Reality👩🏻⚕️p33🧑🏼⚕️
سلام من اومدم با پارت جدید خب اگه پارت های قبل نخوندید برید بخونید و لایک کنید و کامنت بزارید بعد بیایید سراغ این پارت خب حالا میتونید برید ادامه مطلب♥️😁
شروع پارت جدید :
از زبون آدرین :
آدرین : نه اون عاشقم نبود اون عاشق لوکا بود.
زویی : ای وای چقدر خنگی تو اه لوکا با اِما یا همون مرینت ارتباط فامیلی داره فقط از چه نوعی اونو فقط نمیدونم .
آدرین : تو از کجا میدونی؟؟
زویی : خب از نام خانوادگی شون دیگه نام خانوادگی شون یکیه .
آدرین : شاید شوهرشه؟؟!
زویی : تو چقدر احمقی میگم دختره فامیلشه دیگه اه .
آدرین : تو از کجا میدونی آخه.
زویی : هوف خب من با لوکا دوستم اشاره میکنم فقط دوست که منم همین سوال ازش پرسیدم گفت که ما فقط فامیل هستیم .
آدرین : آهان پس رفتی باهاش رل زدی؟
زویی : خوبه که چند بار گفتم دوست هستیم . واقعا زده به مغزت هوف .
آدرین : باشه بابام اه افکارم داغونه .
خب خبر بد ات چیه؟؟
زویی : خبر بد اینکه اِما داره برمیگرده نیویورک .
آدرین : خب به من چه .
زویی : یعنی نمیخوای جلوشو بگیری ؟؟ یعنی دوسش نداری؟؟ عشقت همین قدر بود ؟؟
آدرین : نمیدونم نمیدونم اه هیچی از این زندگی نمیفهمم .
زویی : خب خود دانی؛ وظیفه ام بود که بهت بگم و منم همین کار کردمُ اومدم گفتم .
الان به خودت مونده پیگیر ماجرای قتل باشی یا نه.
و بری سراغ اِما یا نه .
آهان تا یادم نرفته پرواز اِما فردا ساعت 8 صبحه میخوای بری برو .
از فرصتهات استفاده کن که ممکنه ی روزی خیلی دیر بشه .
آدرین : هوف باشه فکرامو میکنم .
زویی : ی خبر بد دیگه هم مونده اینم باید بهت بگم . بگم بهت؟؟
آدرین : باز چیه اه بگو .
زویی : خب من چون اون شیشه مورفین رو با دستم برداشتم متاسفانه اثر انگشت منم روش هست .
و پلیسا اونوقت به منم شک میکنن .
آدرین : چرا اخه به تو شک کنن ؟؟
زویی : میگم دیگه چون با دستم برداشتم هم اثر انگشت من روی شیشه هست هم اثر انگشت قاتل یعنی ما فقط میتونیم از روی شیشه قاتل رو پیدا کنیم .
آدرین : این یعنی نمیتونیم بریم پلیس آره؟؟
زویی : آره پلیس اونوقت هر دومون رو دستگیر میکنه .
اگه قاتل لایلا باشه یا هرکس دیگه ای باید ازش اعتراف بگیرم اونم به صورت ویدیویی اعتراف صوتی رو هم قبول ندارن.
آدرین : کار سخت شد که اه .
زویی : هوف آره سخت شد .
من دیگه برم دیرم شد .
آدرین : باشه برو .
زویی : فعلا خدانگهدار.
آدرین : فعلا .
بعد اینکه زویی رفت به فکر فرو رفتم .
چند ساعتی همینطوری تو فکر بودم و …..
( اتمام فلش بک )
امیلی : اون روز رو یادته ؟؟
آدرین : آره یادمه .
امیلی : اون روز من خیلی می ترسیدم که دوباره افسردگی بگیری بخاطر همین اومدم اتاقت و باهات حرف زدم اولین بار بود که حس کردم که واقعا برات مادری کردم و اون روز بود که تصمیم گرفتم همیشه هر جایی گیر کردی پیشت باشمو راهنماییت کنم .
آدرین : مامان تو برا من همیشه بهترین بودی لطفا این حرفا رو نزن .
امیلی : نه مادر خوبی تا اون روز نبودم اگه بودم هیچ وقت نمیزاشتم بعد لایلا افسردگی بگیری.
آدرین : اون تقصیر تو نبود این حرفا رو نزن .
امیلی : بگذریم . هنوز بازم خبرای خوش برات دارم .
آدرین : واقعا ؟؟!!
امیلی : آره واقعا قراره پیش مرینت تو بیمارستان آقای ويلسون کار کنی .
