I'm drunk پارت 5

ᴅɪᴀɴᴀ ᴅɪᴀɴᴀ ᴅɪᴀɴᴀ · 1403/01/31 18:55 · خواندن 5 دقیقه

P5 

 

Marinette :

 

احساس کردم که یک نفر پشت سرمه، برگشتم و به پشت 

سرم نگاه کردم. با دیدنش میخکوب شدم، اون آدرین 

 

بود....... نمی دونستم که الان دقیقا باید چطور جلوش رفتار 

کنم. اومد نزدیکم صورتش رو به صورتم نزدیک کرد 

 

چشماش رو ریز کرد و لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت :

آدرین « سرخ شدی » وقتی حرفش تموم شد سریع دستم 

رو روی صورتم گذاشتم و خیلی سریع گفتم : 

 

مرینت « سرخ؟ من که سرخ نشدم فکر کنم دارید اشتباه 

می بینید »

 

 آدرین با دیدن رفتارم خنده ای کرد و گفت : آدرین « 

بیخیال مهم نیست، هوا سرده سرما می خوری من می 

رسونمت»

 

 سری تکون دادم و بعد همراه با آدرین سوار ماشین شدم. 

______________________________________________

وقتی سوار ماشین شدیم و نصفی از راه رو رفتیم آدرین 

شروع به حرف زدن کرد :

 

 آدرین « خب نمی خوای چیزی بگی یا حرفی بزنی؟ نکنه 

چون بخاطر اینکه رییستم حرف نمی زنی؟ باهام راحت باش 

 

من فقط وقتی که داری تو کافه کار می کنی رییستم بیرون 

کافه یا جاهای دیگه رییست نیستم پس ازت می خوام که 

 

کنارم احساس راحتی کنی» صدام رو صاف کردم و گفتم : 

 

« نه من خجالت نمی کشم فقط حرفی برای زدن ندارم 

رییس »

 

 وقتی که بهش گفتم رییس قیافش یجوری شد انگار بهش 

ضد حال زدم آدرین « میشه بهم نگی رییس؟ چه تو کافه 

 

چه بیرون کافه، بهم بگو آدرین » حوصله کل کل باهاش رو 

نداشتم برای همین با تکون دادن سر حرفش رو قبول کردم. 

_____________________________________________

 

رو به آدرین برگشتم و بهش نگاه کردم. اون پسر جذاب و

مهربون و شوخ طبعی بود که دوست داشت تو هر شرایط 

 

 

به همه کمک کنه، همینطور که داشتم بهش نگاه می کردم 

یهو ماشین رو نگه داشت، متوجه شدم که به خونه رسیدیم. 

 

داخل کیفم دنبال کلید گشتم اما هر چی که می گشتم نمی 

تونستم پیداش کنم یعنی واقعا چه شانس خوبی دارم... 

 

آدرین دستش رو گذاشت روی شونم و گفت : « کلیدت رو 

جا گذاشتی؟ اشکال نداره می تونی شب خونه من بمونی » 

 

چاره ی دیگه ای نداشتم برای همین قبول کردم و زیر لب 

ممنون ریزی گفتم. 

______________________________________________

Adrien :

 

در خونه رو باز کردم و گذاشتم که مرینت اول وارد خونه 

بشه. از پشت بهش نزدیک شدم و سرم رو نزدیک به 

 

موهاش کردم. موهاش بوی خیلی خوب و آشنایی می داد. 

نتونستم جلو خودم رو بگیرم و مرینت رو از پشت بغل کردم 

 

و یهو یک سوال عجیب ازش پرسیدم : « تاحالا با کسی 

رابطه جن*سی داشتی؟ » 

 

با شنیدن حرفم به لکنت افتاد و گفت : مرینت « خب...نه » محکم تر 

 

بغلش کردم و خیلی آروم گفتم « پس خودم قراره 

 

بکارتت رو بگیرم.... »

 

فکر کنم شنید که چی گفتم چون با تعجب برگشت و بهم 

نگاه کرد و گفت : 

 

مرینت « چی؟ چی میگی؟ منظورت از این حرف چی بود؟ » 

سعی کردم سریع خرابکاری ای که کردم رو جمع کنم برای 

همین گفتم : 

 

« چی نه منظورم این بود که پس باکره ای نه؟ خب حالا 

ولش کن ساعت یک شبه بیا بریم بخوابیم. بیا دنبالم می 

خوام بهت اتاقی که شب قراره توش بمونی رو نشون بدم »

______________________________________________

" 3 صبح _ خونه آدرین "

Marinette :

احساس تشنگی می کردم برای همین بلند شدم و به 

آشپزخونه رفتم. به طرف یخچال رفتم و بازش کردم و پارچ

 

آب رو از داخل یخچال برداشتم. آب رو داخل یک لیوان 

ریختم و خوردم. احساس کردم که یک نفر داره با موهام 

 

بازی می کنه برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم اون آدرین 

بود، برام یکم عجیب بود که اون تو این ساعت بیدار 

 

باشه.مرینت « چرا بیدار شدی؟ » لبخندی زد و گفت : 

آدرین « با این سر و صدایی که تو می کنی هرکی بود تو 

 

الان بیدار می شد » سرم رو انداختم پایین و ببخشیدی 

گفتم. دستش رو گذاشت روی صورتم و سرم رو بالا اورد چند 

 

دقیقه به چشمام نگاه کرد و بعد بلندم کرد و روی میز ناهار 

خوری گذاشتم. دوباره بهم نزدیک شد و به لبام نگاه کرد، 

 

چشماش رو بست و لباش رو روی لبام گذاشت. جوری که 

انگار از قبل می دونستم که قراره چیکار کنه رفتار کردم، 

 

چشمام رو بستم و منم همراهیش کردم، حس می کردم که 

لبام کاملا داخل دهنشه. متوجه نبودم که دارم چیکار می کنم 

 

حس رقابتی برداشتم و منم همونجوری که لبام رو مک می 

زد لباش رو مک زدم. بعد از 3 دقیقه لباش رو از روی لبام 

 

برداشت و گفت : آدرین : لبات... مزه آشنایی دارن... 

دوسشون دارم... »

 

 

 یکم ترسیدم از حرفش / مزه آشنایی دارن / حس می کردم 

که یه چیزایی از اون روزی که بهم تجاوز کرد داره یادش 

میاد 

 

برای همین سعی کردم چیزای دیگه ای بگم : « آدرین.... 

چرا منو بوسیدی؟ » جوری که انگار انتظار همچین سوالی رو 

 

داشت سرش رو اورد بالا و گفت : آدرین « خودت چرا 

همراهیم کردی؟ »

_________________________

5391 کارکتر

30 لایک و 40 کامنت

اگه اشتباه تایپی داره ببخشید وقت نکردم که یبار بخونمش و اشتباهاش رو درست کنم

 

اگه میشه لطفا شرط old love رو کامل کنید ممنون♡:)