عشق سرطانی F2, P5
سلام امید وارم خوشتون بیاد
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فیلیکس. میگم فردا بیا به این رستوران که برات آدرسشو میفرستم
کاترین. امم باشه پس تا فردا خداحافظ
فیلیکس. خداحافظ
از زبون کاترین از کافه خارج شدم و سوار ماشینم شدم و حرکت کردم که یهو گوشیم زنگ خورد:
آ. سلام
ک. سلام
آ. چی شد
ک. الان کجایی
آ. خونه
ک. پس میام اونجا
آ. باشه
ک. خداحافظ
و گوشی رو قطع کردم و به سمت خونهی آلکس حرکت کردم
«موقعیت :کاترین روی کاناپه رو به روی آلکس (اگه یادتون باشه این نامزد کلویی تو فصل اول بود)
ک. چجوری با ماشین زدی به مارلین که این اتفاق براش افتاد؟
آ. با اون کینه ایی که من از اینا دارم با ماشین که چیزی نیست لازم باشه با هواپیما هم می زنم بهشون 😡
ک. خیله خب آروم باش خب حالا چی کار کنم
آ. همین طوری برو جلو و عاشقش کن
ک. ها راستی منو برای ناهار تو یه رستوران دعوت کرده
آ(با پوز خندی). وقتشه این زنو شوهر رو به هم برسونیم
از زبون مارلین :
از جام بلند شدم و با اینکه اشکام داشت میریخت بادکنک ها کندم و مرینت نگران داشت بهم نگاه میکرد
مرینت. م مارلین
مارلین. هیچی نگو
مرینت. آخه
مارلین. ببخشید الان عصبانی هستم
مرینت. امم ببخشید
مارلین. چرا؟ تو کار خوبی کردی آخرش که میفهمید (و رو مبل نشست و اشکاشو پاک کرد)
مارلین. مرینت میشه امشب خونه ی شما باشم
مرینت. معلومه که میشه الان میرم یه اتاق و آماده میکنم
صبح روز بعد:
از زبون مارلین :
صبح شد گوشیم داشت زنگ میخورد برداشتم دیدم فیلیکس هستش خواستم جواب بدم دیدم قطع شد و بهم پیام داد
ف. مارلین ببخشید بابت دیشب برای همین امروز بیا به این رستوران
و بعد آدرسشو فرستاد از خوشحالی نمیدونستم چی کار کنم رفتم حموم و دوش گرفتم و بعد موهامو خشک کردم و شونه کردم و دم اسبی بستم فیلیکس گفته بود ساعت 12 اونجا باشم و الان ساعت 10 بود و تا اونجا 40 دقیقه راه بود رفتم سر کمد لباسام و این لباسو انتخاب کردم و پوشیدم و یکم آرایش کردم
از اتاق اومدم بیرون و از پله ها اومدم پایین مرینت رو کاناپه نشسته بود و داشت تلوزیون نگاه میکرد ولی آدرین نبود
مرینت. واو چه جیگری
مارلین. 😅کو آدرین
مرینت. سر کار، حالا کجا به سلامتی
مارلین. سر قرار
مرینت. واو سر قرار باشه خوش بگذره
مارلین. ممنون، ها حواست به کریستوف باشه
مرینت. خیالت راحت تو برو
از خونه رفتم بیرون و سوار ماسین شدم و کولر ماشین رو روشن کردم و به ساعت گوشیت نگاهی کردم و دیدم ساعت 11 هستش ماشین رو روشن کردم و ساعت 11:50بود وارد رستوران شدم و نگاهی به دورو برم کردم و دیدم فیلیکس هنوز روی یه صندلی نشسته و منتظره
خوشحال شدم و قدم هامو آروم برداشتم و هنوز به 5 متری میز نرسیده بودم که یه دختری اومد و جای منو گرفت و داشتن باهم میخندیدن بهم شوک وارد شد و باخودم
گفتم. نه نه فیلیکس همچین آدمی نیست حتما اشتباهی شده
و رفتم جلو و رومو کردم به فیلیکس
م. سلام
ک. شما؟
ف. تو اینجا چی کار میکنی؟
م. خودت گفتی بیام
ف. نه من همچین چیزی نگفتم
ک. عزیزم این کیه
م. عزیزم؟
ف. اممم عااا
م. شما کی باشی؟
ک. من 😏من نامزدش خانوم
م. نامزدش؟
ک. آره، شما
م. م من
ف. خواهرمه
م. خواهر؟
ک. آها خوشبختم
واقعا الان اون چی گفت، گفت خواهرشم بغضمو قورت دادم و اومدو جلوی فیلیکس و یه سیلی بهش زدم و از رستوران خارج شدمو سوار ماشین شدم و رفتم
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
آنچه خواهید دید:
مرینت. مارلین حالت خوبه
__________________________________________
فیلیکس. مبارکت باشه عزیزم
_________________________________________
کاترین. دیگه زمان خوشتون تموم شد مارلین
__________________________________________
آدرین. اون باید بره
__________________________________________
مارلین. من دیگه زحمتو کم میکنم
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
تمام
ممنون از حمایتتون
خوشحال میشم نظراتتون رو برام کامنت کنید
و حالا شرط :
15 کامنت
9لایک