آدرین : نه بابام دروغ میگی؟؟!!
امیلی : نه چه دروغی ، به بهونه ازدواج کاگامی با فلیکس به بابات گفتم : چون بعد ازدواج قراره اونا تو نیویورک زندگی کنن و من نمیتونم بدون کاگامی تو پاریس زندگی کنم گفتم ما هم به نیویورک مهاجرت کنیم .
اونم قبول کرد و گفت : باشه حله فقط بیمارستان رو چیکار کنیم .
منم گفتم : خب سهم ات رو بفروش و بیا تو بیمارستان آقای تام سهام بگیر که اونم قبول کرد.
بخاطر همین الان تو میتونی اونجا کار کنی.
آدرین : خیلی ممنون مامان خیلی ممنون اگه تو نبودی نمیتونستم اینقدر به مرینت نزدیک بشم.
(فردا صبح )
از زبون مرینت :
صبح با آلارم ساعت از خواب بیدار شدم و بعد از کار های مربوطه .
لباسام پوشیدم رفتم پایین برای صبحونه.
داشتم صبحونه میخوردم که بابام گفت : امروز قراره پسر گابریل بیاد بیمارستان و اونجا شروع به کار کنه ازت میخوام که باهاش خوب رفتار کنی و بیمارستان رو بهش نشون میدی .
مرینت : باشه حله فقط چرا من ؟؟ چرا من باید اینکار کنم تا وقتی که جسی هست .
تام : نمیخوام به دست غریبه بسپارمش .
آهان یکی هم برید پیش سرپرست جراحان تا دوباره رزیدنت ها رو گروه بندی کنه .
مرینت : باشه حله .
طبق همیشه باید صبحونه رو برام زهر مار میکرد .
الان مجبورم اون اگراست رو تحمل کنم اه .
کم درد عشق و عاشقی شو کشیدیم الان باید درد وجودشو بکشم اه ….
( بیمارستان )
چند دقیقه بود که علاف آقا بودم که بالاخره تشریف آوردند گفتم : به به آقای اگراست خوش اومدید البته با تأخیر زیاد!!
گفت : شرمنده ترافیک بود .
مرینت : اگه زحمت نمیشد زود از خواب بیدار میشدید الان به وقتش رسیده بودید .
آدرین : بازم داری با اون زبونت نیش مون میزنی.
مرینت : کاملا درست حدس زدید کار جدیدم نیش زدنه آدماست .
آدرین : هوف واقعا حوصله کل کل کردن رو ندارم .
بزار نینو بیاد زود بریم بیمارستان بگردیم و بریم سرکارمون.
مرینت : امر دیگه ای ندارید احیانا ؟؟
چایی ، شربتی و… بیارم براتون ؟؟
آدرین : هوف تمومش کن اینجا بیمارستانه هر دو مون آبرو داریم لطفا آبرومو نبر
مرینت : چشم حتما .
بالاخره بعد چند دقیقه آقای لاهیف هم تشریف آوردن .
و بعد سلام و احوال پرسی بیمارستان رو گشتیم و رفتیم پیش آقای دکتر براون .
در زدیم و وارد اتاق جلسه شدیم که دیدم همه ی رزیدنت های بخش قلب تو اتاق حضور دارن.
کارم سخت شده بود چون دیگه نمیتونستم بهش نیش و کنایه بزنم .
وارد شدیم نشستیم که آقای براون شروع کرد .
براون : سلام دوستان به جلسه امروز خوش اومدید.
امروز قراره دوباره شما رو به 4 گروه تقسیم کنم که هر 4 نفرم از بهترین های خودشون هستند.
خب خانم ويلسون اگه میشه آقایون رو به دوستان معرفی کنید .
مرینت : فکر کنم خودشون میتونن خودشون رو معرفی کنن بچه نیستن که درسته ؟؟!
براون : بله درسته حق با شماست آقایون لطفا خودتون رو معرفی کنید .
آدرین : آدرین اگراست هستم جراح قلب و یکی از سهم دارن بیمارستان .
نینو : نینو لاهیف هستم منم جراح قلب هستم ولی نسبت به آدرین تجربه کمتری دارم .
براون : خوشبختم آقایون .
آدرین نزدیک گوشم شد گفت : دیدی ؟؟ تونستم خودمو معرفی کنم نگران نباش گربه زبونم نخورده .
منم نزدیک گوشش شدم گفتم : ولی ای کاش میخورد.
براون همون لحظه گفت : خانم ويلسون و آقای اگراست اگه حواستون هست گروه بندی رو شروع کنم .
