Reality👩🏻⚕️p28🧑🏼⚕️
سلام من اومدم با پارت جدید خب اگه پارت های قبل نخوندید برید بخونید و لایک کنید بعد بیایید سر این پارت جدید خب برید ادامه مطلب♥️
شروع پارت جدید ادامه پارت 27
از زبون مرینت :
با هم سوار ماشین شدیم حرکت کردیم به سمت کنسرت که یهو آدرین تو راه وایساد .
گفتم :
اِما : چرا وایسادی چیزی شده ؟؟
آدرین : نه چیزی نشده فقط یه لحظه صبر کن بیام .
اِما : باشه
و منتظر آدرین شدم که با دو تا بستنی اومد تو ماشین و گفت :
آدرین : خب بفرمایید اینم بستنی برای شما.
اِما : بستنی برای چی ؟؟ خودشم تو این هوای سرد .
آدرین : خب مگه تو ماجرای بستنی فروشی آندره نمیدونی؟؟
اِما : نه نمیدونم جریانش چیه ؟؟
آدرین : جریانش اینکه هر کسی اگه ازش بستنی بگیره حتما به عشقش میرسه و اونم متناسب هر کس بستنی مخصوصی اش رو که از مشخصات شخصی که دوست داره تشکیل شده رو میده دستش و بعد خوردن اش هر کسی که به عشق خودش میرسه .
اِما : واقعا داستانش برام جالبه خوشم اومد امیدوارم هر دومون به عشقم برسیم .
آدرین : امیدوارم .
بعد خوردن بستنی دوباره حرکت کردیم
و بعد 15 دقیقه رسیدیم به کنسرت و صندلی مورد نظر پیدا کردیم و منتظر خواننده شدیم .
بعد جک استون وارد سالن شد سالن پر از شور و شوق شد و با آدرین شروع کردیم به هم خوانی و…..
…………………………..
از زبون راوی : ( میخوام این قسمت خودم بنویسم چون نمیخوام کشش بدم .)
اِما چند لحظه بعد از نشستن اون مرد ناشناس کنارش شروع به سرفه های ناگهانی کرد ... سرفه های ناگهانی که توان نفس کشیدن رو ازش گرفته بودند ... چشمانش سرخ شده بود و از اونها اشک میریخت ... آدرین سراسیمه در حالی که کنارش نشسته بود و هاج و واج مونده بود اون رو تکان میداد و هعی از اون میپرسید : اِما !!! چی شد یه دفعه ؟؟؟ چرا اینطوری شدی ؟؟؟؟ به چیزی حساسیت داری ؟؟؟؟ یه چیزی بگو تو رو خدا ! اما اِما دیگه توانی براش نمونده بود با آخرین نفس های داخل سینه اش آروم لا به لای سرفه هاش گفت : بوی مورفین ! و بعد از چند لحظه بیهوش روی زمین افتاد ... همین که مرد کنار مرینت کلمه مورفین رو شنید , بلند شد و شروع به فرار کرد ... همین که اون مرد فرار کرد , چند تا مامور مبارزه با مواد مخدر به دنبالش حرکت کردند …
بعدذاز اینکه اِما تو بیمارستان به هوش اومد , آدرین رو کنار خودش دید درحالیکه اون نشسته ... پرسید :
اِما : وای خدای من ؛ من چرا باز اینجا چشام رو باز کردم ؟؟؟
خسته شدم از بس خودمو تو تخت بیمارستان دیدم .
آدرین : باور کن من خودمم نمیدونم چرا یا مریض میشی یا هم به مورفین حساسیت داری😂😂😂 .
اِما : خدا رو شکر که مسخره شما هم شدم ؛ خب حساسیت هم دست خودم نیست که . اه
- آدرین : میدونی دیگه برای کسی که میخواد توی اتاق عمل کار کنه , این حساسیت براش گرون تموم میشه ... چطوری تا الان تو بیمارستان دووم آوردی ؟ میدونی که یکی از آرام بخش ها مورفینه ....
- مرینت : حرف شما درست . مورفین رو نمیریزن تو کاسه که ! بخدا بوش آدم رو خفه میکنه .... در حالی که من به نسخه های بدون بو هم حساسیت دارم ولی به شرطی که به خونم تزریق بشه مشکلی ندارم با بدون ها …
اصلا چی شد یه دفعه ؟ مورفین تو کنسرت چی کار میکرد ؟؟؟
- آدرین : اون مردی که وسط کنسرت اومد کنار تو نشست , یه معتاد بود که داشت فرار میکرد , برای رد گم کنی هم لابه لایه جمعیت اومده بود کنار تو بشینه که تو داشتی میمردی
- اِما : دلیل این خنده ها و متوجه نمیشم ! مثلا من واقعا داشتم می مردم ها !
- آدرین : ببخشید ! ادامه میدم ! همون طور که گفتم اون مرد بعد از اینکه فهمید به مورفین حساسیت داری ترسید و فکر کرد من الان تحویلش میدم به پلیس در حالی که من اصلا روحمم خبر نداشت که چه خبره . بعد از اینکه فرار کرد , پلیس ها افتادن دنبالش و گرفتنش ... منم وقتی فهمیدم یارو معتاد بوده , سریع تو رو رسوندم بیمارستان ... قبلا ها تریاک مود بود ... ملت الان به اون هم راضی نمیشن ! آخه مورفین ؟😂😂
اِما : توروخدا دیگه نخند دارم از خجالت میمیرم .
آدرین : نگران نباش پاک پاک شدیم .
من میرم تو هم کمی استراحت کن که شیفت طولانی منتظرته😉
اِما : باشه فعلا خداحافظ .
آدرین : خداحافظ
3600 کاراکتر .
خب اتمام پارت میدونم کمه ولی شب میدم بازم اگه از این دو تا با هم حمایت نکنید پارت بی پارت😉♥️
شرط برای پارت 30 50 لایک و 150 کامنت .
اگه بد شده شرمنده این آماده سازی تون میکنه برای پارت 29 .