارم ولی تو.. 
ق. خانوم نظم دادگاه روبهم نزنید، خب بچه ایی هم دارید 
مارلین. بله یه پسر 
ق. خب کدوم یکی میخواین پسر رو نگهدارید 
ف. من که نمیخوامش بره مامانش بزرگش کنی
مارلین. خیلی نامردی من فکر کردم تو بچه تو خیلی دوست داری اما دیدم نامرد تراز اون حرف هایی
ق. خب اینطور که معلومه دادگاه حکم میکنه تا یه هفته صبر کنین  و بیشتر فکر کنید 
ف. آخه چرا منکه راضی ام
ق. ما اینجوری رای دادیم 
از اتاق خاستم خارج بشم که یهو چشمام سیاهی رفت و افتادم 
از زبون مرینت. :
دادگاه تموم شد مارلین خاست از اتاق خارج بشه که یهو  افتاد منم بدو بدو کردم و زود سرشو رو پاهام گذاشتم 
و آدرین رفت و یه دکتر خبر کرد 
مرینت. مارلین  مارلین  خوبی بیدار شو 
آدرین. از فشار عصبی هستش؟ 
دکتر نبض مارلین رو گرفت و بلند شد و رو به قاضی کرد 
دکتر. آقای قازی ایشون دو هفته هست که باردارند
ف. ب ب باردار
آ. چطور ممکنه آخه دکتر گفته دیگه نمیتونه حامله بشه 
ک.  خب بعضی ها اشتباه می‌کنند

 


تمام 
آنچه خواهید دید :

آدرین. ببین این خودش نامزد داره
_________________________________________
ف. یعنی عشقش دروغی بود 
_________________________________________
مارلین. نه از کجا معلوم دوباره اینکارو انجام نده 
_________________________________________
آخ جون من دیگه داداش دارم

 

 

 


تمام 
نمیدونم چرا اینقدر کامنت ها کم شده 
داستان‌ داره روی خوشش میاد پس 
شرط. 
9 لایک
7 کامنت

 

 

بای بای