ترسناک☠️خاطره
·
1403/03/21 16:24
· خواندن 1 دقیقه
ادامه
و منی که رفته بودیم روستامون و رفته بودم از آب انبار آب بردارم و هنگام پایین رفتن از پله ها صدای پا و سایه ای را پشت سرم میدیدم
خیلی بد بود
با هزار استرس کلید فلزیم رو دراوردم به سرعت برگشتم سمت صدا
یهو سایه ناپدید گشت
و من موندم و کلید فلزی و دبه ای در دستانم....💀