عشق پر هوس (15)

𝓜𝓮𝓱𝓻𝓲 𝓜𝓮𝓱𝓻𝓲 𝓜𝓮𝓱𝓻𝓲 · 1403/01/13 00:36 · خواندن 3 دقیقه

                           برو ادامه مطلب

سلامممی بعد چن ماه 

خوبین؟چخبرا؟ 

من برگشتممم و اومدم با پارت جدید عشق پر هوس ب زودی پارت جدید از اجبار به عشق هم میدم 

بمولا باور کنید داستان رمانامو یادم رفته باید بشینم از اول بخونم 

از اول بگم نمیتونم خیلی زود زود پارت بدم ولی خب سعیمو میکنم امیدوارم مثل قبل بازم حمایت کنید 

راستی دارم برا دو تا رمانام کاور درس میکنم

و دیگ همین

--------------------------------------------------

از زبون مرینت: 
ساعت 2:30 دقیقه بود و همراه مامان و بابا رسیده بودیم فرودگاه و 1:20 دقیقه دیگه پرواز داشتیم به سمت خونه‌، روی صندلی های فرودگاه نشستیم و منتظر شدیم
به فکر فرو رفتم...
زمان خیلی خوبیه برای فک کردن، فک کردن راجب همچی
راجب زندگیم، وقتشه فک کنی مرینت حالا وقتش رسیده(خطاب به خدش)
داشتم از بی خوابی هلاک میشدم برا همین در حین فک کردن زیاد خوابم برد..
یک ساعت بعد: 
وقتی بیدار شدم مامان داشت صدام میکرد
مامان:دخترم بیدارشو 
مری(با صورتی خسته و خواب آلود):باشه مامان 
چن دقیقه بعد: 
داشتیم به سمت پاریس، خونمون پرواز میکردیم 
مرینت وقت فک کردنت رسیده...
مرینت تو فکرش: 
چه برنامه ای داری برای زندگیت؟میخوای چیکار کنی؟ فک کردی دیگه باید بزرگ بشی؟ مامانت ازدواج کرده باورت نشده هنوز؟فک کردی آیا آدرین و دوس داری یا نه؟ الکی نیس دوس داشتن یک نفر 
اگه واقعا آدرین دوسم داشته باشه چی؟ اگه اون لحظه ی اعترافش صادق بوده باشه چی؟ 
فک کن مرینت...اگه دوسش نداری زودتر بش بگو ب خدت وابستش نکن مرینت 
دارم دیوونه میشم..‌.
باید چیکار کردم؟ توی افکارم و زندگیم دارم نابود و گم میشم 
زمان میخام شاید با زمان همچی درست شه ولی شاید ی احتماله...
اگه درست نشد چی؟باید چیکار کنم؟ 
نمیدونممم
من تنهام تنها تر از همیشه، مامانم ازدواج کرده و این کار شاید اشتباه بود برای من، برای مامانم...
باید بیشتر از خدم، مراقب مامانم باشم، مامانم، همه چیزم 
که اگه ی وقت دیدم اون گابریله عوضی داره اذیتش میکنه سریع مامانمو از دستش نجات بدم 
باید تو این زندگی ب همه شک کرد، حتی خدم!! 
دیوونه شده بودم وایییییییی باید چیکار کنم؟! 
یهو دیدم مامان اومد کنارم نشست 
مامان: مرینت چی اذیتت میکنه؟
مرینت: اینکه نمیدونم باید چی کار کنم برای زندگیم تصمیمی ندارم
مامان: عزیزم نگران نباش تو هنوز جوونی کلی وقت واسه فک کردن داری در مورد ادرینم؟
مرینت: در موردش حرف نزن 
مامان: چرا؟! 
مرینت: هنوز انقد احمق نشدم که به خدم اجازه بدم ی آدم هوس باز و بیکار و عوضی و دوست داشته باشم، مامان مراقب خودت باش، اینا همشون عوضین صگای وحشی(خطاب به آدرین و گابریل) 
مامان: مرینت چی میگی؟
مرینت: مامان من از گابریل ی آتوئی دارم که هیچ غلطی نمیتونه بکنه فقط کافیه اذیتت کنه
مامان: مرینت با پدرت درست حرف بزن
مرینت: پدرم!! عمرااا اون پدر من نیست به هیچ وجه مامان به هیچچ وجههه

 

تموممم 

لایک و کامنت یادتون نره هاا

مث قبل حمایت کردن یادتون نرههه هااا🤡

درخواستی بود در خدمتم...

خدافظ