💙ceasefire✌

𝑺𝑨𝑴𝑨 𝑺𝑨𝑴𝑨 𝑺𝑨𝑴𝑨 · 1403/02/19 11:47 · خواندن 8 دقیقه

بنظرت بازم تو دردسر افتادن؟؟😑😂👇
P: 7

☆از زبون آدرین☆
انتظار نداشتم واقعاً کسی که باهاش رو به رو میشم آشنا باشه!
مخصوصاً نینو!
(شروع مکالمه)
آدرین: جداً تو؟؟
نینو: بعضی کلاغا گفتن پیتزا سفارش دادین آقای آگرست!
آدرین: نینو! کلاغا خوب کاری کردن!
مرینت: آدرین. چرا نمیای؟؟ خبری هست؟؟
آدرین: بیا ببین کی اینجاست مرینت.
و بعد که مرینت اومد و نینو رو دید مثل من خوشحال شد:
مرینت: نینو؟! چه تصادف جالبی!
نینو: البته که شوک من تو رستوران اتفاق افتاد ولی خب...
بگذریم. خدمت شما.
و جعبه پیتزا رو بهم داد و کارت خوان درآورد:
نینو: داداش قابل شما رو نداره ولی حق بقیه هم هست
آدرین: پسر معلومه که پولش رو میدم این چه حرفیه؟!
و بعد از کشیدن کارت نینو خواست بره!
آدرین: کجا میری؟؟
نینو: خب معلومه! سر کارم
مرینت: نینو بیا یه قهوه بخور بعد میری دیگه
نینو: نه زنداداش ممنون.
همون لحظه صدای گوشی نینو در اومد.
آدرین: چی شده؟؟
نینو: مثل اینکه موندگار شدم!
☆از زبون نینو☆
واقعاً تعارف نمیکردم. هم خودم کار داشتم و هم خب دوست نداشتم مزاحمشون بشم...
از طرفی، همه وسایلم توی هتل بود...
و قصد هم نداشتم بمونم ولی با دیدن SMS رئیس:
"نینو پسرم یه مشکلی برای من پیش اومد مغازه رو دارم میبندم. موتور و پول بمونه پیش خودت فردا تحویل میدی"
و با خوندن این پیام رو به آدرین کردم و گفتم:
نینو: مثل اینکه موندگار شدم!
آدرین: این که خوبه! بیا تو پسر زود باش
نینو: باشه...
دستشون درد نکنه حتی پیتزاشون هم باهام تقسیم کردن.
بعد از نیم ساعت خواستم پا شم برم هتل...
نینو: شب خوش
مرینت: میشه بگی کجا داری میری؟؟
نینو: هتل
آدرین: خونه پیدا نمیشه بمونی هتل؟؟
نینو: داداش دستتون درد نکنه ولی من همه وسیله هام توی هتله
آدرین: من لباس خواب نو و اضافی دارم میدم بهت
نینو: بحث اون نیست
مرینت: پس چیه؟؟
نینو: خب من که بهرحال کرایه اون اتاق رو میدم حداقل استفاده هم بکنم
آدرین: اگه مشکل اونه من کرایه امشب رو میدم
نینو: داداش منظور من اون نیست
مرینت: نینو! فرقی که بین اینجا خوابیدن و اونجا خوابیدم وجود داره اینه که ما آشناییم. اینجا راحت تره. حتی صبح هم قراره با بوی غذاهای خوشمزه و قهوه بلند شی. اینو جرا نباید ترجیح بدی؟؟
نینو: چون که نمیخوام مزاحم بشم
آدرین: پسر تو مراحمی! این چه حرفیه؟!
نینو: بیخیال...
دوست نداشتم بخاطر من موذب بشن. اگه من امین...
یعنی آدرین رو بشناسم میدونم که نمیخواد بزاره رو کاناپه بخوابم میدونم...
آدرین: خب دیگه دنبالم بیا بهت لباس بدم
نینو: ممنونم
(پایان مکالمه...)
صبح روز بعد...
☆از زبون راوی☆
مرینت وقتی از خواب بیدار میشه با صحنه عجیبی رو به رو میشه! اون آدرین بود...
آدرینی که داشت میز صبحونه رو با سلیقه خاصی میچید!
مرینت از چهره خودش با خبر میشه و متوجه میشه که گونه‌هاش سرخ شدن...
(شروع مکالمه)
مرینت: صبح بخیر جناب سحرخیز!
آدرین: بَه! دریای طوفانی من!
مرینت: من؟؟
آدرین: مشکلش چیه؟؟
مرینت: واسم عجیب بود...
آدرین: اوف بیخیال
مرینت: انتظار این حرکت رو نداشتم آقای آگرست!
آدرین: هرچیزی اولین باری داره خانم آگرست!
مرینت: خانم آگرست؟؟
آدرین: تا جایی که میدونم امروز انتضار هیچ کدوم از حرکات منو نداری نه؟؟
و اینکه میدونم واست عجیبن...
