One day you will love me again p10
ادامه
از زبون مایکل
M=مایکل
M:میخواستم با پدرم صحبت کنم اما اصلا به حرفم گوش نداد و از آشپزخونه رفت بیرون بدون اینکه چیزی بگم میخواستم از آشپزخونه برم بیرون که متیو خدمتکار خونمون صدام زد متیو خیلی وقت بود که داخل خونمون کار میکرد اون به بقیه خدمتکار ها میگفت که چیکار کنن به سمت صداش برگشتم و گفتم....
متیو=M*
مکالمهMوM*
M:کارم داشتی متیو
M*:بله آقای مایکل
M:خب بگو میشنوم
M*:شما یه مدت هستش که رفتار هاتون عوض شده اتفاقی افتاده
M:نه...نه متیو اتفاقی نیفتاده
M*:آقای مایکل من شما رو بهتر از هر کسی میشناسم از وقتی که شما کوچیک بودین من شما رو میشناسم تا الان پس اگر اتفاقی افتاده بهم بگین شاید بتونم کمکتون کنم
M:ممنونم متیو ولی الان برای خواهرم خیلی ناراحتم
M*:میتونم درکتون کنم آقای مایکل ولی بهتره که فعلا با پدرتون درباره این موضوع صحبتی نکنید
M:چرا
M*:پدرتون به خاطر کارهای شرکت سرش شلوغه پس بهتره یکم صبر کنید و بعدا درباره آینده خواهرتون باهاش صحبت کنید
M:درسته متیو من باید صبر کنم تا داخل یه فرصت مناسب با پدرم صحبت کنم....
از زبون مایکل =M
M:داشتم با متیو صحبت میکردم که یکدفعه صدای شکستن چند تا وسیله رو شنیدم صدا از اتاق میا اومد نگران شدم و با متیو به سمت اتاق میا رفتم که......
خب
پارت قبلی هنوز به شرط نرسیده
شرط پارت بعدی
10تا لایک و 30تا کامنت