I'm drunk پارت 2
سلام به همگی خب پارت اول رو دیانا داد و شرطی نذاشت برای همین من زود پارت دوم رو دادم .
ادامه ی پارت قبلی...
دو روز قبل...
با خستگی چمدونم رو با خودم میکشیدم بلاخره از فرودگاه بیرون اومدم همینطور که چمدون با خودم میکشیدم دستی برای یه تاکسی تکون دادم که تاکسی وایساد رفتم سمت صندوقعقب که راننده در صندوقعقب رو باز کرد و منم چمدونم رو داخل صندوقعقب گذاشتم و سوار تاکسی شدم سلامی کردم که راننده هم سلام داد .
چشمام رو روی هم گذاشتم .
من دو رگهم یه رگم فرانسویه و یه رگهم روسی .
مامانم فرانسوی بابام روسی مامانم برای ادامه ی تحصیل به روسیه میره که یه اتفاقاتی میوفته و بابام و رو میبینه و عاشق هم میشن و ازدواج میکنن .
منم الان برای زندگی کردن به اینجا اومدم قصد ندارم که دیگه برم روسیه .
و الان هم دارم میرم خونه مامان که قبلا اینجا زندگی میکرد .
با صدای راننده به خودم اومدم :
راننده:خانم رسیدیم .
چشمام رو باز کردم و کرایه ی راننده رو دادم و از تاکسی پیاده شدم و به سمت صندوقعقب رفتم چمدونم رو آوردم بیرون در صندوقعقب هم بستم .
تاکسی رفت منم از داخل کیفم کلید خونه رو در آوردم باهاش در خونه رو باز کردم .
وارد خونه شدم در خونه رو بستم نگاهی به خونه کردم خونه ی نسبتاً بزرگی بود .
گرد و خاک کل خونه رو گرفته بود باید خونه رو تمیز کنم .
خونه دو خوابه بود وارد یکی از اتاقا شدم چمدونم روی تخت گذاشتم زیپ چمدونم رو باز کردم و لباس راحتیام رو از چمدون در آوردم و پوشیدم نگاهی به اتاق کردم معلومه این اتاق برای مامانم بوده .
مشغول تمیز کردن خونه شدم .
*****
با خستهگی زیاد روی مبل دراز کشیدم .چشمام رو با خسته رو هم فشار دادم .
کل خونه رو تمیز کردم خسته شدم موبایلم زنگ خورد پوفی کشیدن چشمام رو باز کردم موبایلمو از میز ور داشتم که دیدم مامانمه اتصال رو بر قرار کردم و گفتم:
من:سلام مامان جان
مامان:سلام دخترم خوبی؟
من:خوبم مرسی تو و بابا چی خوبین؟
مامان:آره خوبیم خسته ای دخترم؟
من:آره مامان خونه رو تمیز کردم خسته شدم .
مامان:باشه دخترم برو استراحت کنم خداحافظ .
من:خداحافظ
از روی مبل پاشدم رفتم داخل حموم احساس کثیفی میکردم .
از حموم در اومدم لباساپو پوشیدم سشوار رو ور داشتم و به برق زدم و مشغول خشک کردن موهام شدم .
فردا باید برم دنبال کار .
سشوار از برق در آوردم لامپ اتاق رو خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم و که به 5دقیقه نرسیده خوابم برد .
*****
هل هلکی صبحانهم رو خوردم کیفم رو از روی میز ور داشتم کلید هم ور داشتم و از خونه بیرون رفتم در خونه رو قفل کردم .
هر چقدر دنبال کار میگردم یا نیست یا یکی زودتر از من رفته کار رو شروع کرده .
یهو چشمم به آگهی گارسونی خورد .
وارد کافه شدم با خوشحالی سمت صندوق رفتم رو به دختره گفتم:
من:سلام برای آگهیتو مزاحم شدم .
دختره:سلام عزیزم گارسونی؟
من:بله
دختره:یه لحظه وایسید من به آقای آگرست خبر بدم .
دختره تلفن رو ور داشت و گفت:
دختره:سلام آقای آگرست یه خانمی اومدم و برای آگهی گارسونی .
......
دختره:چشم
......
دختره:چشم پس میفرستمش .
دختره تلفن رو سر جاش گذاشت و رو به من گفت:
دختره:آقای آگرست گفتن که بری اتاق شون،اتاقشون داخل راهرو رو به رو اتاق سمت چپ .
سری تکون دادم و رفتم .
در اتاق آقای آگرست رو زدم که صدای خشک مردی رو شنیدیم .
وارد اتاق شدم و روبه روی آقای آگرست وایسادم و گفتم:
من:سلام
آقای آگرست سرش رو آورد بالا نگاهی بهم کرد نگاه عجیبی بهم کرد و بعد نیشخندی زد و گفت:
آقای آگرست:بفرمایید بشینید .
نشستم روی مبل که از جاش بلند شد و روی مبل رو به روی من نشست قدش بلند بود هیکل ورزیده جذاب بود با چشمای سبز گیراش با صداش به خودم اومدم:
آقای آگرست:برای آگهی گارسونی اومدی نه؟
بعد این حرفش پوزخندی زد این چقدر مغروره .