مرینت: آره هستن. میدونی آخه فامیلی من وارجینه...
آدرین: ولی چون همسر منی بهت میگم آگرست. باید عادت کنی از این به بعد همه آگرست صدات میکنن.
مرینت: آره میدونم
نینو: صبح بخیر خانواده آگرست!
آدرین: صبح بخیر
مرینت: صبح بخیر
نینو: میبینم که دوباره هنر کردی داداش!
مرینت: از کجا فهمیدی اون درست کرده؟؟
آدرین: چون که این مدل میز چیدن سلیقه منه
مرینت: اینم هست...
آدرین: ببینم چرا نمیشینین سر میز؟؟
و هر سه نشستن سر میز و شروع کردن به غذا خوردن.
بعد از غذا مرینت خواست سفره رو جمع کنه که آدرین همراهیش کرد...
هر کدوم لباس پوشید و آماده رفتن شد...
بعد که از هم خداحافظی کردن، مرینت خواست آدرین رو برسونه.
تو ماشین نشسته بودن و صدای آهنگ کمی آروم بود...
آدرین حس میکرد دلش میخواد به مرینت چیزی بگه،
ولی نمیدونست اون چیه!
کمی فکر کرد و تصمیم گرفت سر صحبت رو باز کنه.
درحالی که حتی نمیدونست چجوری و یا بهتر گفته بشه چرا...
(شروع مکالمه)
آدرین: مرینت...
مرینت: بله؟؟
آدرین: امیدوارم امروز بخاطر من تو دردسر نیوفتی
مرینت: نگران من نباش. از پس خودم بر میام
آدرین: میدونم. ولی شاید از پس اونا بر نیای...
مرینت: اونا؟؟
آدرین: نمیدونم. ممکنه کسی بهت گیر بده... (کمی مکث) بخاطر دیروز!
مرینت: تو بهم اعتماد نداری؟؟
آدرین: به تو دارم. ولی به اونا نه
مرینت: بیخیال حالا نمیخواد غیرتت گل کنه!
آدرین: غیرتم؟؟
مرینت مضطرب میشه... باورش نمیشد! واقعاً این حرف رو زد؟؟
مرینت: واقعاً اینو گفتم؟؟
آدرین: تاجایی که میدونم بله.
دیگه به مدرسه رسیده بودن.
مرینت ماشین رو پارک کرد و سرش رو روی فرمون کوبوند و هوفی بلند کشید.
آدرین: آروم باش از دهنت پرید
مرینت: چرا باید بپره؟؟ این جمله غلط کرده از دهن من اومده بیرون!
آدرین با شنیدن این جمله با صدای بلند میخنده و بعد به مرینت نگاه میکنه.
آدرین: آخه یه آدم چطور میتونه انقد با نمک باشه؟؟
مرینت: یادآوری میکنم تو هم انقد با نمکی که گاهی اوقات دیگه به شوری میزنی!
آدرین دوباره شروع میکنه به خندیدن.
مرینت: امروز یکم زیاد نمیخندی؟؟
آدرین: ممکنه بخاطر این باشه که جملات خیلی باحالی به کار میبری؟؟
مرینت: آره امروز یکم دهن لق شدم...
آدرین: دهن لق؟؟ مگه راز بوده؟؟
مرینت که تازه آروم شده بود هوفی کشید و دوباره محکم سرش رو به فرمون کوبوند.
آدرین: اینجوری میش بری ضربه مغزی میشی دختر!
مرینت: بیخیالش بهتر از این حال خجالت آوره...
آدرین: میشه بپرسم چرا باید خجالت بکشی؟؟
مرینت: خودمم جواب این سوال رو نمیدونم.
مرینت صورتش رو بالا میاره و به آدرین نگاه میکنه.
آدرین چونه مرینت رو میگیره و صورتش رو به صورت مرینت نزدیک میکنه...
و تو چشمای مرینت نگاه میکنه...
چشمایی که مثل موج های دریا اون رو غرق میکنن...
نفس هاشون به هم برخورد میکرد...
آدرین: تو خاصی مرینت!
بعد نیشخندی میزنه و 
لازم نیست که سر همچنین موضوعی خودت رو سرزنش کنی.
هرکس دیگه‌ای هم جای تو باشه ممکنه براش پیش بیاد.
حتی خود منم گاهی حرفهایی میزنم که ازشون پشیمون میشم،
ولی از سر چی؟؟  از سر خجالت! درست مثل تو.
ولی برام عادی شده پس بیخیال.
مرینت صورتش رو میکشه عقب و میگه:
مرینت: لازم نیست منو دلداری بدی
آدرین: همچین قصدی ندارم. فقط میگم برات عادی باشه
مرینت: حله
آدرین: بگذریم... من دیگه برم دیرمون میشه
مرینت: باشه برو.
آدرین در رو باز میکنه و خداحافظی میکنه و میره.
