محکوم به عشق تو 💔 part ²

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1403/01/21 15:24 · خواندن 3 دقیقه

سلام ادامه 

 

مرینت: چشمامو باز کردم دیدم که توی یک اتاق بزرگ استم وقتی که سرمو چرخوندم با یک پسر رو به رو شدم اومد نزدیکم گفت ...

پسر: به به بلاخره خانوم کوچولو بیدار شدند میدونی چند نفرو معطل کردی ؟؟؟ 

مرینت: از حرفاش هیچی نمی فهمیدم نمی دونستم که این کیه و از من چی میخواد توی فکر بودم که از بازوم محکم گرفت و منو به سمت در هل داد داد زد ...

پسر: برو دیگه معطل چی استی ؟؟ 

مرینت: از بازوم محکم گرفته بود و منو به زور میکشوند از طبقه بالا اومدیم پایین یهو چشمم به بابا افتاد بابام این اینجا چی کار میکنه ؟؟؟ 

 

پسر: بیا پیره مرد اینم دخترت حالا پلو ما رو پس بده و دخترت را بگیر ..

توماس: من هیچ پولی ندارم لطفا یکم وقت بدین ..

پسر: هه وقت بدم 6 ماه که پول مارو نیاوردی بازم وقت میخوای پس حالا که پولو نمیدی من هم مجبورم دختر تو را بگیرم نظرت چیه ؟؟ 

مرینت: چشمام از تعجب گشاد شد نه نه بابا قبول نمی کنه اون منو به این نمی ده یهو بابام گفت ...

توماس: اممم باشه پس دخترم رو بگیرید بجای بدهی من قبول میکنم ( انگار پسره توماس را عقد میکنه که میگه قبول میکنم😂) ..‌

پسره: خوبه دیگه میتونید برید ...

مرینت: به خودم اومدم دیدم که بابا داره میره داد زدم ..

بابا بابا ترو خدا منو به این نده من نمی تونم با این زندگی کنم خواهش میکنم این یک دیوانه ست خواهش میکنم بابا ....

توماس: عه دخترم این چی حرفی است که میگی آقای آگرست مرد خوبیه در حقیقت من سر تو قمار زدم حالا هم باختم تو با آقای آگرست ازدواج میکنی مطمئنم که با خانم آگرست هم دوست میشی هوم ...

مرینت: چییییی این پسر یک زن دیگه هم داره 😱 

نه نه بابا او رو خدا وایستا بابا ترو خدا وایستااااااا 

پسره: دیدم دختره دنبال باباش میره منم به نوید گفتم که بگیرتش و نزاره بره ...

مرینت: روی زمین نشستم گریه کردم ولی گریه هیچ فایده نداشت داشتم گریه میکردم که همون پسره یا بهتره بگم مرده از بازوم گرفت منو بلند کرد گفت ...‌

 

پسره: گریه نکن گفتم گریه نکننننن الان عاقد میاد و عقد میکنیم همه چی تمام میشه تو دیگه حق نداری از این خونه بری بیرون یا کسی را بیبینی ....

مرینت: چییی تو چی میگی مردک من دانشگاه میرم فکر کردی من با تو دیوانه ازدواح میکنم ....

داشتم همین طوری بهش فوش میدادم که یک سیلی خیلی محکم زد توی صورتم که پرت شدم روی زمین بعد داد زد ...

پسره: تو حق نداری به من توهین کنی الان خودم آدمت میکنم بیابین اینو بیندازید توی سرد خونه تا عقلش بیاد سر جاش .....

 

 

آنچه خواهید دید 👇

 

دوکتور حالش چطوره ؟؟ 

دوکتور: حالش اصلا خوب نیست باید ببریمش بیمارستان 

توچی کار کردی تو میخوای با اون دختره ازدواج کنی مطمئن باش که ازت طلاق میگیرم 

 

 

 

تمام شد ❤️

لایک و کامنت فراموش نشه  

💞💞💞💞💞