عشق سرطانی P9

Aida Aida Aida · 1403/03/12 20:31 · خواندن 2 دقیقه

سلام ممنون از لایک و کامنت هاتون بریم ادامه

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

آدرین. حالا باید چیکار کنیم
مارلین خیلی کارا. 1. مرینت و ول کنی2.  صبر کنی که تو اینکارارو نمیتونی کنی 
و فقط یه راه حل داره اونم اینکه که با پسره صحبت کنی 
«موقیت:آدرین و مارلین منتظر پسره» 
آدرین. هی خدا
مارلین. مأیوس نشو..... عا اومد.
آدرین. اینه؟


مارلین. آره
آلکس. سلام 
مارلین و آدرین.  سلام 
آلکس. خب گفتی کارم داری، چیه اومدی منت کشی؟ 
مارلین. 😔..... 
آلکس. هاااااپس مرینت قبول کرده 
مارلین. نه خواستم بگم 
که یهو دختری با موهای بلند طلایی و چشمانی آبی اومد


کلویی. آلکس. 
آدرین. خواهرت؟ 
کلویی. ها ه خواهرش؟ نامزدش. 
آدرین.  چی تو نامزد داری مردیکه بی‌شعور 
(باهم درگیر شدن،  بزن بزن دیگه😅) 
«موقعیت :روی چمن ها مارلین و آدرین روبه رو ی کلویی و آلکس که آلکس رو پای کلویی نشسته و کلویی داره زخمشو پاک میکنه » 
کلویی. آقا چرا یهو وحشی شدی؟ مگه چی گفت؟ اصلا شما کی باشی
آلکس. کلویی پسره آدرین آگرست نامزد مرینت، دختره خواهر مرینت 
کلویی. آدرین آگرست؟ 
آدرین. آره چطور
کلویی. 😏 نشناختی کلویی بورژوآزی هستم 
آدرین. ک ک ک کلویی
کلویی. اهوم😊
مارلین. خب بسه،اینطور که معلومه نه آلکس مرینت رو دوست داره و نه مرینت آلکس رو پس یه راه بیشتر نداریم 
کلویی و آدرین. چه راهی 😊
آلکس. بزار نکنه میخوای بگی تا باهات همکاری کنم 
مارلین. نمیشه
آلکس. هرگز
آدرین. بخاطر کلویی هم، هرگز؟ 
آلکس....... 
کلویی.  میدونی که اگه ازدواج کنی دیگه نمیتونم باهات ازدواج کنم
مارلین. خب؟ 
آلکس. ع اممم عاعاعا اَه باشه ولی چجوری 
مارلین. خب بدون اینکه بابا بفهمه برو اون قطعه رو بیار یا بدون اینکه بفهمه ازدواج کن
(پدر آلکس یهو وارد میشه) 
پدر. هرگز اگه تو خواب ببینید تا منو دور بزنین
کلویی(بلند شد) . اما مرینت بدون دستگاه میمیره میدونم دوران نوجوانی باهاش بد بودم اما راضی به مردنشم نبودم. 
پدر (زد تو گوش کلویی). اصلا شما کی باشی 
آلکس(با صدای بلند) . بابا حد خودتو نگه دار (و رفت و کلویی رو بغل کرد) 
مارلین. آآقا خواهرم تا سه روز دیگه میمیره خواهش میکنم من قول میدم بعد باپسرتون ازدواج کنه 
پدر. قول دادن تو بع دردم نمیخوره(بعد رفت) 
مارلین. آآآقای دوپونت، آقای دوپونت 😭آقای دو. پو. نت.  دیدی، دیدی آدرین چرا مرینت میخواد ازش دل بکنی


از زبون آدرین. بعد از حذف مارلین بااعماق وجودم مرینت رو درک کردم  از شدت عصبانیت اونجارو ترک کردم و سوار ماشینم شدم و راه افتادم.......

 

 

 


تموم پارت بعدی جذابه
آنچه خواهید دید:
_________________________________________
مرینت. باورم نمیشه که میخوام مثل آدم زندگی کنم
_________________________________________
پدر. حالش خوبه
_________________________________________
مارلین. 3روزه که از آدرین خبری نیست
_________________________________________
مادر. الان توبهش مدیونی

 

 

 

 

شرط 
9 لایک 
10کامنت
خداحافظ دوستان💕

خیلی خوبه که از داستانم انتقاد میکنید مرسی لطفا عیب ها و خوبی های داستانم رو کامنت کنید