وقتی که مرینت میره ایستگاه پلیس آلیا رو میبینه که با هیجان دم در ایستاده.
مرینت به همه سلام میکنه و همراه با آلیا میره تو اتاق تا فایل صوتی رو پخش کنن...
☆از زبون مرینت☆
وقتی که رفتیم تو اتاق دادستان، کمیسر و رئیس منتظر پخش بودن. این موضوع خیلی مهمه...
تا جایی که تونستم بفهمم حدود ۳سالی میشه که ٪۹۰ مردمی که تو فرانسه به قتل میرسن کنارشون با خون علامت L میزارن.
ولی خوب پیش نرفت...!
دادستان و کمیسر موافقت کردن اما کسی که حرف آخر رو میزنه یعنی رئیس کل قبول نکرد!
چرا؟؟ چون از نظر اون دادگاه اینو قبول نمیکنه!
چون از نظر اون دادگاه در قبال این مدرک میگه با هوش مصنوعی درست شده!
آلیا وقتی این خبر رو شنید دیوونه شد!
خواستم چیزی بگم که دیدم آلیا از اتاق زد بیرون.
با سرعت رفتن دنبالش. این اشتباهه. نباید اینطوری بشه.
(شروع مکالمه)
مرینت: آلیا آروم باش
آلیا: چرا باید آروم باشم هان؟؟
مرینت: درستش میکنم
آلیا: چجوری مرینت؟؟ من از اینکه مدرک رو قبول ندارن ناراحت نیستم. از این ناراحتم که قاتل ها رو آزاد میزارن!
مرینت: درستش میکنم. مطمئن باش
آلیا: نمیخوام بلایی سرت بیاد.
مرینت: چه اتفاقی میخواد بیوفته؟؟
آلیا: پیشگیری بهتر از درمانه...
مواظب باش. ولی همچنان منم پی این قضیه رو میگیرم
مرینت: باشه
(پایان مکالمه)
بعد دادستان بهم خبر داد و گفت که رئیس باهام کار داره.
اوف قضیه چیه؟؟
در زدم و رفتم تو اتاق.
(شروع مکالمه)
مرینت: کاری داشتین رئیس؟؟
رئیس: نداشتم صدات میکردم؟؟
مرینت: باشه حالا چرا عصبانی میشید؟؟
رئیس: دیروز گند بزرگی بالا آوردی
مرینت: رئیس بهتره درست حرف بزنید
رئیس: مجبور نیستم
مرینت: هستید
رئیس: رفتی با یه مافیا ازدواج کردی!
تازه اونو آوردی اداره!
بعد انتظار داری دستگیرش نکنم؟؟
مرینت: چیزایی هست که شما نمیدونید
رئیس: پس بگو بدونم
مرینت: که سریع بری و به شرکت لوجستیک کردار خبر بدی؟؟
رئیس: چی داری میگی؟؟
مرینت: کم مونده. گیرت میندازم.
که سریع داد زد و گفت:
رئیس: دادستان! بیا این دختره‌ی پررو رو بردار ببر.
و دادستان اومد تو و خواست منو ببره بیرون که داد زدم:
مرینت: آدمایی مثل تو دیر یا زود میبازن!
رئیس: اینو بنداز بازداشتگاه!
دادستان: ولی...
رئیس: همین که گفتم.
و دادستان و من اومدیم بیرون و گفتم:
مرینت: میرم. مشکلی نیست. فقط الان به آدرین خبر نده.
بزار تایم مدرسه تموم بشه بعد داداش
دادستان: باشه مرینت. ولی شاید اصلاً تا اون موقع اومدی بیرون!
مرینت: از این مرتیکه بعیده...
دادستان: قضیه چیه؟
مرینت: الان بگم کسی باور نمیکنه ولی من مطمئنم.
یه روزی با مدرک میام...
.....................................................................
آنچه خواهید خواند...
آدرین: دختر آخه این چه کاری بود؟؟
مرینت: چون من یه ابله هستم.
آدرین: چرا این حرف رو میزنی؟؟
مرینت: نباید تو روش اینا رو میگفتم. حالا اون با من چپ میوفته و ممکنه خیلی وقتا جلوی کارم رو بگیره
آدرین: باید این موضوع رو جمع و جور کنی
مرینت: دقیقاً...
***********************************************
¤پایان¤

 

 

شرط پارت بعد:

۳۵ لایک و ۸۰ کامنت

 

 

یه موضوع مهم: اگه میخواید بهتون اسپویل داده بشه باید تو گفتمانم تند تند آنلاین بشید😊

 

و در آخر: هر پارتی که میدم نظرتون رو راجع به این پارت و پارت بعد بگید😉