my little princess✨ p12

بی نام... بی نام... بی نام... · 1403/01/14 14:20 · خواندن 5 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب

لایک و کامنت فراموش نشه ❤️

چند هفته بعد از زبان الکس

کم کم دارم نگران میا میشم چون حرفای خیلی عجیبی درباره کیم میزنه و حس میکنه اون همه جا هست و میخواد اونو اذیت کنه ولی خب بهش حق میدم منم اگه یکی آنقدر بلا سرم اورده بود کمتر از این نمیترسیدم ولی حس میکنم که داره دیونه میشه و اصلا خوب نیست امروز تصمیم گرفتم که ببرمش پیش روانشناس از خونه خارج شدیم و به سمت مطب حرکت کردیم توی راه میا هیچ حرفی نزد و فقط به بیرون خیره شده بود و وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شد و به سمت اتاق روانشناس رفتیم و منتظر شدیم کمی بعد روانشناس وارد اتاق شد و با ما سلام و احوالپرسی کرد

روانشناس: خب من ترجیح میدم که فقط یه نفر توی اتاق باشه پس لطفا برید بیرون

از روی صندلی بلند شدم و از اتاق رفتم بیرون

چند ساعت بعد....

روانشناس از اتاق اومد بیرون و به سمت من اومد

من : اتفاقی افتاده ؟ 

روانشناس: بله راستش این خانوم از لحاظ روانی اصلا پایدار نیست و دچار ترس و اضطراب شدیدی شده که به سیستم عصبی اون آسیب زده و باعث این حرف های عجیب شده اما خب میتونیم اون رو درمان کنیم و راستش در این راه شما باید بخش بزرگی رو به عهده بگیرید و به ما کمک کنید ایا ایشون دوست یا خانواده ای دیگه ای داره در اینجا داره ؟ 

من : خیر

روانشناس: بسیار خب پس خوشحال میشم که توی فرایند درمان کمک کنید

من : به روی چشم

روانشناس: اصلا با ایشون مثل یک بیمار رفتار نکنید و مثل قدیم باهاش رفتار کنید و براش وقت بذارید و کنارش باشید چون توی این دوره اینکه کسی کنار بیمار باشه و کمکش کنه میتونه سرعت بهبود اون رو به سرعت بالا ببره و کلا از اضطراب و استرس دور نگهشون دارید

من : چشم حالا میتونیم بریم؟ 

روانشناس: بله

میا از اتاق بیرون اومد و باهم به سمت ماشین رفتیم م سوار ماشین شدیم

میا : میشه بریم سینما ؟ 

من : حتما میخوای چه فیلمی ببینی ؟ 

میا : قسمت ۶ هری پاتر

من : باشه اگه روی پرده بود میبینیم

میا : ممنون 

به سمت یه سینما راه افتادیم و بلیت خریدیم برام عجیب بود که هنوز اون فیلم اکران میشه رفتیم داخل سالن و مشغول تماشای فیلم شدیم

____________________________________________

مدتی بعد...

از سالن سینما بیرون رفتیم و به سمت خونه برگشتیم و وقتی رسیدیم خونه میا رفت به سرعت رفت داخل اتاقش و خوابش برد منم رفتم و به کارای عقب افتاده ام رسیده ام و کمی بعد زنگ خونه به صدا در اومد از چشمی در نگاهی انداختم و با صورت مغرور کیم مواجه شدم درو باز کردم و خودم از خونه بیرون رفتم و درو پشت سرم بستم

من : چی میخوای ؟ 

کیم : اومدم میا رو ببینم و بفهمم این سه هفته چه غلطی میکنه که نه جواب منو میده و نه به حرفام گوش میده

من : به تو چه

کیم اخم کرد و با حالت مثلا عصبانی گفت: چی گفتی ؟ جرعت داری تکرار کن

من : گفتم به تو چه

کیم: داری خیلی پرو میشیا خیلیم به من ربط داره تو حواست به هر-زه نیست یعنی حواس منم نباشه

خیلی خودم رو کنترل کرده بودم ولی دیگه بریدم و با مشت کوبیدم تو صورتش باهم دعوامون شد و تا تونستیم زدیم و خوردیم و بلاخره گورش رو گم کرد کلید رو جیبم بیرون آوردم و دره خونه رو باز کردم و رفتم تو خونه

کیم: من برمی‌گردم

زیرلبی گفتم: برگرد پسری ی آلدنگ

رفتم داخل خونه و درو پشت سرم بستم یه آبی به دست صورتم زدم و مشغول درست کردن شام شدم و کمی میا از خواب بیدار شد و از اتاقش بیرون اومد از موهای آشفته صورتش مشخص بود دوباره کابوس دیده به سمتش رفتم و بغلش کردم تا کمی اروم بشه

من : شام میخوری ؟

میا سرش رو به نشانه ی تایید تکون داد و نشست سره میز شام و مشغول خوردن غذا شدیم

میا : کیم این طرفا نمیاد ؟ 

با خونسردی گفتم: نه دیگه کاری بهت نداره لازم نیست نگران باشی

میا : فیلم هارو برای کسی نفرستاده ؟

من : نه نفرستاده نمیخواد آنقدر نگران باشی قرار نیست دیگه اذیتت کنه

میا: ممنون این روزا بهم کمک می‌کنی یعنی همیشه میکردی

لبخندی زدم و دوباره مشغول خوردن شدیم بعد از غذا ظرف هارو جمع کردیم با کمک میا شستیم و یکم بازی کردیم و فیلم دیدیم راستش حس خیلی خوبی بود باهم وقت میگذرونم فکر کنم بتونه هم به بهتر شدنش کمک کنه 

من : امشب تو اتاق خودت می‌خوابی ؟

میا: نمیدونم

من: اگه میخوای پیش من بخوابی راحت باش مشکلی نیست 

میا: باشه

من : پس شب بخیر 

میا: شب بخیر

سره میا رو بوسیدم و به اتاقم رفتم و روی تخت ولو شدم چشمام رو بستم تا خوابم ببره و وقتی تازه چشمام گرم شده بود کسی دره اتاق رو زد درو باز کردم و دیدم میا پشت دره اومد داخل و روی تخت دراز کشید و با خنده گفت: اصلا اینجا اتاق خودمه هروقت بخوام میام حق اعتراض هم ندارید

خنده ای کرد و پتو روی خودش کشید

من : نخیرم اینجا اتاقه منه فقط تا اومدم بخوابم یه مهمون ناخونده اومد

روی تخت دراز کشیدم و خودمو به خواب زدم میا بالای سرم اومد و با تعجب گفت: الکس مردی ؟ دوستان الکس کشته شد اتاقش مال من 

هردو شروع کردیم به خندیدن و کمی بعد خوابمون برد

____________________________________________

خب بچه ها امیدارم خوشتون اومده باشه لایک و کامنت فراموش نشه خیلی بهم انرژی میده دوستتون دارم تا درودی دیگر بدرود 😜

لایک و کامنت فراموش نشه 🙃

راستی داریم به پارت های پایانی زندیک میشیم