من:بله برای گارسونی اومدم .
آقای آگرست:خوبه .
من: کارمو از کی شروع کنم؟
آقای آگرست:از امروز
چقدر این رُکه حداقل میذاشت من خودم انتخاب کنم کی بیام سرکار .
من:باشه
از جام بلند شدم بدون اینکه حرف دیگه ای بزنم از اتاقش رفتم بیرون .
خیلی مغرور بود داخل اتاق احساس خفهگی داشتم .
رفتم پیش اون دختره صندوقداره و گفتم:
من:لباسیامو باید کجا عوض کنم؟
دختره:اونجا .
به جایی که اشاره کرد رفتم .
******
با هستهگی روی صندلی نشستم که همون دختره اومد پیشم و گفت:
دختره:خسته نباشی اسمت چیه دختر؟
من:مرینت
دختره:منم راشلم
من:خوشبختم
راشل:اصلا قیافهت اینجایی نیست کجایی تو؟
من:بابام روسیه مامانمم فرانسویه .
راشل:میگم چقدر خوشگلی بگذریم آقای آگرست فردا شب مهمونی همه رو دعوت کرده تو هم میای؟
من:آره میام
راشل:خوبه تو لباس داره ؟
من:آره روسیه بودم خریدم تو چی داری؟
راشل:من نه ندارم میخوام بخرم .
سری تکون دادم از جام بلند شدم رفتم رختکن لباسای خودمو پوشیدم و از راشل خداحافظی کردم و از کافه بیرون اومدم .
*******
با خستگی وارد خونه شدم لباسامو با لباسای راحتی عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم و انقدر خسته بودم که سری خوابم برد .
کدوم لباس رو برای مهمونی بپوشم هوففف .
همینجور که دنبال یه لباس دیگه بودم چشمم به لباس مشکی کوتاه افتاد(لباس در آخر پارت میتونید ببینید) .
سری لباسه رو پوشیدم آرایشم که کرده بودم موهامم که ساده باز گذاشته بودم همه چیم تکمیل شد .
کیفمو ور داشتم از خونه رفتم بیرون در خونه هم قفل کردم که دیدم آژانسی که بهش زنگ زده بودم رسیده سوار ماشین شدم سلام هم دادم .
جلوی که عمارت وایساد از ماشین پیاده شدم و کرایه ی راننده هم دادم .
چقدر عمارته بزرگ خوشگل بود .
وارد عمارت شدم دنبال راشل گشتم که پیش چند نفر پیداش کردم رفتم پیشش و سلامی هم به همه کردم و روی صندلی نشستم راشل داشت صحبت میکرد چشم چرخوندم به پیست رقص که دیدم همه در حال رقصیدنن که چشمم به آقای آگرست خورد .
داشت با چند نفر صحبت میکرد .
با قرار گرفتن دستی رو به روم به اون شخص نگاه کردم ماتیاس که هم کارم بود داخل کافه نگاه کردم :
ماتیاس:بیا برقصیم !
دستم رو تو دست ماتیاس گذاشتم و به وسط پیست رفتیم و مشغول قرصیدن شدیم .
ماتیاس پسر جذاب و خوبی هم هست .
با شکستن صدای چیزی به طرف صدا برگشتم که دیدم آقای آگرست صاحب کارم لیوان تو دستش رو شکونده با تعجب نگاهش کردم برای چی لیوان رو شکونده ؟ همه با وحشت به آقای اگرست نگاه میکردن به ماتیاس گفتم:
من:ماتیاس من باید برم دست آفای آگرست رو ببینم
ماتیاس سزی تکون داد و هودمو سری به آقای آگرست رسوندم .
رفتم پیش آقای آگرست و خورده های لیوان رو از دستش گرفتم و بعد دستمال پارجه ایم رو از کیفم درآوردم .
خون دست آقای آگرست رو پاک کردم .
سرم رو بالا آوردم و با صدای آروم نه با صدای بلندی گفتم:
من:دستتون داره خون میاد میتونم خوبش کنم فقط لطفا با من تا دستشویی بیاین .
سری تکون داد و بلند شد تو راه دستشویی تلو تلو میخورد فهمیدم که مسته فقط امیدوارم بودم که کاری باهام نکنه .
کاش اصلا پیشنهاد نمیدادم که باهام به دستشویی باهام بیاد .
وقتی رسیدیم به دستشویی سرش رو نزدیک گردنم کرد و بعد با صدای گرفته ای گفت:
آقای آگرست:میخوای خوبم کنی؟میدونستی فقط با بودن تو کنارم خوب میشم؟مست تنتم دختر......
از حرفش ترسیدم و کمی ازش فاصله گرفتم ولی ...
پایان...
پارت بعدی دیانا میده و اینو بگم که منحرفی نیست و شرط این پارتم 20لایک و 20کامنت هست .
لباس مرینت
7000کارکتر