I'm drunk پارت 6
سلام من بعد مدت ها برگشتم خب امتحاناتم تموم شد و شروع به پارت گذاری میکنم و برای جبران مدتی که نبودم و پارت ندادم با یه پارت طولانی خدمتتون اومدم .💖
ادامه ی پارت قبلی...
آدرین:تو خودت چرا همراهیم کردی؟
سوال سختی بود، سوال سختی بود برای منی که خودمم نمیدونم چرا همراهیش کردم .
تو چشماش زل زدم و لب پایینم رو به دندون گرفتم نگاه آدرین پیروزی موج میزد هیچی به ذهنمم نمیرسید تنها چیزی که میتونستم بگم این بود که نمیدونم چرا همراهیش کردم .
من:م..من نمیدونم؛ تو خودتم دلیلی نداری برای اینکه منو بوسیدی !
آدرین انگار برگشت به اوایلی که باهاش آشنا شده بودم نیشخندی زد و با لحنی که تمسخر توش موج میزد گفت:
آدرین:هر کی تو این وضعیت میدیدت اینکار رو میکرد شایدم بیشتر از یه بوسیدن !
با تعجب بهش نگاه کردم و با یاد اینکه خودش بیشتر از بوسیدن باهام بود لبخند تلخی رو لبام شکل گرفت .
آدرین نگاهی به لبخندم کرد و با یه پوزخند از اونجا دور شد .
نگاهی به سر و وضعم کردم که خجالت زده به اتاق آدرین نگاه کردم واقعا سر و وضعم خوب نبود .
به سمت اتاقم حرکت کردم و رو تخت دراز کشیدم و به 3 نکشیده خوابم برد .
با سر و صدایی که از بیرون میومد چشمام رو روهم گذاشتم و با حرص سرم رو روی بالشت گذاشتم و جیغی از حرص کشیدم .
بدون توجه به اینکه سر و وضعم خوب نیس با حرص در اتاق رو باز کردم و وارد حال شدم که با دیدن آدرین و یه دختره که اصلا اوضاع خونه خوب نبود سرجام میخکوب شدم .
دختره:من ولت نمیکنم اینو بفهم آدرین .
آدرین:منم ازت خوشم نمیاد گمشو از اینجا !
دختره:من دوست دارم آدرین چرا نمیفهمی؟
آدرین:نفهم که نیستم برو همونجایی که ازش اومدی .
دختره:آدرین عشقم به حرفام گوش بده...
با سیلی که آدرین به دختر زد دستم رو، رو دهنم گذاشتم و با بهت به صحنه ی رو به روم نگاه کردم .
آدرین:حالا گمشو از اینجا !
نباید میفهمیدن که به حرفاش گوش دادم عقب عقب قدم میذاشتم که پاهام خورد به میز و گلدون افتاد و شکست.
با وحشت عقب رفتم که نگاهم میخکوب دختره و آدرین شد که داشتن به من نگاه میکردن .
من:ببخشید نمیخواستم به حرفاتون گوش کنم اتفاقی بود.
آدرین بدون هیچ معطلی اومد سمتم دستم رو گرفت و گفت:
آدرین:خوبی عزیزم؟
با تعجب بهش نگاه کردم گفت عزیزم؟حالش خوبه؟
من:خ..خوبم !
دختره با حرص به من نگاه کرد و هجوم آورد سمتم و موهامو کشید:
دختره:دختره ی هرزه پاپتی تو اینجا چه غلطی میکنی؟
من:هرزه خودتی ولم کن .
آدرین دست دختره رو گرفت و هل داد که افتاد با موهای پریشون نگاهی به آدرین کردم که گفت:
آدرین:گورتو جمع کن از اینجا برو کلویی !
دختره یا همون کلویی نگاه نفرت باری به من کرد و رفت .
نگاهی به آدرین کردم که با پوزخند گفت:
آدرین:خوشحال نشی یه وقت برای اینکه کلویی بره بهت عزیزم گفتم دلت رو خوش نکن !
من:اصلا هم خوش نکردم اما برعکس انگار تو کردی .
قشنگ داشتم به اتفاق دیشب اشاره میکردم و انگار موفق همشدم که اخمی کرد و گفت :
آدرین:ساعت 12ظهر بهتره که بری !
من:ممنون بابت اینکه منو خونتون نگه داشتین من دیگه میرم .
با اعصابی داغون که موجبش آدرین بود رفتم داخل اتاق لباسام رو پوشیدم و سری از اتاق زدم بیرون بدون خداحافظی از آدرین از خونه بیرون اومدم .
تو راه فقط داشتم که حرفای دیشب آدرین فکر میکردم واقعا من چرا همراهیش کردم دراصل نباید میکردم کار خیلی اشتباه بود .
دستی برای تاکسی تکون دادم که وایساد و سوار تاکسی شدم و آدرس خونه رو دادم .
در خونه رو باز کردم وارد خونه شدم کلید رو میز گذاشتم و روی کاناپه نشستم انگار هر چی فکر میکردم اعصابم بیشتر از قبل بهم میریخت .
صدای زنگ خونه اومدن از روی کاناپه بلند شدم سمت در رفتم در رو باز کردم که آلیا رو دیدم با خوشحالی بغلش کردم و گفتم:
من:خاله ی عزیز من بلاخره سری به ما زدی؟
آلیا:خب خاله ی شما یکم کار داشت نمیتونست بیاد .
من:همیشه کار داره خالهی ما !
آلیا خاله ی منه از من 3سال بزرگتره برای همین مثل دوستم میمونه و بهش آلیا میگم خاله نمیگم و البته خودش میخواست که بهش آلیا بگم .
آلیا اومد داخل خونه و گفت:
آلیا:مرینت چه خبرا پسر مسر تور کردی ؟
با خنده گفتم:
من:نه پسر روسیهای پیدا کردم نه فرانسوی تو چی پیدا کردی ؟
آلیا با خوشحالی قهقهه ای زد و با شادابی گفت:
آلیا:وای نمیدونی که چقدر جذابه مرینت قراره یه ماه دیگه بیاد خاستگاریم !
من:خب حالا اون پسر بیچاره کی هس ؟
آلیا زد رو شونهم و گفت:
آلیا:تازه خیلی خوششانسه دلشم بخواد منو داره .
من:خب عکسش رو نشون بده .
آلیا از کیفش موبایلشو درآورد بعد چند مین عکسی رو به طرفم گرفت با تعجب به عکس نگاه میکردم شباهتایی به آدرین داشت .
من:اسمش چیه آلیا ؟
آلیا:اسمش فیلیسه !
من:برادری چیزی داره ؟
آلیا:نه چطور چیزی شده ؟
من:نه اتفاقی نیوفتاده فامیلیش چیه ؟
آلیا:آگرست، فیلیس آگرست !
من:چی؟آگ..آگرست ؟
آلیا:آره خوبی مرینت؟
من:آره خوبم .
با فکری مشغول رفتم داخل آشپزخونه و قهوهساز رو؛ روشن کردم .
یعتی آدرین با فیلیس ارتباطی داره ؟یا فقط فامیلی هاشون شبیه همن؟
از آشپزخونه با صدای بلندی گفتم:
من:آلیا فیلیس پولداره ؟
آلیا:پولدار چیه ثروتمنده !
آهانی گفتم و به فکر فرو رفتم ...
پایان...
خب امیدوارم لذت برده باشید.
شرط این پارت 35لایک و 40کامنت
5000کاراکتر