old love پارت 51 ( ویرایش شده)
P51
ویرایشش کردم و یه چیزای دیگه ای بهش اضافه کردم
شرط کامل نشده ولی خب چون می خوام زود رمانو تموم کنم و می خوام یه چیزی بهتون بگم پارت دادم
مرلین بعد از اینکه به این باور رسید که مرینت واقعا برای
هوا خوری بیرون رفته از پنجره فاصله گرفت و بعد به دنبال
کارش رفت اما هنوزم اعتمادی به مرینت نداشت و مطمئن
نبود که حرفش راسته یا دروغ، مرینت بعد از اینکه کاملا از
رفتن مرلین مطمئن شد به سمت در بیرون رفت اما مرینت
یک چیزی رو فراموش کرده بود، فراموش کرده بود که حتی
کوچیک ترین جای این خونه هم دوربین مداربسته داره
البته بجز حموم و دستشویی و مکان لباس عوض کردن
درسته که مرینت از این موضوع با خبر بود اما فرار کردن
چشمش رو گرفته بود و باعث شده بود مرینت همه چی رو
فراموش کنه و فقط به فکر فرار کردن باشه به این فکر می
کرد که کی به دوربینها اهمیت میده تا وقتی که میتونه
فرار کنه دوربینها توان متوقف کردن مرینت رو ندارن،
مرلین اول و آخر متوجه نبود مرینت می شد پس نظر
مرینت این بود که کاری از دست دوربین های مداربسته بر نمیاد
و نمی تونن جلوش رو بگیرن، آروم در حیاط رو باز کرد و بعد
برگشت و برای آخرین بار به خونه ای که داخلش زجر های
زیادی کشیده بود نگاه کرد، صدای قدم های یک نفر رو
پشت سرش احساس کرد ترس وجودش رو گرفته بود
احتمال اینکه اون شخص مرلین باشه خیلی زیاد بود و
همین موضوع باعث ترسیدن مرینت می شد، با ترس
برگشت و به پشت سرش نگاه کرد از اینکه دید خبری از
مرلین نیست خیالش راحت شد و نفس راحتی کشید
صداش رو صاف کرد و بعد به خدمتکار گفت :
مرینت « چیزی شده اریکا؟ »
اریکا نفس نفس می زد نمی تونست درست حرف بزنه بعد
از اینکه نفسش بالا اومد گفت: اریکا « واقعا می خوای بری؟
مطمئنی که مرلین کاری باهات نمی کنه؟ تو حامله ای اگه
بلایی سرت بیاره می خوای چیکار کنی؟ »
مرینت دستش رو روی شونه ی اریکا گذاشت و بعد گفت:
مرینت « اون نمی تونه کاری کنه مطمئنم که دیگه
هیچوقت نمی تونه پیدام کنه و تو.... دوربینا! مرلین دوربین هارو چک
می کنه حتما میفهمه که تو آخرین کسی بودی که باهام
حرف زدی معلوم نیست بعد از فهمیدنش باهات چیکار
کنه... نباید اینکارو می کردی.... نباید می یومدی پیشم... »
اریکا چشماش رو چند ثانیه بست و بعد با لبخند ملیحی
چشماش رو باز کرد و گفت : اریکا « من بخاطر بیماری
قلبیم فقط چند ماه زندم حالا چه فرقی داره؟ که به دست
مرلین بمیرم یا بیماری بکشتم؟ من فقط چند ماه زندم دیگه
آخر عمرمه آخرین دیدارمونه..... ارزشش رو داره.... »
اشک تو چشمای مرینت جمع شده بود اریکا کسی بود که
این چندماه به مرینت کمک زیادی کرده بود با اینکه مشکل
قلبی داشت مرلین بهش رحم نمی کرد و هر شب بخاطر
کمک هایی که به مرینت می کرد زیر کتک هاش بود
__________________________________________________
سیگارش رو بین لباش گذاشت فندکش رو نزدیک کرد که
روشنش کنه اما یک چیز مانعش می شد.... حرف مرینت!
آدرین سیگار نکش! قول بده هیچوقت نکشی اگه بکشی
یعنی فراموشم کردی!
نمی تونست زیر قولش بزنه گیج بودش هنوز کمی از حسش
نسبت به مرینت تو قلبش بود که نمی تونست جلوی اون
احساس رو بگیره، سیگارش رو از بین لباش برداشت و به
سمت دیوار پرتش کرد، از پشت خودش رو به دیوار کوبوند
و نشست به موهاش چنگ می زد قطره های اشک از
چشماش پایین می یومدن تقریبا دیگه به این باور رسیده
که پدر بچه مرینته اما هنوزم درکش براش سخت بود ،
صدای قدم های یک شخص به گوشش می رسید سرش رو
اورد بالا و گفت تو کی هستی؟ درست حدس می زد
اون............
مشخصات اریکا : دختر 26 ساله با موهای طلایی و چشمای عسلی قد متوسط و دماغ قلمی رنگ پوستشم گندمی متولد تایلند دو رگه تایلندی و فرانسوی موهای حالت دار
اگه اشتباه تایپی داره ببخشید چون نتونستم خودم بخونمش و اشتباهاش رو درست کنم برای همین شاید بعضی از جاهاش اشتباه تایپی داشته باشه
4467 کارکتر
می خواستم بگم که دوباره می خوام کرم بریزم برای همین جای حساس تموم کردم
حق اعتراضم ندارین اگه دارین به ممود ( ممد) پیام بدین🐸
برای رفتن تو گفتمان ممد بکلیک
115 کامنت و 50 لایک
پارت بعد تقریبا آمادس همین که شرط برسه پارت بعد رو می زارم پس اگه می خواید پارت بعد رو زودتر بزارم شرط رو سریع برسونید
میشه همه هر 5 کامنتتون رو بدین؟ :)
پارت بعد 4000 کارکتر تقریبا آمادس اگه این پارت 200 کامنت و 60 لایک بگیره بیشتر از 4000 تا کارکترش می کنم و یه پارت طولانی می کنمش
حمایتتون کم شده بعضیایی که قبلا کامنت می دادن الان فقط لایک می کنن و خب اگه همینجوری پیش بره منم پارتا رو کمتر می نویسم دقیقا وقتی که بیشتر از 2000 تا نوشتم حمایت کم شد
هرکس ببینه ولی فقط لایک کنه و کامنت نده ممود میاد تو خوابش 🐒
اصن فشار می خورم وقتی می بینم که فقط لایک می کنید و می رین
پارت دوم مسابقه نویسنده ها :