گفتیم : بله بفرمایید .
براون بعد گروه بندی گفت : خب اینم از گروه بندی چون تعداد گروه ها تو بیمارستان زیاده شده میخوام رقابت سالم بین تون ایجاد کنم.
هر گروهی این دو ماه آینده رو بیشتر کار کنه و بیمار بیشتری ببينه برای رزیدنت هاش پاداش خوبی میدم .
اوه به به رقابت میتونم تو اون رقابت حال اون خودپسند رو خوب بگیرم .
تو همین فکرا بودم که آدرین گفت : فکر نکنم تو بتونی این بازی ببری عزیزم .
منم گفتم : هه به همین خیال باش .
داشتیم به همدیگه کری میخوندیم که براون گفت : میتونم از شما دو تا ی سوال بپرسم ؟؟
گفتیم : بله بفرمایید .
براون : شما دو تا با هم نسبتی دارید .
مرینت : نه خدا رو شکر .
آدرین : اع چرا دروغ میگی عزیزم ما قراره به زودی با هم فامیل شیم .
طبق عادت همیشگیش داشت منو پیش بقیه خراب میکرد .
براون : الان نسبتی دارید یا نه .
آدرین : آره ما با هم نسبتی داریم خواهر من قراره با برادر ایشون ازدواج کنن ایشون خواهر شوهر خواهرم هستن .
براون : چه خوب انشالله خوشبخت شن .
مرینت و آدرین : ممنون.
براون : خب اتمام جلسه ؛ دوستان میتونید برید .
نزدیک در گوش آدرین شدم گفتم : به این زودیا قرار نیست ازت دست بکشم اگراست .
آدرین : منظورتون نمیفهمم خامم ويلسون .
داشت عصبانیم میکرد منم حرصم گرفت بخاطر همین پاشو له کردم که اونم اخی گفت و رفتیم سراغ کارمون .
( یک ماه بعد )
از زبون مرینت :
ی ماهی میشد که با آدرین تو ی بیمارستان کار میکردیم و هر روز مون با کل کل کردن میگذش ولی بازم داشتم عاشقش میشدم هعی میخواستم قلب لعنتیم رو ساکت کنم ولی نمیشد که نمیشد .
چرا من باید دوباره عاشقش بشم البته که نبخشیده امش ولی خب عاشق شدن هم کار حرومی نبود .
قرار بود امشب همگی بریم کلوپ البته من دوست ندارم برم کلوپ اما به اصرار کاگامی مجبورم برم .
چون کاگامی داره کلافه ام میکنه .
بخاطر همین زود رفتم سراغ آخرین بیمار امروز که تا زودتر از بیمارستان خارج بشم .
7800 کاراکتر .
خب اتمام پارت دوستان لطفا لایک کنید لطفا من دو ساعت وقت میزارم شایدم سه ساعت اینجا خانواده امم بهم عصبانی میشن که چقدر داستان مینویسی منم حق حمایت دارم درسته 1000 بازدید کننده داره ولی 50 لایک واقعا خیلی کمه لطفا حساب کاربری باز کنید لطفا.
باور کنین حساب کاربری باز کنید پدر و مادرتون نمیبینه تجربه شو دارم لطفا لایک کنید میگم من خیلی زحمت میکشم ممنونم از درک تون .شرط نمیزارم ایندفعه میزارم به اختیار خودتون و وجدان تون .
خب برای اونایکی بلد نیستن کاربری باز کنن
خب برای اینکه پدر و مادرتون هم نبینه وارد برگه ناشناس بشید و ی برگه ناشناس باز کنید .
سه نقطه بغل کروم بزنید میتونید باز کنید بعدش تو جست جو بزنید وبلاگ لیدی باگ بعدش لایک که زدید دو تا چیز میار یکیش ورود با نام کاربری یکیش ورود با گوگل در ورود با گوگل که خیلی راحته ایمیل و رمز عبوری که هست رو میزنید میتونید اینو به ی بهونه ای از پدر مادر تون بپرسید.
بعدش در دومی میزنید ورود به حساب کاربری بعدش پایین اش نوشته ثبت نام اون میزنید. که دوباره ورود با حساب گوگل رو میاره براتون . که باید ایمیل بزنید باز دوباره گذر واژه یا همون رمز میزنید. که با اون دوباره لایک میخوره فرقی نداره هردو فقط به ایمیل و گذر واژه ای که به گوگل دادید نیاز دارید .
بعد که از صفحه خارج شدید تموم دیگه اثری نمیمونه.