انتقام 🔪 part 4

𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 𝒢☠𝓁𝒾 · 1403/01/09 11:59 · خواندن 3 دقیقه

ادامه مطلب 👇

 

 

مرینت: کلافه روی تختم نشستم آخه این آدرین از کجا سرو کلش پیدا شد الان من چی کار کنم اگه بابام بفهمه دیگه نمی زاره پامو بیرون بزارم ...

صبح ☀️

با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم رفتم دوش گرفتم و یک تیپ اسپرت زدم 👇

لباس مری 👆

رفتم پایین دیدم که بابام نیست منم بیدون این که صبحانه بخورم از خونه رفتم بیرون میخواستم سوار ماشینم شم که چشمم به آدرین خورد وای این این جا چی کار می‌کرد؟؟؟ 

آدرین: صبح زود پاشدم رفتم دم خونه مرینت دیدم تام عوضی از خونه رفت شرکت منم اون جا موندم که مرینت بیاد بعد نیم ساعت مرینت هم اومد میخواست سوار ماشینش شه که چشمش به من افتاد به چشم اای گرد شده نگام کرد میدونستم که خیلی از باباش می‌ترسه و این حرف خیلی برای من خوب بود چون بهتر میتو نستم نقشمو عملی کنم ....

مرینت: آدرین همین طوری زل زده بود به من منم بی خیال سوار ماشینم شدم و حرکت کردم به طرف دانشگاه توی را بودم که آدرین ماشین خورد را جلوی ماشین من پارک کرد و از ماشینش پیاده شد منم پاده شدم  گفتم ..

مرینت: چته میخواهی بیمری؟؟، 

ادرین: نه نمی خوام بمیرم ولی میخوام باهات حرف بزنم 

مرینت: خوب بگو چیه میخوام سری برم دانشگاهم دیر میشه 

آدرین: بیبین مرینت من عاشق تم من میخوامت من دوست دارم ترو خدا عشقمو باور کن ..

مرینت: آدرین داشت با لحن التماس عشقشو اعتراف میکرد ولی من گفتم ...

مرینت: بیبین آدرین من تو رو نمی خوام بابام خیلی رو من حساسه اگر بفهمه گه تو منو تعقیب میکنی هرگز نمی زاره پامو بیرون بزارم تو رو خدا دست از سرم بردار ...

آدرین: من خودم با بابات حرف میزنم اون عشق منو درک میکنه ...‌.

مرینت: نه نه نه ترو خدا خواهش میکنم این کارو نکن اگر منو دوست داری با بابام حرف نزن ترو خدا ...

راوی ✨️

آدرین سرشو به مریمت نزدیک میکنه و میگه .‌

آدرین: من تورو خیلی دوست دارم اگر تو نمی خواهی باشه با بابات حرف نمی زنم ولی اینو بدون که دست از سر تو هم  بر نمی دارم تو مال منی فقط مال من ...

مرینت: آدرین بعد حرف خود سرشو نزدیک تر کرد و دستاشو گذاشت توی صورتم و لباشو گذاشت روی لبام شروع کرد به بوسیدن دوستمو گذاشتم روی سینه اش که هولش بدم ولی اون کمرمو گرفت و محکم تر از قبل لبا مو بوسید بعد این که لباش از لبام جدا شد گفت ..

آدرین: عاشقتم دوست دارم دیوانه تم ....

مرینت: آدرین رفت و منم همین طوری ماتم برده بود که صدای گوشیم بلند شد دیدم آلیا است قط کردم سوار ماشینم و رفتم دانشگاه .....

دوهفته بعد 👇

 

توی این دوهفته من عاشق آدرین شدم واقعا خیلی دوسش دارم اون ثابت کرد که عاشقمه ولی اگر بابام بفهمه نمی دونم چی میشه؟؟؟؟؟ 

 

تمام شد ❤️

شرط پارت بعدی 10 لایک و 20 کامنت 

👋❤️👋❤️👋❤️👋❤️