رمان: عشق بی معنی 💞 پارت: ۳

✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ ✦𝕸𝕬𝕽𝕴𝕬✦ · 1403/01/27 19:28 · خواندن 3 دقیقه

توجه:این پارت منحرفی نیس و از پارت بعدی قراره منحرفی بشه اگه دوست دارید لایک بالا ۹ و کامت ۱۰ تا بزارم براتون😈 

حالا ولش برو ادامه

مرینت: نزدیکم شد و از پشت دستش به من لباس داد👗

لباس مرینت: 



آدرین: برو لباس رو بپوش و بیا

مرینت: چشم

مرینت: لباسم رو پوشیدم اون لباس خیلی منو سک** سی نشون میداد بخاطر همین خجالت میکشیدم برم پیش استاد

آدرین: چیشد پس

مرینت: اومدم

مرینت: قدم هامو بزور ورداشتم و رفتم پیشش هنوز نرسیده بودم پیشش که گفت

آدرین: اندازه ات شد؟؟؟ من سایز تو رو نمیدونستم حدسی برداشتم

مرینت: بله ممنون اندازه اس

مرینت: نفس نفس میزدم و بالاخره رسیدم

آدرین: به !!گوگول شدی ها جوجه!

مرینت: داشتم از خجالت آب میشدم که گفتم ممنونم خیلی قشنگن 

آدرین: زود برو آرایش چیزی آماره شو بریم

مرینت: ببخشید کجا؟

آدرین: پارتی

مرینت: چشم

مرینت: میکاپ کردم و آماده شدم

آدرین: منم رفتم تا آماده بشم

لباس ادرین:



آدرین: چی شد آماده شدی؟؟؟ 

مرینت: بله بله اومدم

آدرین: بیا بریم 

مرینت: رسیدیم به پارکینگ در رو برام باز کرد که گفتن: نیازی نیست در رو باز کنید خودم باز میکنم

آدرین: بشین!!

مرینت: چشم 

مرینت: سوار شدیم و رفتیم 

/چند دقیقه بعد/

مرینت: رسیدیم به یکی از خونه ها 

وقتی رفتم داخل همه داشتن میرقصیدن و ل*ب میگرفتن

آدرین: بیا بریم یه چیزی سفارش بدیم

مرینت: چشم 

استاد دوتا مشروب سفارش داد🍷

وقتی مشروب رو خورد رفت وسط و من چون ازش حالم بهم می‌خورد خیلی زیاد نخوردم  در عالم خودم بودم آدرین: مرینت تو هم بیا !

مرینت: چشم و رفتم 

مرینت: از شانس گ*وه من در نزدیکی استاد بودم که لباسم گیر کرد و افتادم یه دستی منو نگه داشت

از خجالت سرخ سرخ شدم  جوری که میتونست سرخی منو ببینه



آدرین: هههه سرخ شدی جوننن

مرینت: با من اون وسط رقص تانگو رفت اون خودش میدونست من بلد نیستم پس یه جوری میرقصید که انگار منم بلدم ..............پسرا جوری نگاه میکردن که هر دو خوشمون نمیومد

بعد چند لحضه رفتیم نشستیم همراه با استاد کنارش نشستم و به صحبت کردنش به پسرا نگاه میکردم.. یکی از پسرا دستشو گذاشت روی دهنم و میخواست تج*****اوز کنه داد زدم آدرین کمک

آدرین تا دید منو گرفتن چشمش خونی شد  و تا اون موقعه من بیهوش شدم.

شدم دیدم تو ماشینم و دست استاد روی رون پام هست بیشتر از همیشه سرخ تر شدم 

گفتم : چی شد؟؟؟ چطوری نجات پیدا کردم؟؟؟ 

آدرین: خودم نجاتت دادم

مرینت: ممنونم اگه شما نبودین نمیدونستم چیکار میکردم .......

مرینت: لحضه قبل از بیهوشی فهمیدم که استاد یه قمار باز وحشی‌ها از اون موقعه به این ور زیاد سر به سرش نمیزارم 

رسیدیم به خونه که استاد منو پیش خودش خوابوند صبح شده بود و باید میرفتیم به دانشگاه 

آدرین: پاشو جوجه دیر شد

مرینت: وای ببخشید 

و سریع آماده شدم

داشتیم میرفتیم که

🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬🍬

باییی